“هرگز از بین نمی رود”: سه انگلیسی درباره اینکه چگونه جنگ عراق زندگی آنها را تغییر داد | نظامی

به گزارش دپارتمان اخبار بین المللی پایگاه خبری آبان نیوز ،

تیجنگ عراق اثر عمیقی بر بریتانیا گذاشت. این کشور را مجبور کرد تا با نقش خود روبرو شود، زیرا در ابتدا به خلاص شدن عراق از شر یک دیکتاتور وحشی کمک کرد، در سال های هرج و مرج مرگبار پس از آن. در همین حال، در داخل کشور، به عنوان کاتالیزور برای یکی از محبوب‌ترین جنبش‌های ضدجنگ داخلی که کشور شاهد آن بوده، عمل کرد.

این درگیری همچنین باعث شد بسیاری از مردم در بریتانیا بپرسند: آیا آنها واقعاً می توانند در زمان بحران ملی دوباره به رهبران سیاسی خود اعتماد کنند؟ و آیا هرگز درست است که مردان و زنان جوان را بدون استفاده از تمام ابزارهای صلح آمیز به جنگ بفرستیم – و بدون اینکه تصور روشنی از اینکه حتی پس از رسیدن به آنجا باید به چه چیزی برسند؟

بیست سال پس از حمله به عراق، برخی از کسانی که در این حمله نقش داشتند، به این فکر کرده اند که چگونه این حمله زندگی آنها را تغییر داده است.

“هرگز از بین نمی رود. از لحظه‌ای که چشمانت را می‌بندی تا لحظه‌ای که از خواب بیدار می‌شوی، وجود دارد.»

رز جنتل در مورد مرگ پسر 19 ساله خود، Fusilier Gordon Gentle صحبت می کند که در گردان 1 از Fusiliers سلطنتی هایلند در عراق خدمت می کرد. اما سخنان او می‌تواند سخنان هر یک از میلیون‌ها نفری باشد که مستقیماً تحت تأثیر درگیری قرار گرفته‌اند.

مسیر زندگی جنتل به طور غیرقابل برگشتی تغییر کرد وقتی فهمید که پسرش در 28 ژوئن 2004 بر اثر بمب کنار جاده ای در بصره کشته شده است.

او از یک زندگی خانوادگی آرام به اجرای یک کمپین پرمخاطب برای عدالت برای پسرش و دیگران رفت. هر چه بیشتر در مورد عراق شنیدم، [the more] فکر کردم چیزی درست نیست و این همان چیزی بود که من را برانگیخت تا کمپین را شروع کنم تا بفهمم چرا به عراق رفتیم.

جنتل یکی از بنیانگذاران خانواده های نظامی علیه جنگ است، که برای تحقیق Chilcot و همچنین برای تجهیزات بهتر برای کسانی که هنوز در آنجا خدمت می کردند کمپین کرد.

مبارزات انتخاباتی او باعث شد تا او در انتخابات عمومی سال 2005 به عنوان یک نماینده مستقل در برابر آدام اینگرام – که در آن زمان وزیر نیروهای مسلح بود – در حوزه انتخابیه ایست کیلبراید، استراتاون و لسماهاگو شرکت کند. او همچنین سعی کرد از تونی بلر، نخست وزیری که پسرش را به جنگ فرستاده شکایت کند.

او می‌گوید که احساس می‌کند باید بایستد تا صدای خانواده‌های داغ‌دیده را بدهد. رهبران سیاسی «نمی‌خواهند داستان‌های واقعی را بشنوند که چگونه خانواده‌ها درگیر جنگ بوده‌اند و چگونه رنج کشیده‌اند. بنابراین فکر کردم: “خب، اگر این تنها راهی است که می توانیم این کار را انجام دهیم، آن را انجام خواهیم داد”. مردم در East Kilbride کاملاً فوق العاده بودند. آنها بودند. بسیاری از مردم بسیار حمایت کردند.»

نگاهی ملایم به زندگی مبارزاتی که عراق برای او انجام داد. اگر گوردون از عراق جان سالم به در برده بود – یا از ابتدا هرگز مستقر نشده بود – آیا دلیل دیگری برای پرتاب انرژی خود پیدا می کرد یا متفاوت بود؟

“اگر او هنوز اینجا بود و در ارتش نبود، بله، احتمالاً زندگی من متفاوت می شد. احتمالا می شد. این فقط کاری بود که احساس می کردم باید برای پسرم انجام دهم… احتمالاً زندگی آرامی داشتم.»

با این حال، او می‌گوید که اکنون روزهای مبارزات انتخاباتی او به پایان رسیده است – جای خود را به تلاش‌های خصوصی برای جلب حمایت از بستگان داغدیده داده است. اما اگر افشاگری های بیشتری در مورد دخالت بریتانیا در عراق منتشر شود، می توانند دوباره شروع به کار کنند.

پسر او یکی از 179 پرسنل نیروهای مسلح بریتانیا یا غیرنظامیان وزارت دفاع بود که در عراق کشته شدند و بیش از 3000 نفر زخمی شدند. برخی از کسانی که از نظر فیزیکی سالم به خانه برگشتند، از خود می‌پرسیدند: “چرا آنها و نه من؟”

سرباز کریگ میلینگ
کریگ میلینگ برای کمک به مدیریت اختلال استرس پس از سانحه خود به سفالگری روی آورد.

کریگ میلینگ، یک افسر ارشد، به عنوان مهندس رزمی در دو تور در عراق خدمت کرد. “من کاملاً خوش شانس بوده ام – هیچ کس در بخش من آسیب ندیده است. ما به تازگی تماس های نزدیک داشته ایم.

و افراد دیگر، بدیهی است که خوش شانس نبوده اند. با کنار رفتن با آن، کمی احساس گناه نیز می کنید: اینکه دیگران رنج کشیده اند. من موفق شدم با آن کنار بروم و افراد دیگر آنقدر خوش شانس نبوده اند. و شما کمی احساس گناه می کنید.”

سال ها بعد و پس از بازنشستگی در سال 2013، متوجه شد که با سلامت روانی خود دست و پنجه نرم می کند. وقتی ارتش را ترک کردم، اساساً شروع به مشکل کردم. رابطه من خراب شد… و بعد، به مبارزه با استرس رفتم [a veterans’ charity] در سال 2015 و من برنامه را در آنجا شروع کردم.

اگر او می توانست فقط یک چیز به هموطنان خود بگوید، یادآوری این نکته است که کسانی که در درگیری هایی مانند عراق خدمت کرده اند، هنوز به کمک آنها نیاز دارند. اگر می توانست فقط یک چیز را به رفقای خود بگوید، از آنها التماس می کرد که جلو بیایند و اگر می توانستند از آن کمک بگیرند.

او می‌گوید کلید یافتن یک مکانیسم مقابله با اختلال استرس پس از سانحه (PTSD) خود، کشف چرخ سفالگری در Combat Stress بود.

او می‌گوید که برنامه تلویزیونی «پرتاب سفال‌های بزرگ» او را «محور» کرده بود: «این چیزی است که من در پس‌زمینه تماشا کرده‌ام و فکر می‌کردم باید بروم… و تازه پیدا کردم. [pottery] کاملا آرامش بخش برای من، این یک حس موفقیت است، من آن را کمی باارزش می دانم و شما چیزی از آن به دست می آورید… این راهی برای داشتن حس هدف است. این روشی است که می‌توانم خودم را نیز زمین‌گیر کنم.»

او می‌گوید که از او خواسته شده بود که برای برنامه تلویزیونی شبکه 4 شرکت کند، اما به دلیل ترس از فشار بی‌رویه به خودش و از دست دادن سرگرمی‌اش به عنوان وسیله‌ای برای کنترل وضعیتش، نپذیرفت. «این تبدیل به یک کار طاقت فرسا می شود، نه یک لذت. ظروف سفالی به عنوان راهی برای کمک به من در آرامش وجود دارد. اگر آن را به یک تجارت یا چیزی شبیه به آن تبدیل کنم، یا آن را تمام وقت انجام دهم، تبدیل به یک کار طاقت فرسا می شود و این لذت را از بین می برد.»

او بازگشت به روزهای بد را نمی خواهد. امسال احتمالا یکی از بهترین سال های من بوده است. اما، سال های قبل از آن، من درهم و برهم بودم. یک آشفتگی واقعی.»

تجارب خاص میلینگ را به دوران خود در عراق بازگرداند. «گرما وحشتناک بود. فقط خیلی گرم بود من در بندر لندن Gateway کار می کنم. آنجا یک پالایشگاه نفت است اگر در یک روز گرم بوی روغن را بو کنم، دوباره به آن موقعیت برمی گردم. مرا به یاد پیاده شدن از هواپیما برمی گرداند.

تنها چیزی که در ارتباط با عراق به یاد دارم این بود که از هواپیما خارج شدم و بوی نفت را حس کردم، زیرا دائماً همه جا می سوخت – در دوردست، میادین نفتی – و این تنها چیزی است که می توانید بوی نفت غلیظ را حس کنید. و این الان هم روی من تاثیر می گذارد. اگر بو کنم که مرا به آن مکان برمی گرداند.»

میلینگ توضیح می دهد که بخشی از تجربه در عراق ترکیبی از احساسات بود. ممکن است این موضوع به راحتی در عموم تایید نشود، اما یکی از آنها هیجان است.

میلینگ می گوید: «من در موقعیت هایی بوده ام که هیجان انگیز است. اما، وقتی در مورد آن فکر می کنید، می گویید: “اوه خدای من، این نزدیک بود”. در آن زمان، شما اینطور فکر نمی کنید، وارد اتوپایلوت می شوید. هیجان انگیزه. زمان پس از آن فرا می رسد، زمانی که شما وقت دارید تا فکر کنید، شروع می کنید به “معنی که کاملاً نزدیک است”.

او با اشاره به شروع PTSD خود می‌افزاید: «من نمی‌توانم آن را در حد یک حادثه که باعث آن شده باشد، در نظر بگیرم. اما من فکر می کنم که تعدادی از موارد در طول زمان باعث شده اند که من در مورد مسائل کمی محتاط تر باشم. و من فکر می‌کنم هر چه بزرگتر می‌شوی، ترس بیشتر می‌شوی. به عنوان یک کودک، به عنوان یک نوجوان 16 ساله، هیجان انگیز است. با بزرگتر شدن، وقتی بچه‌ها و مسئولیت‌هایی دارید، این ترس کمی بیشتر می‌شود.»

مارک، که نام خانوادگی او برای محافظت از هویتش مخفی شده است، به عنوان پرستار روانپزشکی دو تور انجام داد و به پرسنل کمک کرد تا احساسات خود را پردازش کنند و به فرماندهان در مورد چگونگی مراقبت از سلامت روانی متهمان خود توصیه کرد.

او درباره اعزام شدن برای پیوستن به نیروی تهاجم اولیه در سال 2003 می‌گوید: «این حس هیجان وجود داشت، حدس می‌زنم این حس انجام آن چیزی است که در مورد آن است.

“شما به شغل روزمره من در آلمان فکر می کنید: کارهای روزمره زیاد. تکان دادن در مطب، داشتن یک کلینیک. زندگی گاهی اوقات کمی شبیه به هم می شود. در حالی که، وقتی استقرار می‌کنید، عناصر ناشناخته زیادی در آن وجود دارد… شما کاملاً شرایط را نمی‌دانید… خطراتی در آنجا وجود داشت.

«هیجان، حس کمی ماجراجویی است، کمی کمیت ناشناخته. از روال عادی کارها دور است.»

اما او برخی از افکار میلینگ را در مورد تأمل بعداً در مورد آنچه دقیقاً اتفاق افتاده است تکرار می کند. با وجود اینکه او تا سال 2003 یکی از اعضای باتجربه نیروهای مسلح بود و قبل از اعزام به عراق در چندین تئاتر خدمت کرده بود، اما اعتراف می کند که در هنگام عبور از مرز تا حدودی احمق بوده است.

او می‌گوید که تور دوم او بیشتر به دلیل ترس از مردمی بود که دیگر ارتش بریتانیا را در عراق نمی‌خواستند و از شورش‌هایی که مواضع خود را زیر آتش غیرمستقیم قرار می‌دادند – گلوله‌ها اغلب نزدیک به جایی که او درمانگاهش را نگه می‌داشت می‌افتاد.

مارک ارتش را ترک کرد، اما شغل او به این معنی است که به هموطنان کهنه کار کمک می کند تا از سلامت روان خود مراقبت کنند. “در تماسم با افرادی که در مبارزه با استرس با آنها برخورد می کنم، می توانم از تجربیاتم برای همدردی با پسران و دخترانی که تجربه کرده اند و رنج کشیده اند استفاده کنم. و من می توانم آن را روی میز بیاورم – من آن تجربه مشترک را با آنها داشته ام. من آنجا بودم. من می دانم که آنها در مورد چه چیزی صحبت می کنند.»

او با اشاره به همرزمانش، می‌گوید که انتظار دارد طیف طبیعی مسائل مربوط به سلامت روان را ببیند، اگرچه فرآیندهای بازرسی و آموزشی ارتش معمولاً به معنای سطوح پایین‌تری از علائم مانند روان پریشی است. PTSD البته یکی است.

اما آیا عراق شخصاً او را تغییر داد؟ وقتی جلسات توجیهی انجام می‌دادم، درباره‌اش صحبت می‌کردم. چگونه تجربیات ما ما را تغییر می دهند نه تنها زمانی که سربازان و زنان مستقر می شوند – آنها به دلیل تجربه خود تغییر می کنند – بلکه [also] افرادی که ما پشت سر می گذاریم، – همسران، خانواده ها – آنها به دلیل آنچه که دارند تغییر می کنند. همه ما تغییر می کنیم.

“بله، من مطمئن هستم که تغییر کرده ام. من می خواهم فکر کنم که برای بهتر شدن تغییر کرده ام، به این معنا که کمی تجربه دنیوی دارم. من جهان را به طور گسترده دیده‌ام و شاهد این درگیری‌هایی بوده‌ام که در سراسر جهان اتفاق افتاده است. و سپس، بدیهی است، در عراق.”

یک بازتاب در مورد درگیری وجود دارد که جنتل، میلینگ و مارک را متحد کرد: غرور.

در سال 2017، جنتل به دلیل مبارزات انتخاباتی خود موفق به دریافت مدرک افتخاری توسط دانشگاه گلاسکو شد. در آن زمان، او ابراز خوشحالی کرد. بنابراین، آیا باعث افتخار او شده است که پسرش را گرامی داشته است؟ من کسی نیستم که افتخار کرده است. این گوردون است که افتخار کرده است. گوردون باعث افتخار ما شده است.

برای میلینگ این احساس است که او کاری را که وظیفه اش بود انجام داده است. من به آنچه به دست آورده ام بسیار افتخار می کنم زیرا افراد زیادی کاری را که من انجام داده ام انجام نداده اند. و مردم در محل کار از من عصبانی می شوند. آنها می گویند: “اوه، عمو آلبرت آنجا، با داستان های جنگی اش.” اما من به آنچه به دست آوردم بسیار افتخار می کنم. عراق، چه موافق یا مخالف آن باشم، اکنون به گذشته نگاه می کنم و با خودم فکر می کنم: “ما به عنوان ارتش بریتانیا، بهترین کاری را که می توانستیم انجام دهیم، انجام دادیم.”

عراق مانند تعداد معدودی از درگیری‌های دیگر، مهر خود را در تاریخ بریتانیا بر جای گذاشت. همانطور که مارک می گوید: خوشحالم که آنجا بودم، بخشی از تاریخ.

این خبر از خبرگزاری های بین المللی معتبر گردآوری شده است و سایت اخبار روز ایران و جهان آبان نیوز صرفا نمایش دهنده است. آبان نیوز در راستای موازین و قوانین جمهوری اسلامی ایران فعالیت میکند لذا چنانچه این خبر را شایسته ویرایش و یا حذف میدانید، در صفحه تماس با ما گزارش کنید.

منبع

درباره ی aban_admin

مطلب پیشنهادی

PC سابق Met می گوید که در مورد فلش قاب وین کوزنز اشتباه کرده است | وین کوزنز

به گزارش دپارتمان اخبار بین المللی پایگاه خبری آبان نیوز ، افسر سابق پلیس مت که …