به گزارش دپارتمان اخبار ورزشی پایگاه خبری آبان نیوز ،
بدر تگزاس، همه کسانی که می شناختم احساسات شدیدی در مورد همجنس گرایی داشتند. اگر رک بودید، از توهینهایی مانند پسر بیدمشک و فاحشه استفاده میکردید و در مورد مردانگی و مردانگی فحاشی میکردید – چیزهایی که هیچ پسر نوجوانی در مورد آنها نمیداند. اگر همجنسگرا بودید، باید برای آزادی و حتی گاهی اوقات زندگیتان میجنگید. من فقط یک بچه همجنس گرا را در Creekview می شناختم. کمدهای ما نزدیک سال اول همدیگر بود. گاهی اوقات او را به کمدش میگرفتم، نه آن را باز میکردم، نه به کلاس عجله میکردم، نه میآمدم یا نمیرفتم، فقط همانجا میایستادم، به دوردستها خیره میشدم و سعی میکردم نفس بکشد، در مقابل دیدگان پنهان شده بودم.
من حدس میزنم در Creekview نیز پنهان شدم، زمانی که در حال حرکت بودم، خوشحال بازی میکردم، زمانی که پر از نفرت از خود بودم، محبوب بودم.
در آن زمان من فقط با زنان بودم. من با زنان رابطه جنسی داشتم، حتی عاشق آنها شده بودم. من از رابطه جنسی لذت می بردم، اگرچه آن را خیلی جوان داشتم. شاید سعی می کردم جای خالی محبت را پر کنم یا شاید فکر می کردم از طریق رابطه جنسی می توانم مرد شوم.
با اجراهای مداوم و بازی های بزرگ، در رادار پیشاهنگان NFL بودم. روی کاغذ، مسیری واقع بینانه برای رسیدن به یک رویا داشتم – اما مطمئن نبودم که رویای چه کسی است. سوالات در ذهنم بلندتر شد. شک به خود در مورد جنسیت و هویت من به نگرانی در مورد آینده سرریز شد.
وقتی نقشم را در پوردو بازی میکردم و کورکورانه در خلوت به دنبال معنا میگشتم، قبل از اینکه حتی بدانم هر یک از آن زندگیها چگونه کار میکنند، احساس میکردم که زندگی دوگانهای دارم. من جنبه خلاقیت خود را در تمام دوران راهنمایی و دبیرستان از هم تیمی هایم پنهان کرده بودم – و دوباره با هم تیمی های دانشگاهم این کار را انجام می دادم. من نگران بودم که مرد جوانی که شعر مینوشت، نقاشی میکشید و از آهنگهای آهسته درباره عشق لذت میبرد، کمتر مردانه و در نتیجه کمتر یک فوتبالیست دیده شود. در واقع عجیب و غریب بودن حکمی فوری و غیرقابل برگشت در مورد تعلق من، در مورد حق من برای حضور در دنیای مردانه فوتبال به نظر می رسید.
زمانی که برای اولین بار خبر انتشار مایکل سام را شنیدم، به یاد دارم که سعی کردم تا حد امکان ما را در ذهنم متمایز کنم. او همجنسگرا بود، نه دوجنسگرا، بنابراین نامگذاری علنی هویتش واضحتر به نظر میرسید، یا شاید آن را تنها انتخاب خود میدانست. او بهترین بازیکن دفاعی سال SEC بود، بنابراین بدون توجه به این موضوع میتوانست در NFL گلزنی کند. من در ده بزرگ بودم و پوردو یکی از مدارس برتر کنفرانس ما نبود: فرصتهای آینده من چندان واضح نبود.
همچنین، او کسی را داشت. ویدیوی بوسیدن سام و دوست پسرش در زمان پیشنویس هر ساعت در همان ساعتی پخش میشد که نشان میداد بسیاری از همسالان، معلمان و خانوادهام واقعاً در مورد بوسیدن دو مرد فکر میکردند. اما من تمام این ژیمناستیک های ذهنی را انجام دادم زیرا در اعماق وجودم می دانستم که از مهمترین جهات، ما یکسان هستیم. هر دوی ما با چیزی که از بدو تولد به ما می گفتند که یک فوتبالیست باید باشد متفاوت بودیم. ما سیاه پوست بودیم، یعنی جامعه قبلاً ما را سخت تر قضاوت می کرد. و هر دوی ما بیشتر از هر چیزی می خواستیم در NFL بازی کنیم. وجود ما بزرگترین رویای ما را تهدید می کند. من براش ترسیدم برای خودم ترسیدم
عواقب بالقوه برخورد دنیاهای من به یکدیگر – آیا هر دو طرف از بین می روند؟ – قوی ترین ترسی بود که تا به حال احساس کرده بودم. تمام موفقیت هایی که در زمین پیدا کردم به خاطر فداکاری، سخت کوشی، مردانگی و فداکاری هایم نسبت دادم. تمام ناکامیها را به گردن دوگانگیام انداختم. یک بازی بد هرگز فقط یک بازی بد نبود، بلکه ضربه ای به دنیای شخصی، خلاقیت، احساسات و تمایلات جنسی من بود. در چهار بازی اول ما در 2o13، ما 3-1 پیش رفتیم، و من در موقعیت خود موفق بودم. اما زمانی که بازی کنفرانس شروع شد، ما شروع به باخت کردیم و به باخت ادامه دادیم. اگر نمی توانستیم برنده شویم، چه فایده ای داشت که این همه سخت کار کنیم؟ اگر تمایلات جنسی من باعث می شد در NFL از من خوش نیامد، چه فایده ای داشت که در حرفه من تا این حد پیش رفتم؟ خوب بودن چه فایده ای داشت اگر به اندازه کافی خوب نبود؟
در طول یک شب بازی Madden با جو در اتاق خوابگاه ما، بالاخره چیزی باز شد. من و جو اغلب بازی های ویدیویی ورزشی انجام می دادیم، اما زمانی که فوتبال پوردو با مشکل مواجه بود، مسابقات ما کمی رقابتی تر شد. ما به طور تصادفی تیم های خود را برای بازی ویدیویی انتخاب کردیم. جو در آتلانتا فالکونز فرود آمد، من در نیویورک جت. جو تیمهایی را دوست داشت که یک بازی دویدن قوی را با یک حمله عمودی همراه میکردند، و او با مایکل ترنر، جولیو جونز و تونی گونزالس به من ضربه میزد. من تحت فشار بودم – اما من حتی تلاش نمی کردم. خیلی زود جو متوجه شد که من حتی دعوا نمی کنم. او می دانست که من از آن دسته ای نیستم که بتوانم آن را ترک کنم. نه به صورت مجازی، نه در زندگی واقعی، هرگز. بنابراین حتی یک تلاش ضعیف مادن به او هشدار داد که چیزی درست نیست. او برنگشت تا به من نگاه کند یا کنترل را زمین بگذارد، اما از من پرسید چه مشکلی دارد.
نمی دانستم چه بگویم. صادقانه بگویم، بسیاری از زمان من در کالج تا این لحظه تلاش میکردم تا بفهمم چه میتوانم بگویم. همه در مورد مشکلات خود صحبت کردند، اما اگر مشکل از من بود چه؟
در آن لحظه، به یاد آوردم که من و جو هر دو فرانک اوشن را بیشتر از هر هنرمند دیگری دوست داشتیم. هنگامی که Channel Orange منتشر شد و فرانک فاش کرد که دوجنسه است، جو به سختی از خود چشم پوشی کرده بود – بخشی از دانش که مانند یک نشانه یا فقط فشار کافی به نظر می رسید.
عملاً در حال تکان دادن، از جو پرسیدم که آیا احساس می کند ما به عنوان یک تیم به هم نزدیک هستیم یا خیر.
جو قبل از پاسخ دادن نفس عمیقی کشید. “گاهی. برخی از مردم واقعاً اهمیت میدهند و برخی دیگر به این موضوع اهمیت نمیدهند. آنها برای تمرین بالا و مستی می آیند و فقط به باخت عادت کرده اند.”
«فکر میکنی چقدر همه افراد تیم را میشناسی؟»
من آنها را به اندازه کافی خوب می شناسم. من می دانم چه کسی اینجاست تا برنده شود.» او با شانه بالا انداختن گفت. برای جو به همین سادگی بود: او به هیچ چیز دیگری جز شخصیت یک مرد و اخلاق کاری یک هم تیمی اهمیت نمی داد.
“اگر آنها همجنسگرا بودند چه می شد؟” من پرسیدم. کلمه همجنس گرا کاملاً برای من مناسب نبود، اما در آن زمان فکر می کردم هیچ توصیف دیگری مناسب نیست. وقتی اجازه دادم این کلمه از دهانم بیرون برود، مدافع بازی ویدیویی ام اخراج می شد. ناگهان از کاری که کرده بودم ترسیدم. میتوانستم تک تک ضربانهای قلبم را در شقیقههایم احساس کنم. نگاهم را از تلویزیون دور نکردم.
“اگر او اینجا باشد تا برنده شود و به من احترام بگذارد، می توانم کمتر اهمیت بدهم.”
این پاسخی بود که باید حالم را بهتر می کرد، اما کافی نبود.
“اگر او دوست شما هم بود چه می شد؟”
جو نفسی لرزان کشید، اما مطمئن نبودم که به این دلیل بود که او بهتازگی یک رهگیری به گوشهی من پرتاب کرده بود یا داشت زیرمطلب آشکار و آشکار را میگرفت.
جت ها بازی خوبی برای فالکونز بودند، زیرا آنها دفاع محکمی داشتند. حتی وقتی از حرف هایم عذاب می کشیدم، توانستم کمی روی مدن تمرکز کنم. چرخش به من کمی شتاب داد و بچه هایم ناگهان در حال رژه رفتن در زمین بودند.
جو، که چشمانش هنوز به بازی چسبیده بود، از من پرسید: “چقدر دوستان صمیمی؟” دنیای خارج از مدن متوقف شده بود. دویدن من به عقب از سوراخ بزرگی در دفاع جو برای تاچ داون عبور کرده بود، اما صدای فریاد گویندگان شبیه سازی شده را نمی شنیدم. مطمئن نبودم که چقدر از حرف هایم در مورد من صدق می کند. اصلا مهم بود؟ چه میشد اگر این فقط نوعی مرحله بود، و در نهایت جذب من به زنان برنده شد؟ اگر با زنی ازدواج کنم و این همه بیهوده باشد چه؟ اگر بقیه اعضای تیم بفهمند چه؟ چه می شد اگر حقیقت به گونه ای من را لکه دار کند که همه در رختکن بتوانند ببینند؟ آیا شانس خود را در NFL و امنیت مالی از دست خواهم داد؟ آیا بورسیه ام را از دست خواهم داد؟ آیا بهترین دوستم را از دست خواهم داد؟ چرا باید می دانستم که جو در مورد یک بازیکن عجیب و غریب چه فکری می کند، او در مورد من چه فکر می کند؟
با صدایی که به سختی بالاتر از زمزمه بود، پاسخ دادم: “اگر بهترین دوستت باشد چه؟”
همانطور که سوال من در هوا معلق بود، صفحه نمایش امتیاز به روز شده را نشان داد و جو به حمله برگشت. در اولین بازی درایو، او جولیو جونز را در یک مسیر به سمت خط کناری فرستاد. مت رایان گام درازی خود را برداشت، قدم برداشت و توپ را تا آنجا که ممکن بود به عمق مجازی-انسانی پرتاب کرد. به نظر میرسید که بازی ویدیویی جولیو جونز، مطابق نسخه واقعی خود، برای گرفتن توپ به هوا رفت و سپس مدافع من را برای مدت کوتاهی کشید و سپس برای یک تاچ داون آزاد شد.
جو قاطعانه پاسخ داد: “اگر او بهترین دوست من است، پس این همه چیز مهم است. ما بهترین دوستان هستیم.»
پاسخ او مانند رستگاری بود.
این خبر از خبرگزاری های بین المللی معتبر گردآوری شده است و سایت اخبار امروز آبان نیوز صرفا نمایش دهنده است. آبان نیوز در راستای موازین و قوانین جمهوری اسلامی ایران فعالیت میکند لذا چنانچه این خبر را شایسته ویرایش و یا حذف میدانید، در صفحه تماس با ما گزارش کنید.