به گزارش دپارتمان اخبار اقتصادی پایگاه خبری آبان نیوز ،
دیecline برگشته است مفسران متوجه شده اند که اقتصاد بریتانیا خوب عمل نکرده است و پیش بینی می شود که رکود داشته باشد. سایر کشورها در بهره وری، سرمایه گذاری، تحقیق و مهارت بهتر عمل می کنند. واقعاً دوباره دژاوو است. اما نه کاملا. همین دیروز بود که داستان متفاوتی به ما گفته شد – یکی از سریع ترین نرخ های رشد در OECD، یک بریتانیای جدید جهانی و پرهیجان، یک ابرقدرت علمی، یک مرکز نوآوری، سریع ترین عرضه واکسن… چه خبر است؟
ما در دوران احیاگری زندگی می کنیم. در هسته آن یک داستان اقتصادی وجود دارد که معتقد است تاچریسم افول اقتصادی طولانی مدت بریتانیا را که شاید در دهه 1870 یا شاید در 1945 شروع شده بود، معکوس کرد. بریتانیا از مرد بیمار اروپا، دوباره می توانست سربلند بایستد و به کشور بازگردد. یک نقش جهانی این دیدگاه عمیقاً بر سیاست تأثیر گذاشت. کارگر جدید، حزب بریتانیای سرد پس از انحطاط، شروع به صحبت از رهبری بریتانیا، از بریتانیای جهانی، از یک سرنوشت بینالمللی ویژه کرد.
اخیراً و به طرز شگفتانگیزی، برکسیکنندگان نیز چنین کردند. آنها از New Labor یک گفتمان احیاگر کل را گرفتند – پیرامون خلاقیت، کارآفرینی و جهانی بودن. ترزا می، نخست وزیر وقت، این مضامین را مورد توجه قرار داد و به آنها زمینه ای در تاریخ بریتانیا داد. از آنجایی که بریتانیا زمانی قهرمان جهانی تجارت آزاد بود، باز هم چنین است. زیرا در قرن هفدهم، این مرکز کلیدی برای انقلاب علمی بود، و در قرن هجدهم انقلاب صنعتی، در موقعیت قطبی برای تولید نوآوری هایی است که جهان را به سوی انقلاب صنعتی چهارم هدایت می کند.
بوریس جانسون موفق شد به طرز شگفتانگیزی در سطح بالایی از عرضه بالا باقی بماند. برای هر موفقیت کوچکی میتوان از اصطلاح «شکستآور جهان» استفاده کرد. اما این ویژگی یک نخست وزیر ناهنجار نبود. این بیشتر نقطه اوج مضحک یک احیای سیستماتیک و دروغین بود که در برگزیت نقش اساسی داشت.
این که برگزیت به جای ضعف در اقتصاد بر اساس احیای مجدد بود، جای تامل دارد. طرفداران برگزیت میتوانستند با اشاره به ضعف نسبی اقتصاد بریتانیا، تراز تجاری منفی وحشتناک آن با اتحادیه اروپا، و ادعا کنند که عضویت در اتحادیه اروپا علت انحطاط و فقر مردم است، باعث انحطاط ملیگرایان شوند. اما آنها هیچ کدام از اینها را نگفتند – آنها بر مهاجرت، بر حاکمیت، بر این ادعا که ما دقیقاً همان روابط تجاری را حفظ خواهیم کرد، تمرکز کردند. طرفداران برگزیت در واقع میگفتند که اتحادیه اروپا هیچ آسیبی به اقتصاد بریتانیا وارد نکرده است، بلکه صرفاً پتانسیل آن را محدود کرده است. در واقع، آنها باقیماندهها را متهم میکردند که غمانگیز و نابودگر هستند که کشور را خراب میکنند. انحطاط گرایی برای اولین بار در تاریخ بریتانیا به اصطلاح سوء استفاده سیاسی تبدیل شد.
ایجاد یک پرونده انحطاطگرایانه گستردهتر کار سختی نبود. پس از تاچر و تا کنون، نرخ رشد اقتصادی کمتر از دهههای 1950 و 1960، یعنی سالهای نزولی فرضی، باقی مانده است. اقتصاد بریتانیا در بهره وری با فرانسه یا آلمان گیر نکرده است. کارآفرینی بریتانیایی که بنگاههای جدیدی را در جهان شکست میدهد، رها نشد. در عوض، کسب و کارهای خارجی بیشتری به بریتانیا آمدند. نابرابری افزایش یافت زیرا ثروتمندان نه از طریق کارآفرینی، بلکه از طریق مالکیت بدون زحمت خانه و سهام ثروتمندتر شدند. ویژگیهای اتفاقی که در لندن رخ داد، محصولی که عمدتاً حاصل سرمایه خارجی و تخصص خارجی است، نشاندهنده موفقیت بریتانیا نیست که بر کل کشور تأثیر بگذارد.
اما برکسیکنندگان نمیتوانستند این مورد را دقیقاً به این دلیل مطرح کنند که آنها به نخ احیاگر اعتقاد داشتند و هیچ قصدی برای انجام کار واقعی برای تغییر منطق اقتصاد نداشتند. برگزیت بر اساس دروغ های متعدد و همچنین بر اساس درک بسیار خاصی از اقتصاد بریتانیا ساخته شده است. با این حال، این واقعیت که بریتانیا اکنون از نظر اقتصادی در وضعیت خوبی قرار ندارد، اینکه سیاست و زندگی عمومی آن سمی است، کیفیت دولت و بسیاری موارد دیگر کاهش یافته است، دلیلی برای احیای تزهای انحطاطگرا نیست. انحطاط Remoaner حقیقتی برای مقابله با دروغ های احیاگر Brexiter نیست.
کاهش نسبی بلندمدت بریتانیا که دارد بدون شک اتفاق افتاده و ادامه دارد، بیشتر به دلیل موفقیت کشورهای دیگر بوده است نه شکست انگلیس. منحطگرایان به جای پذیرش این موضوع، اغلب چیزهایی را توضیح میدادند که اتفاق نیفتادهاند، با توضیحاتی که بر اساس تاریخ بد کار نمیکردند. بنابراین منحطگرایان اصرار دارند که تحقیق و توسعه بریتانیا همیشه پایین بوده، شهر همیشه بیش از حد قدرتمند بوده، کشور همیشه در چنگ امپراتوری، دولت تحت کنترل تخیلی کلاسیکها و مورخان به جای تکنوکراتها، این صنعت هرگز فرصتی نداشته است.
این فهرست تلخی است، نه از شکست های بریتانیا، بلکه از درک ضعیف تاریخی، که عمیقاً تاریخ ملت را تحریف کرده است.
انحطاط گرایی، مانند احیاگرایی، سیاست خود را داشت. بنابراین داستان، امپریالیسم و جهت گیری جهانی گرایی، خصومت فرضی بریتانیا را با توسعه صنعتی ملی توضیح داد. در واقع، انحطاط گرایی یک دکترین اصلی منتقدان ناسیونالیست پس از جنگ بریتانیا بود، به ویژه منتقدان چپ مانند اریک هابسبام و پری اندرسون. اما انحطاطهایی نیز در سمت راست ملیگرا، مانند کورلی بارنت وجود داشته است.
اما آنها بطور سیستماتیک ناسیونالیسم واقعی، غرور تکنوکراتیک و توسعه صنعتی بریتانیا را از تاریخ بریتانیا حذف کرده اند. مارگارت تاچر نوع خود را ضد اتحادیه های کارگری و انحطاط فرهنگی داشت. انحطاط نیز باقیمانده ها و ترک های خود را داشت. برخی از مشتاق ترین اروپاییان دهه 1960 و 1970 انحطاط طلب بودند. از سوی دیگر، برگزیتکنندگان چپ در دهههای 1970 و 1980 انحطاطگرایان بودند که معتقد بودند عضویت در اتحادیه اروپا این کاهش را تقویت میکند.
اقتصاد و جامعه امروز بریتانیا بسیار بیشتر از تاریخ باستان متاثر شده است. افزایش نابرابری، بین مردم و بین مناطق، رانتی شدن اقتصاد، رکود در بهره وری، اینها یک تحول اخیر است. این چیزی ابدی نیست، چیزی خلق شده است. نه دم از احیاگران (برگزیت توهمآمیز) و نه انحطاطگرایان (صنعت بیشتر، تحقیق و توسعه، تکنوکراسی) بریتانیا را حتی به جایی که در سال 1979 بود باز نمیگرداند.
زیرا هم انحطاط گرایی و هم احیاگری نشانه های ناتوانی ملتی هستند که با جایگاه خود در جهان کنار بیایند. هر دو در جزیرهگرایی ناسیونالیستی گیر کردهاند: یکی ادعا میکند که ملت دوباره متولد شده است، دیگری ادعا میکند که میتواند دوباره متولد شود تا جایگاه رفیع خود را در امور جهانی بگیرد. اما درک این مکان واقعی، و ماهیت واقعی سرمایه داری در بریتانیا، و به طور اساسی در جهان به عنوان یک کل، برای هر امکانی برای سیاست های دگرگون کننده محوری است، و این امر به ویژه مستلزم آن است که انگلیس نسبت به ملتی متواضع باشد. متواضع باشید
این خبر از خبرگزاری های بین المللی معتبر گردآوری شده است و سایت اخبار امروز آبان نیوز صرفا نمایش دهنده است. آبان نیوز در راستای موازین و قوانین جمهوری اسلامی ایران فعالیت میکند لذا چنانچه این خبر را شایسته ویرایش و یا حذف میدانید، در صفحه تماس با ما گزارش کنید.