به گزارش دپارتمان اخبار ورزشی پایگاه خبری آبان نیوز ،
برایانا اسکوری داستانی برای گفتن دارد.
یا دو. یا سه.
قهرمان جام جهانی و قهرمان دو دوره المپیک سیاه پوست است و در دوره ای بازی می کند که تقریباً بقیه در فوتبال زنان سفیدپوست بودند. او آشکارا همجنسگرا بود قبل از اینکه بازیکنان آشکارا همجنسگرا عادی شوند. و او کار خود را با ضربه مغزی ویرانگر به پایان رساند که باعث شد نتواند از خود حمایت کند.
بنابراین دیدن لبخند زدن او روی جلد زندگینامه جدیدش، بزرگترین نجات من: سفر شجاع و سد شکن یک دروازه بان قهرمان جهان، با دو مدال طلای المپیک که پس از به دست آوردن آنها در پایین ترین نقطه خود به دست آورد، خوب است. نشانه این است که کتاب قانع کننده خواهد بود. و هست.
اسکری در یک مصاحبه تلفنی پر جوش و خروش به آبان نیوز گفت: “اگر شما (زندگی من) را با یک خانه مقایسه کنید، و تمام اتفاقاتی که در زندگی من رخ داده است، اتاق های خانه هستند.” «اتاقهای خاصی در خانه وجود دارد که قفل بستهاند، و تاریک هستند و سنگر گرفتهاند. اینها چیزهایی هستند که دردناک یا ناامید کننده یا احساسی هستند که شما به آنها مراجعه نمی کنید. من باید با رفتن به آن اتاق مشکلی نداشتم.»
برخی از روشن ترین اتاق ها همیشه به روی عموم باز بودند. او شروع کننده تیم ایالات متحده بود که اولین مدال المپیک را در سال 1996 به دست آورد، سپس با یک سیو در ضربات پنالتی به شهرت رسید که جام جهانی 1999 را در میان تابستانی از تبلیغات طوفانی به پایان رساند. او پس از اینکه از فرم خود خارج شد و در المپیک 2000 به عنوان پشتیبان سقوط کرد، برای مدال برنز جام جهانی در سال 2003 و یک طلای المپیک دیگر در سال 2004 بازگشت.
یک “اتاق” دیگر همیشه باز بود اما عموم مردم از آن بازدید نمی کردند. کتاب او تجربهاش را بهعنوان یک زن همجنسگرا توصیف میکند، و در حالی که او همیشه خود را «خارج» میدانست، به طور گسترده منتشر نشد.
او می گوید: «دوست دخترم در واقع با من در سال 1999 در فلوریدا زندگی می کرد. اگر خبرنگاری بخواهد در مورد آن بپرسد، خوشحال میشوم که درباره آن صحبت کنم، اما (خبرنگاران) در آن زمان به آنجا نرفتند.»
مردم دید بیشتری به فضاهای تاریک داشتند، به ویژه جام جهانی 2007. در نیمه نهایی مقابل برزیل، اسکوری به طور شگفت انگیزی در نیمه نهایی به جای هوپ سولو، که خوب بازی کرده بود، اما به گفته اسکوری و دیگران، یک شام اجباری تیم را از دست داده بود، در نیمه نهایی در ترکیب اصلی قرار گرفت. ایالات متحده 4-0 شکست خورد، کاملاً مغلوب بود و بدشانس بود که در یک تماس به 10 بازیکن کاهش یافت که مطمئناً تحت فناوری مدرن VAR نمی توانست مقاومت کند.
پس از بازی، سولو با او مصاحبه بدنام “من آن سیوها را انجام می دادم” کرد. او این کار را نمی کرد – هیچ کس نمی توانست هر چهار گل را متوقف کند – و تیم به اظهارات او مهربانانه برخورد نکرد.
اسکوری در کتابش ابراز تاسف می کند که رنج ناشی از آن تجربه برای مدت طولانی به او چسبیده است و او می گوید که اکنون نسبت به سولو احساس بدی ندارد. اما خلاصهای از او تزلزلناپذیر است – سولو و حامیانش تیم را تقسیم کردند، و اسکری جزئیاتی را که قبلاً بحث نشده بود در مورد اینکه چگونه اتحاد معمول تیم به طور موقت از بین رفت، اضافه میکند.
اسکوری میگوید: «فکر میکنم اگر اختلاف در بین ردهها ایجاد نمیشد، بازی نیمهنهایی بسیار متفاوت پیش میرفت. وقتی شما آن فردی را که در حال ایجاد اختلاف است حذف می کنید، و به نحوه عملکرد ما و عملکرد من در بازی مقام سوم مقابل نروژ نگاه می کنید، آنها را درهم شکستیم.
اما اتاق های تاریک دیگر خانه تا به حال بسته مانده بودند. ضربه مغزی او که در یک بازی آوریل 2010 با واشنگتن فریدوم در WPS در یک برخورد متحمل شد، فقط به دوران بازی او پایان نداد. زندگی او را برای مدت قابل توجهی تباه کرد.
اسکری گفت: “مشکل ضربه مغزی این است که بسیاری از ما در سکوت از آن رنج می بریم.” “من می خواستم آن را تغییر دهم.”
برای چند ماه، اسکوری با ناراحتی به عنوان مدیر کل مجیک جک خدمت کرد، تیمی که مالک رنگارنگ آن دن بوریسلو توجه بازیکنان ستارهاش را به خود جلب کرد، اما توجه چندانی به مدیریت بخشهای اداری بازیها و بازاریابی تیم نداشت.
اسکری میگوید: «در آن مقطع زمانی که جنرال موتورز بودم، دو نیم شدم. خیلی دلم میخواست که آن تیم برای آن بازیکنان شگفتانگیز باشد و این پتانسیل را داشت. عالی شروع شد و با این حال فقط منفجر شد.»
او همچنین در جام جهانی 2011 برای ESPN تفسیر میکرد، تلاش میکرد حقایق و نامها را به خاطر بسپارد و در طول مسیر از جادوی جک اخراج شد.
تا پایان سال، او در حال جمعآوری چکهای بیکاری و دعوا با بیمهگران بر سر مطالبه غرامت یک کارگر بود. سال بعد، او ساعت رولکس را که در صدمین حضورش برای تیم ملی به دست آورده بود، به گرو گذاشت. سال بعد، او به میدانی مشرف به آبشار رفت و در مورد پریدنش بحث کرد. او که نمیخواست مادرش با درد از دست دادن فرزندش دست و پنجه نرم کند و نمیخواست روزنامهها تیترهایی درباره خودکشی قهرمان سابق المپیک بنویسند، از نرده عقب نشینی کرد.
در عوض، او به ملاقات مادر مبتلا به آلزایمر خود رفت و مدالهای طلای المپیک خود را پس گرفت، و سپس آن را به شرکتی تحویل داد که در آگهیهای تبلیغاتیاش شبیه «یک گروفروشی باکلاس» بود. درد تحویل مدالها او را برای بار دوم به سمت نردهها کشاند، اما باز هم از پریدن در آب ایستاد.
او در نهایت موفق به انجام عمل جراحی شد که درد مداوم سردرد او را کاهش داد. او پیراهنها را مدلسازی کرد و با کمک یک متخصص روابط عمومی که بعداً با او ازدواج کرد شروع به ظاهر شدن کرد. او مدال های خود را پس گرفت. چند سال بعد، او آماده بود تا داستان خود را تعریف کند.
این کتاب شامل چند جزئیات ساده است، مانند روتین های غافلگیرکننده قبل از بازی او برای گوش دادن به Nine Inch Nails و جلا دادن چکمه هایش. اما او همچنین امیدوار است تا در مورد ضربه های مغزی در فوتبال روشن شود، که امیدوار است با قرض گرفتن سیستم راگبی درجه یک برای ارزیابی پزشکان مستقل در بازی بهبود یابد. و شاید بازیکنان باید پوشش سر را در نظر بگیرند، که در بازی قانونی است اما فاقد یک عامل “باحال” است.
آیا می توانید تصور کنید رونالدو هدبند بسته باشد؟ با خنده می گوید اما اگر رونالدو هدبند میبست، همه یکی را می پوشید!»
و او کارهای ناتمام دارد. او مدرک خود را در دانشگاه ماساچوست به پایان نرسانده است، اما پس از سخنرانی در مدرسه بازرگانی دانشگاه، از او برای شرکت در کلاسهای آنلاین دعوت شد، که او قصد دارد سال آینده انجام دهد. او همچنین چند درس شنا گذراند و به شوخی گفت که در شناور کردن مهارت چندانی ندارد.
او میگوید: «من یک استخر دارم و از نودل (شناور) استفاده میکنم.
اما من دیگر از آب نمی ترسم.
این خبر از خبرگزاری های بین المللی معتبر گردآوری شده است و سایت اخبار امروز آبان نیوز صرفا نمایش دهنده است. آبان نیوز در راستای موازین و قوانین جمهوری اسلامی ایران فعالیت میکند لذا چنانچه این خبر را شایسته ویرایش و یا حذف میدانید، در صفحه تماس با ما گزارش کنید.