به گزارش دپارتمان اخبار بین المللی پایگاه خبری آبان نیوز ،
نیکا سیچیناوا
روزی که جنگ شروع شد، من با خانواده ام در کیف بودم. من اخیرا مصدوم شده ام، بنابراین نمی توانم با تیم تمرین کنم. ساعت 5 صبح پسر کوچکم از خواب بیدار شد و همسرم برای آرام کردن او بلند شد. سپس صدای انفجارها را یکی پس از دیگری شنیدیم. ما فکر می کردیم حادثه ای رخ داده است، اما بعد در اینترنت خواندیم که جنگ شروع شده است. سریع شروع کردیم به جمع کردن وسایلمون. من گرجستانی هستم و در سال 2008 زمانی که روسیه به کشور ما حمله کرد در گرجستان بودم، بنابراین این اولین باری نیست که من درگیر جنگ هستم. به همسرم گفتم: “بیا سریعتر آماده شویم.” ماشین را به خانه ما نزدیکتر کردم، وسایل را در آن بار کردم و سپس منتظر چند نفر از هم تیمی هایم شدم. آنها خارجی هستند و خانواده های جوانی نیز دارند. با هم از کیف دور شدیم.
شهرهای ژیتومیر و بیلا تسرکوا که بمباران می شوند چندان دور نیستند. یکی دیگر از شهرهای مجاور، واسیلکیف، به مدت سه یا چهار روز بدون وقفه بمباران شد. فقط صدای انفجارها به ما می رسد و آسمان را در شب روشن می کند. ما به روستایی با فاصله ای امن رفته ایم و در حال حاضر آرام هستیم.
در راه، در مغازه ها توقف کردیم. کودکانی در کنار ما هستند که نیاز به تغذیه مصنوعی دارند. در روستا فقط یک فروشگاه باز وجود دارد: بزرگسالان غذا می خرند، در حالی که والدین به اندازه کافی مخلوط برای بچه ها ذخیره کرده اند.
تقریباً همه بازیکنان کولوس اکنون اینجا جمع شده اند. همه می خواستند بمانند، اما هر روز یکی دو نفر رفته اند. آنها که می مانند جایی برای رفتن ندارند. اگر قرار بود به جایی بروند، فقط به جاهایی میرفت که روسها تیراندازی و بمباران میکردند. خروج از کشور سخت است: در بزرگراه ها پست های بازرسی وجود دارد و همه جا صف است. اگر نتوانید به شهری برسید که شب را در آن امن بگذرانید، بیرون رفتن از ساعت 5 بعدازظهر خطرناک خواهد بود زیرا طبق حکومت نظامی ما منع رفت و آمد داریم. اگر مشکوک به نظر می رسید، ممکن است به شما شلیک شود. آنها در تلاشند تا خرابکاران روسی را از شهرهای ما پاکسازی کنند، بنابراین به ما توصیه می شود که حرکت نکنیم.
ما از مرز دور هستیم و نمی توانیم ریسک کنیم: همسرم باردار است و بسیاری از بقیه بچه های کوچک دارند. من هنوز اینجا هستم و کسانی که با من هستند نیز خواهند ماند. امیدواریم همه چیز آرام شود و درست شود.
همه ما به هم چسبیده ایم: بازیکنان، خانواده های ما و سایر افرادی که ما را همراهی کردند. با هم در پناهگاه می نشینیم، با هم غذا می خوریم، لحظات سخت را با هم می گذرانیم. تا زمانی که غذا و آب مشکلی نداشته باشد، نباید شکایت کنیم. افراد دیگری نیز در شرایط بدتر هستند: در چرنیهیو، والدین و همسرم دائماً توسط پوسته ها تهدید می شوند.
کمکی که ما دریافت می کنیم از طرف رئیس کولوس و سایر کارمندان باشگاه می آید. زنگ می زنند، به ما اطلاعات می دهند، مطمئن می شوند که می توانیم بخوریم و بنوشیم. ما سعی می کنیم خودمان از فروشگاه غذا تهیه کنیم اما بیشتر کمک هایمان از طرف رئیس باشگاه است. او به ما نزدیک است و ما به او. او نگران است و جایی نرفته است. می دانیم که او با ماست.
آلن اوسی (ورس ریونه، به صورت قرضی از دینامو کیف)
این بدترین هفته ها بوده است. کشور من و عزیزانم در خطر بزرگی هستند. من در امان هستم، اما نمی توانم این را برای همه اقوام و دوستانم بگویم و این باعث نگرانی من شده است.
مادربزرگ من در آپارتمانی در کیف نشسته است. او نمی تواند برای خرید مواد غذایی بیرون برود زیرا ممکن است آخرین پیاده روی او باشد. یکی از دوستان نزدیک به ارتش پیوسته است. دیگری به نحوی توانست خارکف را ترک کند و به من گفت که در نزدیکی خانه او نبردهای تانک وجود دارد. یکی از هم تیمیهای سابقم در آکادمی که در وینیتسیا زندگی میکند، به من گفت که در نزدیکی خانهاش، گروهی از خرابکاران روسی را دستگیر کردند که برای ارتش و نیروی هوایی روسیه علامت گذاشته بودند – به آنها نشان میدادند کجا فرود بیایند و کجا بمب بیندازند. این بدترین کابوس ممکن است.
در Veres، برخی از بازیکنان سعی می کنند با تحویل غذا و آب به مردم کمک کنند. عده ای دیگر تلاش کردند تا در نیروی دفاع سرزمینی شغل پیدا کنند، اما به دلیل اینکه فضایی باقی نمانده بود، از آنها گرفته نشد. سپس کسانی هستند که با زنان و فرزندان خود در زیرزمین ها پناه می گیرند و از بمب ها و مهاجمان پنهان می شوند. ترسناک است.
باشگاه در حال حاضر نمی تواند کمک زیادی به ما کند. مدیریت از ما خواست تا بفهمیم که این زمان سختی است و آنها نمی توانند کاری انجام دهند. پول برخی از بازیکنان در حال تمام شدن است و خیلی کم باقی مانده است. همه اینها در زندگی واقعی برای ما اتفاق می افتد، اما مردم ما بسیار متحد هستند و همه به بهترین شکل ممکن به یکدیگر کمک می کنند.
دنیس میروشنیچنکو (FC Alexandria)
من هنوز با خانواده ام در اوکراین هستم: نمی توانم دقیقاً بگویم کجاست، اما خوشبختانه در امنیت هستیم. همه ما نگران هستیم و منتظریم ببینیم اوضاع چگونه پیش می رود. امیدواریم صلح برقرار شود. اینجا کشور ماست و جای دیگری برای رفتن نداریم. تا آخر امیدواریم زنان و کودکان می توانند به خارج از کشور بروند، اما مردان اجازه خروج ندارند.
وقتی جنگ شروع شد، همه ما از باشگاه تماس گرفتند و گفتند که همه باید برای مدت نامحدود به خانه بروند. ما در ماه قبل احساس تنش کرده بودیم. مردم مدام صحبت می کردند و هشدار می دادند که ممکن است اتفاق بدی در کشور بیفتد، اما تا آخرین لحظه فکر نمی کردند که چنین چیزی ممکن است رخ دهد. عصر قبل از شروع، همه ما لبخند زدیم و واقعاً آن را باور نکردیم، اما لباس هایمان را تا کردیم تا بلافاصله آماده رفتن شویم.
حدود ساعت 7 صبح با تماس های عزیزانمان از خواب بیدار شدیم که می گفتند شهرها و پایگاه های نظامی بمباران می شوند. صبح با وحشت شروع شد. وسایل را جمع کردیم و رفتیم تا در کنار خانواده باشیم تا بتوانیم تصمیمات بعدی را بگیریم.
ما غذا داریم، بنابراین مشکل بزرگی در مورد آذوقه وجود ندارد. همه از باشگاه ما به جای رفتن به دعوا مستقیماً به سراغ خانواده های خود رفتند. بیایید صادق باشیم: چگونه می توانیم در این راه کمک کنیم اگر هیچ تخصص نداریم یا چیزی نداریم؟ ما می توانیم به روش دیگری کمک کنیم: به ارتش کمک می کنیم، با غذا به سربازان می رویم.
گهگاه، افراد باشگاه تماس می گیرند و می پرسند که آیا ما خوب هستیم، اما هیچ کس واقعاً نمی داند چه باید بکند. همه منتظرند تا اوضاع حل شود. هیچ کس نمی تواند در مورد فوتبال برنامه ریزی کند. ما فقط می خواهیم بشنویم که صلح فرا رسیده است. بسیاری از مردم صلح جو در حال مرگ هستند و این وحشتناک ترین چیز است. از دست دادن جان ها وحشتناک ترین فاجعه است.
اوگنی بودنیک (کارپاتی لویو)
من با هم تیمی هایم در آنتالیا ترکیه هستم و جایی برای رفتن نداریم. ما در 11 فوریه برای یک کمپ تمرینی قبل از شروع مجدد فصل به اینجا رسیدیم و قرار بود فقط چند هفته اینجا باشیم. بازگشت به اوکراین غیرممکن است، بنابراین باید اینجا بمانیم و به بهترین ها امیدوار باشیم. من چهار باشگاه دیگر از کشورمان را می شناسم که در این منطقه هستند.
هنوز هم هر روز تمرین وجود دارد، اما مربی بسیار واضح گفته است که هر کسی که تمایلی به شرکت ندارد باید آن را کنار بگذارد. بعضی روزها حوصله رفتن به زمین را ندارم. ذهن من اینجا نیست: با پدر و مادر و برادرم در شهر زادگاهم، خارکف است. هر روز حملاتی در آنجا اتفاق می افتد. خانواده من فقط در تلاش برای زنده ماندن هستند و در زیرزمین پنهان شده اند. ما دائما در تماس هستیم. همانطور که من صحبت می کنم، من به دنبال راه هایی هستم تا آنها را در سریع ترین زمان و با خیال راحت از بین ببرم.
من یک آپارتمان در خارکف دارم و روز چهارشنبه آن را گلوله باران کردند. برخی از مردم خانه های خود را به کلی از دست دادند و شیشه های ساختمان شکسته شد. خیلی دور بودن حس وحشتناکیه شنیدیم که یک بازیکن تیم جوانان باشگاه ما، ویتالی ساپیلو، در جنگ جان باخت و احساس ناراحتی کرد. کشور ما علیه ولادیمیر پوتین متحد شده و برای آزادی و استقلال اوکراین می جنگد.
در همین حال، ما به عنوان فوتبالیست نگران از دست دادن شغل خود هستیم. ما هنوز نمی دانیم که آیا باشگاه ما می تواند به ما پرداخت کند یا خیر. امیدی به پیدا کردن باشگاه در ترکیه نیست و در هر صورت تمرکز کردن سخت است. به نوعی ما باید راهی پیدا کنیم تا برای خانواده هایمان که بسیار به آن نیاز دارند، پول دربیاوریم.
این تراژدی باید اکنون متوقف شود و تمام دنیا باید دقیقا بدانند چه اتفاقی در حال رخ دادن است.
ملادن بارتولوویچ (کمک مربی، اینهولتس پترو)
اوکراین خانه دوم من است: من در سال 2006 در سن 19 سالگی از کرواسی به اینجا آمدم، با یک اوکراینی ازدواج کردم، در اینجا صاحب یک دختر شدم و در دنیپرو با خوشبختی زندگی کردم. من این کشور را خیلی دوست دارم. چیزی که اکنون تجربه می کنیم مانند یک رویای وحشتناک است.
ساعت 2 صبح پنجشنبه گذشته تیم ما به هتلی در کیف رسید: ما در یک کمپ تمرینی بودیم و به آنجا پرواز کردیم زیرا قرار بود با دیناموکیف بازی کنیم. ساعت 4 صبح اولین بمب گذاری را شنیدیم و شوکه شدیم. هیچ کس باور نمی کرد پوتین این کار را در شب انجام دهد، در حالی که مردم در خواب بودند.
اکثر ما با اتوبوس باشگاه حرکت کردیم و به سمت پایگاه تمرینی خود در نزدیکی دنیپرو رانندگی کردیم. برخی از بچه ها در کیف ماندند یا به جایی دیگر نزد خانواده هایشان رفتند و بازیکنان خارجی موفق شدند کشور را ترک کنند. من به اردوگاه خود رفتم و سپس به خانه خانواده برگشتم. همسرم جزئیات بمب گذاری در فرودگاه دنیپرو و یک پایگاه نظامی، نه چندان دور از محل زندگی ما، برایم فرستاده بود. دیوانه کننده بود، وصف نشدنی.
از آن زمان، ما خوش شانس بوده ایم. در ابتدا وحشت در شهر بود: مردم تمام بنزین، محصولات داروخانه و سایر کالاهایی را که می توانستند می خریدند. اما در چند روز گذشته همه چیز خوب بوده است و ما تمام آنچه را که در حال حاضر نیاز داریم در اختیار داریم. گاهی اوقات آژیرها به صدا در می آیند، اما هیچ اتفاقی نمی افتد. مردم وقتی این اتفاق می افتد نگران می شوند، اما آنها را آماده بسیج و جنگیدن برای کشورشان می کند.
من هر روز با بازیکنان و سایر مربیان خود و با همکاران خود در سراسر اوکراین در تماس هستم. ما نگران فوتبال یا تمرین نیستیم: می خواهیم قبل از بازگشت به بازی مورد علاقه خود، جنگ را متوقف کنیم. هیچ کس در باشگاه هنوز به ارتش نپیوسته است اما هرگز نمی دانید در آینده چه اتفاقی خواهد افتاد. شاید اگر به ما نیاز باشد، برویم.
من فکر می کنم باشگاه ما خوب خواهد شد: این یک باشگاه جوان و جاه طلب است و رئیس جمهور متعهد به حمایت از ما است. اما بسیاری از باشگاه ها در اوکراین ممکن است پس از این جنگ ورشکست شوند یا سقوط کنند. با بازسازی کشور، فوتبال بسیار پایین تر از فهرست اولویت ها خواهد بود.
این سومین جنگ زندگی من است. من هنوز فقط 35 سال دارم. پنج ساله بودم که جنگ یوگسلاوی شروع شد و هنوز هم تأثیر آن را روی خانواده ام احساس می کنم. زمانی که جنگ در دونباس در سال 2014 آغاز شد، من اینجا در اوکراین بودم. اکنون ما در حال عبور از این وضعیت هستیم. وقتی بیش از حد به آن فکر می کنم، نمی دانم چه بگویم.
این خبر از خبرگزاری های بین المللی معتبر گردآوری شده است و سایت اخبار روز ایران و جهان آبان نیوز صرفا نمایش دهنده است. آبان نیوز در راستای موازین و قوانین جمهوری اسلامی ایران فعالیت میکند لذا چنانچه این خبر را شایسته ویرایش و یا حذف میدانید، در صفحه تماس با ما گزارش کنید.