به گزارش دپارتمان اخبار ورزشی پایگاه خبری آبان نیوز ،
مندر گرمای تابستان بود که سرانجام میکل آرتتا تصمیم گرفت دکمه استراتژی را که تقریباً یک سال در حال ساخت بود فشار دهد. در بیشتر فصل قبل، او متقاعد شده بود که بن وایت یک مدافع راست در حال ساخت است: سریع، آرام روی توپ و دارای حس موقعیت خوب و سطح بالایی از هوش تاکتیکی. مشکل بقیه بود. او به این نتیجه رسید که هیچ یک از تیم قادر به جایگزینی وایت در مرکز دفاع نبودند.
برای مدتی آرتتا در جستجوی مدافعان کناری بود که بتوانند راه او را بازی کنند: زمانی که آرسنال توپ را در اختیار داشت، به یک نقش باریکتر برمیگشت و عملاً تبدیل به هافبک میانی میشد. در طول سه فصل حضورش در باشگاه، او آینسلی میتلند-نایلز و هکتور بلرین را در سمت راست، نونو تاوارس و حتی بوکایو ساکا را در سمت چپ امتحان کرد و کنار گذاشت.
در نهایت، در فیلم White and Oleksandr Zinchenko، او توانست دیدگاه خود را به واقعیت تبدیل کند. در تمرینات پیش فصل، با دیدن اینکه ویلیام سالیبا، هافبک میانی در طول یک سال قرضی در مارسی چقدر پیشرفت کرده است، متوجه شد که مشکلش راه حلی دارد.
این در پست های دفاع کناری است DNA فوتبالی آرتتا در بهترین حالت قابل مشاهده است. به کارگیری مدافع کناری زیرپوش (اصطلاح رایج “پول مدافع کناری وارونه” کاملاً دقیق نیست، زیرا بازیکنان همچنان در کنار پای قویتر خود بازی میکنند) سنگ بنای بسیاری از تیمهایی بوده است که توسط پپ گواردیولا، مربی آرتتا هدایت میشوند. هم تیمی سابق بارسلونا و مربی منچسترسیتی. اما داستان اصلی اصلی آن به مردی بازمیگردد که اولین بار آرتتا را عاشق فوتبال کرد. جالبتر از همه این است که این تاثیر شکلدهندهای بر مربی است که آرتتا روز یکشنبه در ورزشگاه امارات با او روبرو خواهد شد.
اریک تن هاگ یک بار یوهان کرایف را ملاقات کرد. او 13 سال داشت. سال 1984 بود و تن هاگ در یک برنامه تلویزیونی هلندی به نام ظاهر می شد کرایف و شرکا، که در آن کرایف گروهی از فوتبالیست های جوان را آموزش داد و سپس در مورد بازی با آنها گفتگو کرد. حتی در این سن حساس، تن هاگ کنجکاو و قاطع بود و بیش از هر کس دیگری سوال می پرسید. زمانی که او سه دهه بعد به آژاکس پیوست، کرایف رفته بود. این یکی از پشیمانی های همیشگی تن هاگ است که اولین ملاقات آنها آخرین ملاقات آنها نیز خواهد بود.
زیرا کرایف تأثیر عمیقی بر تن هاگ خواهد داشت. اولین کار مربیگری او در خارج از کشور در تیم دوم بایرن مونیخ، تحت حمایت یکی دیگر از شاگردان کرویف در گواردیولا بود. او به عنوان مربی آژاکس دو عکس از کرایف را در دفتر خود آویزان کرد: یکی به عنوان بازیکن و دیگری به عنوان مربی. او سال گذشته در مصاحبه ای با تلویزیون هلند گفت: “من از ایده آل های کرایف در کار فعلی خود استفاده می کنم.” کرایف هر روز در اینجا قدم می زند، DNA او را اینجا حس می کنید.
باز هم، شاید در دفاع است که تأثیر بیشتر آشکار است. به عنوان یک مربی، کرایف پیشگام استفاده از مدافعان کناری در نقش های مرکزی، هافبک های میانی با توانایی فنی برای پیشروی در خط هافبک یا تطبیق پذیری برای دفاع از مناطق وسیع بود. در آژاکس، تن هاگ هسته ای از بازیکنانی را پرورش داد که به همان اندازه راحت بین دفاع کناری، هافبک میانی و هافبک دفاعی می چرخیدند، که نقش آنها اساسا ترکیبی از هر سه بود: دیلی بلیند، نیکلاس تاگلیافیکو، تایرل مالاسیا، لیساندرو مارتینز. او حتی برای مدتی فرنکی دی یونگ را در هافبک میانی امتحان کرد. انعطافپذیری اصل کلیدی در اینجاست: موقعیتهای ثابت کمتر از توانایی کج شدن یا جابهجایی بر اساس جایی که فکر میکنید فضاها ممکن است باز شوند، اهمیت دارند.
شواهد اولیه نشان می دهد که تن هاگ در حال حاضر در یونایتد در حال آزمایش در جهت مشابهی است. او در اوایل دوران تصدی خود از مالاسیا و دیوگو دالوت در نقش های مدافع کناری استفاده کرد. اخیراً، او به فکر استفاده از لوک شاو به عنوان هافبک میانی، مانند پیروزی 2-1 مقابل منچسترسیتی در شنبه گذشته، جذب شده است. در ظاهر، شاو در برابر ارلینگ هالند یک ناهماهنگی عجیب بود. در عمل، هوش تاکتیکی شاو، همراه با توانایی او در پخش پاس های رو به جلو و تحت فشار، یکی از دلایل موفقیت یونایتد در آن بعد از ظهر بود.
شاو گفت: “از اینکه در آنجا بازی می کردم کاملا متعجب بودم.” به طور سنتی یک مدافع کناری مبتنی بر خط لمسی که برای رسیدن به خط کناری و ارسال سانترها تمرین میکرد، نقش شاو به تأکید بیشتر در دفاع تغییر کرده است، اما همچنین نقشی با مسئولیت بیشتر برای شروع حملات از طریق خط میانی. در دو فصل گذشته او 298 سانتر و 43 دریبل انجام داد. او در این فصل 35 سانتر زده و تک دریبل را تکمیل کرده است.
به طور مشابه، استقرار مجدد وایت توسط آرتتا تمام نشانه های نفوذ کرایف را دارد. با پیشروی آرسنال در زمین، وایت – که گهگاه به عنوان هافبک دفاعی زیر نظر مارسلو بیلسا در لیدز بازی می کرد – به طور فزاینده ای به داخل می رود و مراقب ضدحملات نیست، اما همچنین یک گزینه پاس کوتاه به ساکا ارائه می دهد. و بنابراین در حالی که وایت یک هاف میانی است که به عنوان یک مدافع کناری ظاهر می شود و شاو برعکس، آنها در نهایت در مناطق بسیار مشابه زمین بازی می کنند.
با این حال، درس واقعی در اینجا ربطی به تاکتیک یا تأثیرگذاری ندارد. یک مربی جدید شجاعت می خواهد تا با بازیکنان جدید در پست های جدید آزمایش کند، به ویژه در مواجهه با گزینه های جایگزین (هری مگوایر برای یونایتد، بلرین برای آرسنال). اغلب بزرگترین نبرد با خود بازیکن است. وایت و شاو نسبتاً درونگرا هستند، بازیکنانی که گاهی اوقات با اعتماد به نفس دست و پنجه نرم می کنند. آرتتا درباره وایت گفت: «همه ما معتقدیم که او ویژگی هایی برای ایفای این نقش داشت. مهمترین قدم این بود که او باور کند که می تواند این کار را انجام دهد.»
بنابراین، از بسیاری جهات، ترفندی که تن هاگ و آرتتا موفق به انجام آن شده اند، صرفاً در طراحی استراتژی نیست، بلکه متقاعد کردن بازیکنان خود برای خرید است. داستان های وایت و شاو – و گواردیولا و کرایف قبل از آنها – به ما یادآوری می کنند که خلق یک بازی موفق تیم چیزی فراتر از ایدئولوژی یا جابجایی مهره ها روی تخته سفید است. در قلب آن، مسئله اعتماد است.
این خبر از خبرگزاری های بین المللی معتبر گردآوری شده است و سایت اخبار امروز آبان نیوز صرفا نمایش دهنده است. آبان نیوز در راستای موازین و قوانین جمهوری اسلامی ایران فعالیت میکند لذا چنانچه این خبر را شایسته ویرایش و یا حذف میدانید، در صفحه تماس با ما گزارش کنید.