به گزارش دپارتمان اخبار اقتصادی پایگاه خبری آبان نیوز ،
منمن از اکتبر 1994 به طور مداوم برای خدمات ملی بهداشت کار کرده ام، و این هفته ای است که من سرانجام آن را ترک می کنم. من ریاضیات را برای شما ذخیره می کنم: این 28 سال و دو ماه است. مانند ازدواج، این نهادی است که در دهه بیستم به آن پیوستم و فکر میکردم در تمام زندگیام باشم. و واقعاً ترک کردن تقریباً به اندازه طلاق بد است.
من می روم چون دیگر نمی توانم این کار را انجام دهم.
این بیماران نیستند. من واقعاً بیشتر آنها را دوست دارم. من واقعاً آنها را در قلبم عزیز می دانم. من با نوجوانان بیمار روانی کار می کنم و در طول سال ها که سخت می جنگیدم تا آنها را باز کنند و به من اعتماد کنند، آنها تمسخر می کردند و می گفتند: “تو فقط به این دلیل اهمیت می دهی که برای مراقبت پول می گیری” و من می گفتم : «نمی توانی به کسی پولی بدهی که واقعاً اهمیت بدهد. آنها به من پول می دهند تا با شما کار کنم، اما من اهمیت می دهم زیرا شما را می شناسم. این فقط یک خط نیست – من عاشق یک نوجوان استروپی، آسیب دیده و دشوار هستم. بنابراین، این نوجوانان نیستند که مرا بیرون رانده اند. در واقع، این بیماران هستند که من را برای مدت طولانی در آنجا نگه داشته اند.
والدین آنها هم نیست. من از آنها چیزهای زیادی یاد گرفته ام. آنها به من در مورد صبر و عشق و نحوه والد شدن آموخته اند. آنها ناامید و به شدت غمگین بوده اند. من آنها را با خردی که از کسانی که پیش از این رفته بودند، راهنمایی کرده ام، و با پاشیدن چیزهایی که از تئوری و تحقیق آموخته ام. من نمی گویم که همه آنها جذاب بوده اند – برخی از آنها توهین آمیز بودند – اما در کل آنها گروه خوبی بودند.
در پایان، این “Bs” بود که مرا گرفت: پیشخوان های لوبیا، بوروکراسی و BS. آنها هستند که مرا فرسوده کرده اند و به بیرون تف کرده اند.
اول بوروکراسی زمانی که کار فعلی خود را شروع کردم، بیش از 20 سال پیش، میتوانستم به یک اتاق بروم تا بیمارانم را برای جلسات درمانی 50 دقیقهای، یکی پس از دیگری، هر ساعت ببینم. یادداشت های کاغذی وجود داشت که یک مسئول پذیرش برای من می کشید و دوباره جمع می کرد و در فاصله 10 دقیقه ای بین هر بیمار، می توانستم یادداشت هایم را بنویسم و یک قهوه بخورم. روزهای هفت و نیم ساعته من شامل دو ساعت جلسات بالینی، پنج بیمار و 30 دقیقه ادمین بود.
اکنون یادداشت های دیجیتالی داریم که از نظر تئوری ایده بهتری هستند. اما در عمل در طول پنج سال گذشته اتاق ثابتی برای کار با کامپیوتر نداشتم. ما “میز گرم” و “اتاق های کلینیک” داریم که عمدتاً بدون کامپیوتر هستند. بنابراین، در عمل، برای ورود به رایانه باید زمانی را برای ورود بیماران به رایانه رزرو کنم، که هر بار حداقل 20 دقیقه طول میکشد تا وارد شوید. نتیجه این است که برای شروع روزی یک بیمار کمتر می بینم.
در حال حاضر لوبیا شمارش. کارمندان مدیریت دوست داشتنی ما تا حد زیادی شکسته شده اند – آنها قرار نیست مانند گذشته به کارکنان بالینی کمک کنند. آنها تا حد زیادی برای داده های ورودی پرداخت می شوند. بیماران باید هنگام ورود رزرو شوند، در صورت مشاهده توسط پزشک، رزرو شوند، و دوباره رزرو شوند، همه اینها در سیستم های بسیار پیچیده، کند و با طراحی ضعیف. اخیراً وزیر بهداشت، استیو بارکلی، وعده شفافیت بیشتر را داده است. اما هر زمان که یک سیاستمدار قول شفافیت بیشتری میدهد، قول میدهد که پول NHS را خرج میکند، که میتواند برای پرستاران و پزشکان، خدمه آمبولانس و داروها، برای مدیری که تمام روز پشت کامپیوتر بنشیند و دادهها را وارد کند، خرج کند. مدیری که دستمزدش را میتوان خرج یک پرستار دیگر کرد تا با آن مستمری بگیری که به زمین افتاده است، آمبولانس را ملاقات کند.
از نظر تئوری، البته، داشتن این داده ها عالی خواهد بود – من فی نفسه مخالف شفافیت نیستم. من فقط وقتی که هیچ کارمند بالینی نداریم و نمی توانیم استخدام کنیم با آن مخالفم.
و BS وجود دارد: لفاظی های منفی منسجمی که توسط سیاستمداران در مورد پس انداز “کارایی” مطرح می شود. من شرط میبندم در 28 سالی که در NHS کار میکنم، حتی یک ماه هم نبوده است که یک سیاستمدار چنین مفهوم منفی را بیان نکرده باشد، که با سختتر کردن کار کارکنان بالینی، NHS را نجات دهد. در همین مدت یک انفجار در تعداد مدیران رخ داده است و پیام از وزیر بهداشت از لایه های بی پایان آنها سرازیر می شود. آنها این لفاظیها را بیرحمانه به کارکنان بالینی میفرستند – «با کمتر بیشتر انجام بده!». این چیزی است که واقعا روحیه من را شکسته است.
میتوانستم ساعتها بیشتر ادامه دهم، از سیستمهای استخدام ضعیف گرفته تا آموزشهای «ضروری» بیپایان. اما شاید بدتر از همه، بازار داخلی بیمعنی NHS انگلستان باشد، جایی که دوباره هزاران کارمند استخدام شدهاند تا بخشی از سیستم بتواند به بخش دیگری از سیستم پرداخت کند. گویی تسکو این غذا را از کشاورزان میخرد و سپس به فروشگاههای خود میفروشد.
کارکنان NHS نیز انسان هستند و برای بسیاری از ما بدیهی است که میتوانیم در بخش خصوصی کمتر سخت کار کنیم و درآمد بیشتری کسب کنیم، اما بسیاری از ما به دلیل احساس وفاداری به سیستم این کار را نمیکنیم. ما کارهای فوقالعاده سخت و خستهکنندهای را در شرایط استرسزا انجام میدهیم، اما معمولاً ما را نمیشکند. ما ضربه های خود را از آن کار می گیریم. بررسی بی امان، فقدان پشتیبانی عملی، سیستم های کاری، و لفاظی های منفی، این چیزی است که ما را جذب می کند. به همین دلیل است که ما در نهایت خسته می شویم، خسته می شویم و بین NHS و سلامت روان خود انتخاب می کنیم. و به همین دلیل است که من بخشی از فرار مغزها NHS هستم.
و به بیماران آینده ای که نخواهم دید: متاسفم. تمام تلاشم را کردم، اما دیگر نتوانستم.
این خبر از خبرگزاری های بین المللی معتبر گردآوری شده است و سایت اخبار امروز آبان نیوز صرفا نمایش دهنده است. آبان نیوز در راستای موازین و قوانین جمهوری اسلامی ایران فعالیت میکند لذا چنانچه این خبر را شایسته ویرایش و یا حذف میدانید، در صفحه تماس با ما گزارش کنید.