به گزارش دپارتمان اخبار اقتصادی پایگاه خبری آبان نیوز ،
دبلیوآیا مردم طبقه کارگر نباید مالک خانه های خود باشند؟ این یک سوال بلاغی است که توجیهی برای تغییر سیاست مسکن در نیم قرن گذشته در پی انقلاب “مالکیت دارایی” مارگارت تاچر در دهه 1980 ارائه کرده است. همانطور که کیر استارمر هفته گذشته گفت: “من می خواهم حزب کارگر حزب مالکیت خانه باشد.”
البته هیچ دلیلی وجود ندارد که افراد طبقه کارگر مالک خانه خود نباشند، بیشتر از اینکه نباید سوار مرسدس بنز یا تعطیلات در مالدیو شوند. تله های ثروت نباید به طبقه متوسط محدود شود.
و با این حال، به وضوح موضوع بسیار پیچیده تری نیز هست. ایده “دموکراسی مالک دارایی” به عنوان یک استراتژی سیاسی محافظه کارانه در دهه 1920 برای مقابله با ایده های خطرناک سوسیالیستی که در طبقه کارگر نفوذ کرده بود، ظهور کرد. آنتونی ادن، معاون رهبر محافظهکار در دهه 1940، در پاسخ به گسترش مسکن اجتماعی پس از جنگ توسط حزب کارگر، قبل از تبدیل شدن به یکی از رشتههای کلیدی استراتژی تاچریت در دهه 1980، آن را تصاحب کرد.
پیشنهاد تاچر به مستاجران شورا برای خرید آپارتمانهایشان، و کاهش قوانین وام مسکن برای گسترش سیاست وامدهی بانکی، موفقیتآمیز بود. این امر به تکه تکه شدن جوامع طبقه کارگر و اتمیزه شدن جامعه که در دهه 1980 شاهد بود، کمک کرد و محصول آن بود. اشتغال به مالکیت خانه تا حد زیادی بر این باور استوار بود که مسکن اجتماعی لزوماً باید از کیفیت پایینی برخوردار باشد و تنها مالکیت خانه میتواند خواستههای مردم را برآورده کند و به طبقه کارگر اجازه دهد تا تقریباً 40 سال بهطور نابهنگام عبارتی را از بافتی متفاوت وام بگیرد. بعداً برای “کنترل” زندگی خود.
با این حال، مسکن شهری با طراحی ضعیف و نامرغوب یک انتخاب سیاسی است، نه پیامد اجتنابناپذیر مدیریت دولتی. مفهوم اولیه مسکن اجتماعی فراهم کردن نوع خانههایی بود که برای همه طبقات جذاب باشد، برای ایجاد جوامعی که در آن «پزشک، بقال، قصاب و کارگر مزرعه همه در یک خیابان زندگی میکردند»، به عنوان وزیر بهداشت و مسکن. نای بیوان، آن را در سال 1949 بیان کرد و دیدگاه خود را از شهرک های مسکونی جدید متعلق به شهرداری توصیف کرد.
واقعیت سیاسی چنین آرزویی را از بین برد. خانههای شورایی ارزانتر ساخته شدند و با ننگ اجتماعی، مخزن فقرا و محرومان مشخص شدند. از رونان پوینت گرفته تا برج گرنفل، مسکن اجتماعی نه تنها ضعیف، بلکه اغلب خطرناک نیز بود.
لینزی هانلی در این مقاله می نویسد: «عبارت «املاک شورایی». املاکتاریخچه او از مسکن شورایی، «نوعی کبودی روانی-اجتماعی است: همه وقتی آن را می شنوند به خود می پیچند». هانلی میافزاید: «این ما را به بنبستها (از نظر زندگی و همچنین جادهها) و نیز طراحی بد، درهای ورودی یکسان، حاشیههای چمنهای بادگیر و خوشبینی نابجا که بهویژه در بریتانیا به وجود میآورد، وامی دارد. روشی آسان برای ضربه زدن به ارزشهای سوسیال دمکراتیک که از نظر فردی متمایل است.» جای تعجب نیست که تا سال 1979 بسیاری از مستأجران شورا مشتاق بودند از فرصت تبدیل شدن به مالکان استفاده کنند.
با این حال، کنار گذاشتن مسکن اجتماعی برای سیاست مالکیت خانه و اعتماد به نیروهای بازار، کنترل بیشتری بر زندگی خود برای اکثر طبقه کارگر فراهم نکرده است. از دهه 1970 در خانه سازی کاهش یافته است. از آنجایی که قیمت خانه افزایش یافته و دستمزدها راکد شده است، بنابراین مالکیت خانه از دسترس افراد بیشتری خارج شده است. در اوایل دهه 1990، قیمت متوسط خانه حدود چهار برابر میانگین دستمزد بود. تا پایان سال گذشته، 9 برابر میانگین دستمزد هزینه داشت.
در حالی که اکثر سیاستمداران اصولاً با نیاز به یک برنامه جدید خانه سازی موافق هستند، در عمل آنها همه نوع سنگرهای نیمبیستی را برپا می کنند. دسامبر گذشته، ریشی سوناک مجبور شد هدف اجباری پیشنهادی ساخت 300000 خانه در سال در انگلیس را پس از شورش پشتیبانانی که نیاز به خانههای جدید را تایید کردند، اما فقط در حیاط خلوت دیگران، رها کند. در هفته گذشته، نخستوزیر از تلاش برای تحمیل اهداف خانهسازی به متهم کردن حزب کارگر به اینکه میخواهد کمربند سبز را بتن ریزی کند، تغییر مسیر داده بود. این بیانگر تنهایی سیاست بریتانیا است که همه می دانند چه چیزی لازم است، اما تعداد کمی حاضرند آن را به واقعیت تبدیل کنند.
فراتر از کمبود مسکن، مسئله کمبود مسکن ارزان قیمت نیز مطرح است. ساخت مسکن اجتماعی عملاً از بین رفته است. 1.2 میلیون نفر در لیست انتظار مسکن اجتماعی هستند. بین سالهای 2012-13 و 2021-22، بیش از سه برابر خانههای اجارهای اجتماعی فروخته یا تخریب شد. این سیاست عمدی بود. به گفته نیک کلگ، دیوید کامرون و جورج آزبورن بخش اجارهای اجتماعی را به عدم وجود مجازی فشار دادند زیرا «تمام کاری که انجام میدهد این است که رایدهندگان بیشتری از حزب کارگر تولید کند».
نسبت اجارهکنندگان اجتماعی از 29 درصد در سال 1981 به کمتر از نصف امروز کاهش یافته است، در حالی که تعداد اجارهکنندگان خصوصی بیش از دو برابر شده است. بسیاری مجبور به پرداخت اجاره بهای گزاف برای شرایط وحشتناک و شلوغ در یک بازار عمدتاً غیرقابل تنظیم هستند. حتی با وجود برنامه خانه سازی انبوه و کاهش قیمت خانه، بسیاری از آنها قادر به خرید خانه نخواهند بود.
با این حال، لازم نیست اینگونه باشد. در وین، اکثریت جمعیت شهر در خانه های یارانه ای با کیفیت بالا زندگی می کنند. این دیدگاهی است که Bevan میتوانست آن را تشخیص دهد، که در آن پرستاران، معلمان، نظافتچیهای ادارات و کارگران کارخانه همه در یک خیابان یا یک بلوک زندگی میکنند.
سیاست مسکن شهر در دهه 1920 ظهور کرد، در روزهای “وین سرخ”، زمانی که حزب سوسیال دموکرات (SPÖ) برای اولین بار کنترل شهر را به دست گرفت و برنامه های بلندپروازانه ای را برای ارائه مسکن با کیفیت خوب و مقرون به صرفه برای همه آغاز کرد. تا حد زیادی موفق بوده است. کیفیت و مقرون به صرفه بودن مسکن عمومی به این معنی است که بخش خصوصی اجاره ای از کیفیت خوب و نسبتاً مقرون به صرفه برخوردار است.
این شهر سالانه بیش از 570 میلیون یورو (502 میلیون پوند) را برای مسکن خود، از جمله ساخت خانه های جدید، هزینه می کند که عمدتاً با مالیات 1 درصدی بر حقوق هر ساکن وین پرداخت می شود. عناصر این مدل توسط بسیاری از شهرهای اروپایی دیگر، از بارسلونا تا هلسینکی، پذیرفته شده است.
همانطور که وین نشان می دهد آنچه مسکن خوب نیاز دارد، بینش و اراده سیاسی است. سوال واقعی این نیست: چرا مردم طبقه کارگر نباید صاحب خانه های خود شوند؟ بهتر است اینطور باشد: چرا همه ما نباید مسکن مناسب و مناسب داشته باشیم؟ این هزینه و مالیات بیشتری دارد. اما آن طور که بسیاری تصور می کنند، تقریباً آرمان شهر نیست.
این خبر از خبرگزاری های بین المللی معتبر گردآوری شده است و سایت اخبار امروز آبان نیوز صرفا نمایش دهنده است. آبان نیوز در راستای موازین و قوانین جمهوری اسلامی ایران فعالیت میکند لذا چنانچه این خبر را شایسته ویرایش و یا حذف میدانید، در صفحه تماس با ما گزارش کنید.