به گزارش دپارتمان اخبار اقتصادی پایگاه خبری آبان نیوز ،
مارک رنک به فقر آمریکایی مانند بازی با صندلی های موسیقی فکر می کند.
این دانشمند علوم اجتماعی در یک تماس ویدیویی از دفتر خود در دانشگاه واشنگتن در سنت لوئیس، میسوری می گوید: “کاری که ما مدت ها انجام داده ایم این است که به جای اینکه چرا بازی در وهله اول بازنده تولید می کند، تمرکز کنیم بر اینکه چه کسی در بازی بازنده می شود.” ما در حال بازی با صندلی های موسیقی با 10 بازیکن و فقط هشت صندلی هستیم. ما می توانیم بگوییم، خوب، چه کسی از آن بازی بازنده است؟ خوب، این مردم هستند که به این سرعت نیستند یا وقتی موسیقی متوقف می شود در موقعیت بدی قرار می گیرند.
اما با توجه به اینکه تنها هشت صندلی وجود دارد، دو نفر صرف نظر از اینکه چه شخصیتی دارند، شکست خواهند خورد. این یک تشبیه بسیار قدرتمند برای استفاده است و آنچه را که در ایالات متحده اتفاق افتاده است نشان می دهد. ما به جای این که بگوییم، هی، وقتی شغل کافی برای پرداخت دستمزد مناسب نداریم، روی ویژگی های فردی تمرکز می کنیم.
رنک، 67 ساله، که دهه ها را صرف تحقیق در مورد فقر و نابرابری کرده است، با کتاب جدیدی به نام پارادوکس فقر: درک مشکلات اقتصادی در میان رفاه آمریکا منتشر شده است. این یک روش جامعه شناختی و سختگیری بسیار مورد نیاز را به موضوعی می آورد که اغلب به شعارهای سیاسی یا عکس های فوری روزنامه تقلیل می یابد.
تناقض موجود در عنوان چندین نسل است که سیاستمداران را به خود مشغول کرده است: چرا ثروتمندترین کشور جهان بالاترین نرخ فقر را در میان کشورهای صنعتی دارد؟
اینجا سرزمین نیویورک و لس آنجلس، آسمان خراش ها و موشک های فضایی، مولتی میلیاردرهای جف بزوس، وارن بافت، بیل گیتس و ایلان ماسک است. با این حال از هر 10 آمریکایی یک نفر رسما فقیر است. طبق آمار اداره سرشماری ایالات متحده، نرخ رسمی فقر در سال 2021 با 37.9 میلیون نفر فقیر، 11.6 درصد بود (تعریف مثال خانواده سه نفره با درآمد کمتر از 21559 دلار است).
رانک میگوید: «شما میتوانید فقر را در مناطق روستایی، در مناطق شهری، در مناطق حومه شهر پیدا کنید، که در واقع برخی از بالاترین تعداد افراد فقیر را دارند. از نظر نژاد، یک شمشیر دولبه است. دو سوم فقرا در ایالات متحده سفیدپوست هستند. با این حال، اگر شما غیر سفیدپوست هستید، در معرض خطر بسیار بیشتری برای فقر هستید. هر دوی این موارد درست است.
به همین دلیل است که من می گویم دامنه فقر در ایالات متحده بسیار گسترده است. من به خطر فقر در سراسر زندگی مردم نگاه می کنم و خطر فقر در 20 یا 30 سال آینده چیست؟ اگر این کار را انجام دهید، اکثریت قریب به اتفاق آمریکایی ها در مقطعی فقر را تجربه خواهند کرد.»
رانک استدلال می کند که این به این دلیل است که آمریکایی ها نسبت به همتایان خود در سایر کشورهای صنعتی غربی از ناامنی اقتصادی بیشتری رنج می برند. بسیاری در مشاغل کم درآمد بدون مزایا هستند. اگر آن شغل را از دست بدهند یا بیمار شوند، چیزی برای محافظت از آنها وجود ندارد.
شبکه ایمنی ما در ایالات متحده بسیار ضعیف است و بنابراین وقتی این اتفاقات رخ می دهد، مردم در معرض خطر واقعی فقر قرار می گیرند. وقتی به این فکر میکنید که در 20 یا 30 سال آینده چه اتفاقی برای من میافتد، از دست دادن شغل یا مریض شدن یا چنین اتفاقی غیرعادی نیست و به همین دلیل است که نرخها در یک دوره زمانی طولانی بسیار بالا هستند.“
رانک نشان می دهد که وضعیت رفاهی کم خون آمریکا – از جمله کمبود غیرعادی مراقبت های بهداشتی همگانی – می تواند تا حدی با تأثیر متقابل نژاد و فقر توضیح داده شود. تحقیقات جالبی وجود دارد که نشان میدهد هر چه جامعه از نظر نژاد و قومیت همگنتر باشد، وضعیت رفاه اجتماعی آنها سخاوتمندتر است. ایده این است که اگر شبیه من هستید، من همدل تر خواهم بود، می توانم بیشتر با شما ارتباط برقرار کنم.
در حالی که در ایالات متحده، ما بسیار ناهمگن هستیم. ما کشور بزرگی هستیم و متفاوت به نظر می رسیم و بنابراین احساس این نوع همدلی سخت تر است. با توجه به شبکههای ایمنی اجتماعی و من مطمئن هستم که در بریتانیا نیز واکنشهای منفی زیادی علیه مهاجرانی که به کشورهای اسکاندیناوی وارد میشوند، وجود داشته است.»
این ناهمگونی مدتهاست که قرار است حداقل جرقهای برای انرژی بیرقیب، سرزندگی و روحیه کارآفرینی بینظیر باشد. رویای آمریکایی – این تصور که هر کسی، صرف نظر از محل تولد یا طبقه، می تواند به موفقیت دست یابد – رویاپردازان بی شماری را فریفته کرده است، به ویژه از خارج از کشور. اما برای هر میلیونر خودساخته ای که خیابان ها برایشان با طلا سنگ فرش شده است، تعداد ویلی لومان های بیشتری وجود دارد که از شکاف ها می افتند و فقط به سقوط ادامه می دهند.
«در ایالات متحده ما عمدتاً در مورد فردگرایی ناهموار هستیم. تو خودت انجامش میدی تو سخت کار میکنی. ایده این است که فرصت هایی برای استفاده وجود دارد. اما نقطه ضعف این است که شما هم به حال خود دست میزنید و وقتی اوضاع خراب میشود، مثل اینکه خوب است، این راه پیش میرود. این یک نوع معامله فاوستی است که ما اینجا داریم.
““اگر من آن را انجام دادم، شما می توانید آن را انجام دهید.” مشکل این است که برای هر فردی که واقعاً از ژنده پوشی به ثروت رسیده است، 10 نفر دیگر وجود دارند که اصلاً به آنجا نرسیده اند.
اما حتی جنبه آرامش بخش این معامله اکنون ضعیف به نظر می رسد زیرا تحقیقات اخیر نشان می دهد که “سرزمین فرصت ها” در واقع تحرک اقتصادی کمتری نسبت به بسیاری از همتایان خود ارائه می دهد. رویای آمریکایی به یک اسطوره تبدیل شده است.
از نظر تحرک سفتتر شده است و یکی از راههای فکر کردن به این موضوع این است که نه تنها ایالات متحده کشورهای OECD را در فقر رهبری میکند، بلکه بیشترین نابرابری درآمد و ثروت را نیز داریم. اتفاقی که افتاده این است که با گستردهتر شدن توزیع درآمد، پلههای نردبان از هم دورتر شدهاند و بالا رفتن را برای مردم دشوارتر میکنند.»
این روند را می توان در تار و پود ایدئولوژی های سیاسی جستجو کرد. در سال 1964، لیندون جانسون، رئیس جمهور دموکرات، اعلام جنگ علیه فقر کرد و در سخنرانی خود در اتحادیه به کنگره گفت: «تا زمانی که این جنگ پیروز نشود، آرام نخواهیم گرفت. ثروتمندترین ملت روی زمین می تواند آن را برنده شود. ما نمی توانیم آن را از دست بدهیم.» و در حالی که پیروزی کامل دست نیافتنی بود، تلاش ها در کاهش فقر گام برداشت.
رنک – که کتابهای قبلیاش شامل زندگی در لبه: واقعیتهای رفاه در آمریکا و یک ملت، مستضعفین: چرا فقر آمریکایی بر همه ما تأثیر میگذارد – اشاره میکند که دستمزدها از زمان اوج خود در سال 1973 راکد بوده و حقوقبگیران امروزی وضعیت بهتری نسبت به قبل ندارند. نیم قرن پیش به دلار واقعی بود.
سپس به انتخاب رونالد ریگان رسید، جمهوری خواه که اعلام کرد «ما علیه فقر جنگیدیم و فقر پیروز شد». این دین حکومت کوچک بود، اقتصاد ضعیف، خودت را بالا بکشی و شیطان سازی «ملکه های رفاه». لحن برای فقر به عنوان آسیب شناسی فردی تعیین شد.
رانک می افزاید: “این واکنش شدید وجود داشت که دولت راه حل نیست، دولت مشکل است، بیایید این برنامه ها را کاهش دهیم و نتیجه این است که یک شبکه ایمنی بسیار ضعیف برای محافظت از مردم وجود دارد.”
او می نویسد که سیاست های حاصله در درجه اول تلاش برای «بهبود» افراد با این فرض بوده است که علل فقر در نگرش یا رفتار آنها نهفته است. رویکردها شامل «عشق سخت»، آموزش شغلی و برنامههای توسعه مهارت و بیتوجهی خوشخیم – یا نه چندان خوشخیم – است که بر این باور است که دولتها بیش از آنکه فایده داشته باشند، ضرر میرسانند.
یک نسل پس از ریگان بازیگر سابق هالیوود، ستاره سابق تلویزیون واقعیت، دونالد ترامپ بود که شعار ریگان را بازیافت کرد «آمریکا را دوباره بزرگ کن». نیویورکر ثروتمند نه از فقرا، بلکه به کسانی که خود را از نظر اقتصادی شکننده و گرفتار نزول میدانستند – و به دنبال قربانی آماده هستند.
“آنچه اتفاق افتاده این است که آنها احساس می کنند که جلوتر نمی روند. آنها احساس می کنند که افراد دیگر مانند آمریکایی های آفریقایی تبار و مهاجران از آنها جلو می زنند و از آنها عقب می مانند. ترامپ گرفتار آن عصبانیت و اضطراب شد و شروع به صحبت در مورد آن کرد و گفت: “هی، اینها از شما جلو می زنند!” و این طنین انداز شد.»
برای سرزنش ریگانیسم و نشان دادن آنچه ممکن است، قرن یکبار یک بحران طول کشید. در طول همهگیری ویروس کرونا، دولت، هرچند بهطور موقت، با افزایش اعتبار مالیاتی کودکان که فقر کودکان را تا حدود 40 درصد کاهش داد، وارد عمل شد. دیگر گسترش شبکه ایمنی شامل سه چک محرک، توقف اخراج، افزایش مزایای بیکاری و بودجه بیشتر برای غذا و مسکن بود.
نظرات رتبه: “این نشان می دهد که در سطح ساختاری، در سطح سیاست، شما واقعا می توانید کاری برای رفع فقر انجام دهید. اگر یک تصویر بلندمدت بگیریم، فکر میکنم آونگ بیشتر به سمت این سوق پیدا میکند که میدانید، کارهایی وجود دارد که میتوانیم برای کاهش واقعاً فقر، بهویژه فقر کودکان انجام دهیم. بنابراین اگرچه این کوتاه مدت بود، اما تأثیری را که سیاست می تواند داشته باشد را نشان داد.»
مفهوم کتاب رنک این است که فقر اجتناب ناپذیر نیست، بلکه یک انتخاب اجتماعی است. راه حل های او شامل مراقبت های بهداشتی همگانی است که سناتور برنی سندرز از آن حمایت کرده است اما جو بایدن از آن حمایت نکرده است. “این فقط مسخره است. ما باید مراقبت های بهداشتی را به عنوان یک حق انسانی ببینیم، نه به عنوان چیزی که کیف پول شما تعیین می کند که آیا می توانید آن را داشته باشید یا خیر. چیزهای خاصی وجود دارد که ما باید آنها را انجام دهیم که کشورهای اروپایی و انگلیس و سایرین نیز دارند.»
Rank همچنین به دنبال بهبود حقوق کارگران در مشاغل کم دستمزد است. فرض باید این باشد که اگر تمام وقت در ایالات متحده کار می کنید، نباید فقیر باشید. این فقط اشتباه به نظر می رسد. شما باید حداقل کمی بالاتر از خط فقر باشید و اینطور نیست. بنابراین من روی برخی از مسائل مربوط به سیاست اجتماعی و همچنین بر رساندن تعدادی از این مشاغل با دستمزد پایین به سطح مناسبی تمرکز خواهم کرد.
در سومین پایانی پارادوکس فقر، نویسنده بررسی میکند که چگونه فقر ارزشهای آمریکایی از جمله دموکراسی را تضعیف میکند. او میگوید: «شما افراد زیادی دارید که کاملاً بیحقوق هستند. ما رای دادن را برای افرادی که اقلیت های نژادی یا فقیر هستند سخت تر و سخت تر می کنیم و از سوی دیگر، شما افرادی با منابع عظیمی دارید که دموکراسی را مخدوش می کنند.
«آنها تأثیر نامناسبی بر سیاست ما و دولت ما دارند. این موضوع به مسئله گسترش نابرابری بیشتر میشود: میتوانیم به تحقیقاتی اشاره کنیم که نشان میدهد دموکراسی را تضعیف میکند. پرداختن به فقر نه تنها از منظر عدالت اجتماعی مهم است، بلکه یک سوال اقتصادی نیز هست، زیرا وقتی افراد زیادی را از حق رای محروم میکنید، وقتی روی مردم سرمایهگذاری نمیکنید، اقتصاد شما به اندازه سرمایهگذاری منابعتان قوی نخواهد بود. به سرمایه انسانی شما.»
رتبه به طور خلاصه می گوید: «به هر طریقی، داشتن این فقر در ایالات متحده همه ما را در اینجا تحت تأثیر قرار می دهد. ما بهایی می پردازیم. شما می توانید در قسمت جلوی مشکل یا در قسمت پشتی مشکل پرداخت کنید و ما در قسمت پشتی مشکل پرداخت می کنیم که همیشه گران تر است. اتحادیه اروپا، بریتانیا و سایر مکانها با ارائه مراقبتهای خوب از کودکان، مراقبتهای بهداشتی خوب، آموزش و پرورش و این روش بسیار بهتری برای پرداختن به این موضوع است. ما باید فکر خود را در مورد فقر از یک مسئله آنها به یک مسئله ما تغییر دهیم.»
این خبر از خبرگزاری های بین المللی معتبر گردآوری شده است و سایت اخبار امروز آبان نیوز صرفا نمایش دهنده است. آبان نیوز در راستای موازین و قوانین جمهوری اسلامی ایران فعالیت میکند لذا چنانچه این خبر را شایسته ویرایش و یا حذف میدانید، در صفحه تماس با ما گزارش کنید.