به گزارش دپارتمان اخبار ورزشی پایگاه خبری آبان نیوز ،
تعداد کمی از مردم با لستر پیگوت واقعی آشنا شدند. اما همکاری با او در زمینه کتاب در طول دو دهه گذشته به من یک صندلی در ردیف اول داد تا بتوانم شخصیت مرموز او را مشاهده کنم.
او به نوبه خود شیطون و کم حرف، شوخ و بداخلاق، بامزه و بدخلق، جذاب و خشمگین بود. او می توانست مرا از دیوار بالا بکشد، اما من او را دوست داشتم.
هر چه بیشتر در مورد رابطه مان فکر می کردم، بیشتر با سبک زندگی گاوچران، پرنده کوچکی که بر بالای اسب آبی یا پستاندار بزرگ دیگری نشسته است و به طرق مختلف به جانور بزرگ کمک می کند تا به نفع هر دو باشد، آشنا شدم. طرفین
یا شاید من برای دکتر جانسون او باسبول بودم – اگرچه لستر به اظهارات عجیب و غریب نمی پرداخت، و من شک دارم که آیا دکتر جانسون تا به حال شیرینی آب پز را از دهانش بیرون آورده باشد و در حین مصاحبه با او در پیست مسابقه ردکار از خانواده خود خواسته است که مراقب آن باشند. .
او که تقریباً به خاطر نابسامانیهای اجتماعی و نابغهی سوارکاریاش افسانهای داشت، در برقراری ارتباط با مشکلات جدی روبرو بود – که به دلیل ناشنوایی و مشکل گفتاری مادامالعمر تشدید میشد – که به این معنی بود که نمیتوان فهمید دقیقاً کجا با او ایستادهاید.
بنابراین هنگامی که مفسر سابق مسابقه مسابقه بی بی سی، سر پیتر اوسالوان، مربی پیگات از اوایل دهه 1950، به من گفت که لستر بالاترین تعریف و تمجید از من را در فرهنگ لغت خود به من داده است و من را “خیلی خوب” تلفظ کرده است، احساس می کرد که انجمن ما به یک وضعیت تازه رسیده است. مرحله.
این تصور خیلی زود پس از آن زمانی که او اصرار داشت من را به ناهار در یک باشگاه بازی در لندن ببرد بیشتر شد. این همه مزخرف در مورد شهرت لستر پیگت به خسیس درجه یک سلاح چیست؟ گزارشهای پست او بسیار زیاد بود، اما اینجا به من گفتند که هر چه دوست دارم بخورم و هر چه دوست دارم بنوشم و هزینه آن را آویزان کنم.
صبح روز بعد سر پیتر تماس گرفت و از حال من با لستر پرسید.
خیلی خوب، گفتم و در مورد آن ناهار در باشگاه به او گفتم.
آه، او از آنجا خوشش میآید.
شهرت لستر برای او ناهار رایگان به ارمغان آورد، اما او هرگز از اینکه دنیای بیرون او را بشناسد راحت نبود – یا فکر می کرد که اینطور است. یک بعدازظهر تابستانی توسط یک فروشنده بستنی در جاده فینچلی از او پرسید که آیا او «ویلسون پیکت» است یا خیر. او پاسخ داد که دارد، زیرا انکار آن ممکن است مسائل را پیچیده کند.
اما او انتظار داشت که دستاوردهایش به رسمیت شناخته شود. در یک ناهار در باشگاه ورایتی در Sandown Park، MC برای افراد مختلف “مشهور” حاضر تشویق شد – به استثنای قهرمان 11 بار در میان آنها.
لستر به وضوح از این حذف زخمی شد و به تعجب من با صدایی دلگیر پاسخ داد: “من نمی دانم آنها کی هستند و آنها نمی دانند من کی هستم” – در این لحظه جیمی تارباک به صحنه رفت و به بزرگترین ستاره مسابقهای در میان همه آنها سلام داد، که در حالی که تعظیم مخالفی انجام میداد، برق میزد.
اما سلبریتی نسبی است و شهرت یک قهرمان ورزشی از نسل قبلی را می توان با نام آشنای فعلی از طبقه دیگری از زندگی گرفت. لستر که استاد گذشته در تصاحب سواری های دیگر جوکی ها بود، مسابقه خود را از یک منبع نامحتمل در جشنواره چلتنهام ملاقات کرد.
ما که توسط مدیر مسابقه به روز جام طلایی دعوت شده بودیم، تازه در چادر ناهار غارنشین جای خود را گرفته بودیم که یکی از مسئولان کورس به ما گفت که باید حرکت کنیم. یک ستاره بزرگتر و همراهانش به تازگی از راه رسیده بودند، و افراد کیتی پرایس اصرار داشتند روی یک میز به دور از چشمان کنجکاو مسابقهدوستان در حال عبور باشند.
همانطور که بلند شدیم تا حرکت کنیم، لستر به من غرغر کرد که «جردن او را شوخی کرده است».
برنده شدن و سپس حفظ اعتماد پیگات کار آسانی نبود و ماهیت مشکوک او می توانست در پیش پا افتاده ترین شرایط خود را نشان دهد. یک روز در دوره جولای نیومارکت از او خواسته شد که برای قضاوت در مورد جایزه اسبی که بهترین بازی را دریافت کرده بود به پادوک برود، و به من پیشنهاد کرد که در حین انجام این کار مراقب نسخه مسابقه پست او باشم. در بازگشت، روزنامهاش را پس گرفت، سپس – آشکارا از ترس اینکه ممکن است در غیاب او بخشی از آن را فروخته باشم – پرسید: “همه چیز آنجاست؟” (او همان سوال را در مورد شیرینی آب پز در Redcar نپرسیده بود.)
او به ندرت در مورد سال زندان خود صحبت می کرد، اما پایین ترین نقطه داستان پیگوت را نمی توان به این راحتی از بین برد. در ایرلند برای یک جلسه مسابقه خیریه، میزبان ما که به دنبال یافتن چیزی مشترک با مهمان افتخاری بود، با شادی به او گفت: «میدانی، لستر، من و تو یک چیز مشترک داریم. ما هر دو وقت گذاشتیم.» لستر پاسخی نداد.
صدها داستان لستر پیگوت وجود دارد که برخی از آنها حقیقت دارند. چیزی که بهتر از اکثر افراد مرد را خلاصه می کند به مربی ای مربوط می شود که قبل از مسابقه دستورات خاصی به او داده است. پیگت قرار بود تا زمانی که جرأت میکرد، سوارش را بالا نگه میداشت، سپس یک حرکت دیرهنگام انجام میداد و سر اسب را درست روی تیرک برنده جلو میبرد.
ناشنوایی لستر معمولاً دستورات سواری را بیهوده می کرد و هنگامی که اصطبل های شروع باز می شدند، اسب را به سرب شلیک می کرد. آنها هنوز پنج فاصله فاصله داشتند و به فاصله نهایی وارد شدند، سپس شروع به کاهش سرعت کردند و در خط گیر افتادند.
مربی که از شدت عصبانیت خشمگین شده بود، با عجله به داخل محفظه بدون زین رفت – جایی که لستر از اسب پیاده شد، زین را از روی اسب درآورد و به مربی گفت: “حق با تو بود، می دانی.”
این خبر از خبرگزاری های بین المللی معتبر گردآوری شده است و سایت اخبار امروز آبان نیوز صرفا نمایش دهنده است. آبان نیوز در راستای موازین و قوانین جمهوری اسلامی ایران فعالیت میکند لذا چنانچه این خبر را شایسته ویرایش و یا حذف میدانید، در صفحه تماس با ما گزارش کنید.