به گزارش دپارتمان اخبار اقتصادی پایگاه خبری آبان نیوز ،
منتصادفی نیست که حزب محافظه کار امروزی درست زمانی متولد شد که بریتانیا برابرترین حزبش بود، در اواخر دهه 70. تاچریسم یک ضد انقلاب در تفکر اقتصادی بود. هدف آن برگرداندن آنچه تا آن زمان یک مدل موفق مداخله دولت به نفع منافع تجاری بود. در طول دهه 1970، شوک های قیمت انرژی باعث ایجاد تورم شد. با این حال، متفکران راستگرا این را به سست کردن سیاستهای مالی و پولی دولت نسبت دادند. زمانی که سیاست تشدید شد، افزایش صفهای سود ناشی از آن به خاطر قدرتی که اتحادیههای کارگری پس از دههها اشتغال کامل به دست آورده بودند، سرزنش شد.
تاچریسم احساس سرگردانی کشور را بر برابری طلبی گره زد. حامیان آن استدلال می کردند که پیشرفت اقتصادی به نابرابری بیشتر و نه کمتر نیاز دارد. محافظهکاران ابتدا دشمنان خود را شناسایی کردند و سپس بهطور فرصتطلبانه آنها را برای مصائب کشور قربانی کردند. این ترفند زمانی که آنها شورشیان بودند جواب داد، اما حزب محافظه کار امروزی 12 سال است که در قدرت است. در حال تقلا برای تکرار ترفند است. رای دهندگان رهبران اتحادیه های کارگری را به عنوان “بارون” نمی شناسند، زیرا آنها موقعیت خود را ممتازتر از اعضای خود یا عموم مردم نمی دانند.
آنچه از دهه 1970 در بریتانیا ایجاد شده است یک ساختار اقتصادی ناپایدار است که با سطوح بالای نابرابری مشخص شده است. بحران مالی 2008 باید به این امر پرداخته باشد. در عوض، نخست وزیران محافظه کار به حمایت از شیوه های نابرابری محرک کسب و کارهای بزرگ و تقسیم نابرابر منافع حاصل از فعالیت های اقتصادی ادامه دادند. هیچ یک از نامزدهای رهبری حزب محافظهکار نشانهای نشان نمیدهد که کاهش فقر و نابرابری در اولویت قرار گیرد. افزایش سطح یک شعار در جستجوی یک سیاست باقی می ماند.
نابرابری درآمد بریتانیا بالا است، اما حزب محافظه کار استفاده از مداخله دولت را برای جلوگیری از افزایش بیشتر به مصلحت تشخیص داده است. افزایش حداقل دستمزد – که پوشش می دهد یک در چهار کارمندان – منجر به افزایش دستمزد در میان کم درآمدترین کارکنان شده است که تقریباً دو برابر سایر کارکنان است. با این حال، میلیونها کارگر خوداشتغال مشمول چنین قوانینی نیستند و حقوقی بسیار کمتر از حداقل دستمزد دریافت میکنند. محافظهکاران یاد گرفتهاند که این سیاست را دوست داشته باشند، زیرا به آنها اجازه میدهد ادعا کنند که در کنار کارگران هستند و در عین حال رویههای اقتصاد گیج را حفظ میکنند که قدرت چانهزنی آنها را تضعیف میکند.
نابرابری ثروت داستان متفاوتی است. هفته گذشته، بنیاد رزولوشن در گزارش خود به نام Stagnation Nation اشاره کرد که بهره وری نیروی کار در بریتانیا پس از بحران مالی تنها 0.4 درصد در سال رشد کرده است که نصف نرخ 25 ثروتمندترین سازمان همکاری اقتصادی و توسعه است. با این حال، حتی این سودهای کوچک، رشد دستمزد واقعی را به همراه نداشت. در عوض، ثمره کار به افزایش حاشیه سود شرکت منجر شد – و در نهایت به نفع صاحبان ثروتمندی مانند سهامداران شد که شاهد پرداخت سود سهام بی سابقه هستند. افزایش قیمت دارایی ها – به ویژه مسکن – شکاف بین دارندگان و نداشته ها را افزایش داده است. از سال 2008، متوسط ثروت یک بزرگسال در یک خانواده در یک دهم ثروتمند جمعیت تقریباً 500000 پوند نسبت به ثروت یک بزرگسال متوسط در میانه توزیع افزایش یافته است. در همین حال، مالیات بر ثروت به عنوان سهمی از تولید ناخالص داخلی افزایش نیافته است. واضح است که آنها باید.
معضل سرمایهداری قبلاً این بود که شرکتها مجبور بودند دستمزدهای واقعی را مطابق با بهرهوری در حال رشد نگه دارند تا اطمینان حاصل شود که کالاهای تولید شده به فروش میرسند. مقررات زدایی از بازار مالی این مشکل را با امکان دادن به خانوارها و شرکت ها برای استقراض از یک بخش وام دهی با نظارت ملایم، که قدرت خرید را در اقتصاد حفظ می کرد، حل کرد. برای محافظهکاران، این امر بیشتر از پرداخت دستمزدهای واقعی بالاتر بود. برگزیت اجازه می دهد تا حمایت از مصرف کننده برای افزایش سود وام دهندگان کاهش یابد. این یک شکل از سرمایه داری را که باعث آخرین سقوط اقتصادی شد، توربوشارژ خواهد کرد. به نظر می رسد همه کسانی که در رقابت برای رهبری حزب محافظه کار هستند به چنین حرکت هایی متعهد هستند. این حزب کارگر ناامید کننده است سر کیر استارمر به آنها نیز متعهد به نظر می رسد.
این خبر از خبرگزاری های بین المللی معتبر گردآوری شده است و سایت اخبار امروز آبان نیوز صرفا نمایش دهنده است. آبان نیوز در راستای موازین و قوانین جمهوری اسلامی ایران فعالیت میکند لذا چنانچه این خبر را شایسته ویرایش و یا حذف میدانید، در صفحه تماس با ما گزارش کنید.