به گزارش دپارتمان اخبار بین المللی پایگاه خبری آبان نیوز ،
اسگاهی مرده ها بیشتر از زنده ها برای گفتن دارند. کسانی که در زیر زمین نرم و زرد رنگ در محوطه کلیسای اندرو رسول، در شهر بوچا اوکراین خوابیده اند، داستان های وحشتناک زیادی برای گفتن دارند.
در یک گور دسته جمعی عمیق، یک ساعد و دست، با نوک انگشتان سیاه شده، زیر یک پا با زاویه ای بیمارگونه قرار داشت. بازوی مرد دیگری به نظر می رسید که در حال بیرون آمدن از خاک آشفته در تلاش برای فرار از سرنوشت خود است.
صبح روز جمعه، تیمی از بازرسان پزشکی قانونی از کیف به محل رسیدند تا مستندات وحشتناکی را که سربازان روسی در طول تهاجم شش هفتهای مسکو به غیرنظامیان تحمیل کردند، آغاز کنند. آنها دری را به حفار شهرداری بستند تا یک گارنی موقت ایجاد کنند و دست به کار شدند.
همه افرادی که آنها را کشف کردند به طرز خشونت آمیزی مرده بودند. یک مرد یک تکه بزرگ از جمجمه اش را گم کرده بود. بدن دیگری به شدت سوخته بود، فقط سرش و نیمی از نیم تنه اش باقی مانده بود، سفیدی چشمانش در گوشت سوخته فرو رفته بود. ظاهراً یک نفر سر بریده شده است.
در حالی که هر جسد جدید در مقابل او گذاشته می شد، بازپرس اصلی روی آن زانو زد و به آرامی یک موجودی را زمزمه کرد در حالی که یکی از همکاران آن را یادداشت می کرد: ژاکت چرمی، تلفن همراه، بدون شناسنامه. او قبل از اینکه داوطلبان شهر کمک کنند هر جسد را در یک کیسه بدن تازه بگذارند، داخل دهانهای در حال پوسیدگی، دامنه حرکت اندامهای شکسته، و سوختگیها، زخمهای گلوله و جراحات ناشی از ترکش را بررسی کرد.
دستکش های پلاستیکی صورتی و آبی آنها خیلی زود غرق خون شد. بین اجساد، کارگران دستهای خود را در تودهای از خاک به ارتفاع یک متر فرو بردند که تاکنون از قبر بیرون آورده شده بود و تودههایی از آن را بین کف دستهای خود مالیدند تا چنگ خود را بازگردانند. تا پایان روز، تیم 18 جسد را نبش قبر کردند. اما بسیاری از افراد گمشده بوچا در انتظار یافتن هستند.
قبل از شروع درگیری، یک شهر ثروتمند برای رفت و آمد در شمال غربی کیف، نام بوچا اکنون مترادف با جنایات جنگی روسیه است. پس از یک ماه درگیری، سربازانش در مواضعی در حدود 40 کیلومتری شمال شرق و شمال غرب پایتخت درگیر شدند و قادر به پیشروی نبودند، بوچا یکی از اولین جاهایی بود که مسکو از آن عقب نشینی کرد تا نیروهای خود را در شرق اوکراین متمرکز کند. مقیاس خشونت علیه غیرنظامیان که در اینجا رخ داد – قتل، تجاوز جنسی، شکنجه، غارت – وحشتناک است.
سردخانه برق نداشت و به سرعت پر شد. سرهی کاپلیچنی، که بر مراسم تشییع جنازه و ثبت مرگ در شهرداری بوچا نظارت میکند، گفت: هنوز اجساد زیادی در خیابانها وجود داشت.
ما باید از روسها التماس میکردیم که اجازه دهند آنها را دفن کنیم. آنها به ما گفتند هنوز سرد است، بنابراین مهم نیست، آنها می توانند آنجا دراز بکشند. اما سگ ها شروع به خوردن آنها کردند. در پایان ما آنها را متقاعد کردیم که این یک مسئله بهداشتی است و آنها به ما اجازه دادند قبر را در کلیسای اندرو رسول حفر کنیم زیرا این قبر هم در نزدیکی موقعیت نظامی و هم سردخانه و بیمارستان بود.
چندین نفر از مردم محلی گفتند که اولین بخش از اجساد حدود 70 نفر بود. سپس دومین دفن دسته جمعی 33 نفر دیگر انجام شد. در مجموع، حدود 150 غیرنظامی در محل کلیسا خوابیده اند.
گروهی متشکل از حدود دوجین نفر از ساکنان بوچا روز جمعه در طرف دیگر کلیسا منتظر بودند تا اجساد عزیزان خود را از زیر خاک بیرون بیاورند. لودمیلا اسکاکالووا، یک امدادگر با چهره ای کشیده و خسته، گفت که او یکی از چهار نفری است که پس از مجروح شدن آخرین پزشکشان در بیمارستان شهر کار می کنند و این بیمارستان درهای خود را به روی مجروحان روس نیز باز کرده است.
او گفت: «سربازان نیز ما را هدف گرفتند. یک بار روس ها تماس گرفتند و گفتند که یک وضعیت اضطراری وجود دارد، تا یکی از رانندگان آمبولانس و یک نفر از دفاع سرزمینی را بیرون بکشند. سپس یک تک تیرانداز به آنها شلیک کرد. راننده فوت کرد.» تاتیانا لیپینسکا، یک داوطلب در خط کمک شورای شهر بوچا، گفت که تک تیراندازها در حالی که می خواستند به یک چاه آب برسانند، به پاهای غیرنظامیان شلیک کردند و حداقل یک زن را کشتند و حداقل یک داوطلب را که دارو را به افراد مسن می رساند، ربود.
کوخارنکو ویاچسلاو، مردی درشت هیکل 47 ساله با صدایی ملایم و چشمان آبی روشن، بیشتر روز را در کنار قبر با گریه آرام می گذراند. او به دنبال عزیزی نبود. او گفت که او احساس گناه می کرد، با آنچه که به عنوان “بزدلی” خود در مواجهه با تهاجم توصیف می کرد، شکنجه شد و نیاز به شهادت داشت.
«داوطلبان از یک روستای مجاور سعی کردند به کمک ما بیایند و روس ها آنها را در خیابان تیراندازی کردند. بعد همسایه ام برای کمک بیرون رفت و او را هم کشتند.» ما 11 کودک و 10 بزرگسال بودیم که همگی در یک زیرزمین پنهان شده بودیم، و من خیلی می ترسیدم که کوچکترین نوزاد گریه کند و به روس ها بفهماند ما کجا هستیم.
سه روز بعد، ویاچسلاو برای یک ساعت با گروهی از سربازان صحبت کرد که آنها برای بررسی گذرنامه های خانواده آمدند. من از آنها پرسیدم، چرا این کار را می کنید؟ و آنها پاسخ دادند که این فقط دستور است. آنها میدانستند که واحدهای دیگر غیرنظامیان را میکشند، اما گفتند که اینها نبودند.»
گفتند ما برادریم. چه برادری با تانک به خانه شما می آید و به همسایه شما شلیک می کند؟ او گفت. “من فکر می کنم آنها حتی از یکدیگر می ترسیدند.”
هایلینا فیاکتیستاوا، 70 ساله، از جمله کسانی بود که امیدوار بود در گور دسته جمعی پاسخی پیدا کند. او شغل خود را با دو پسرش، دیمیترو و آندری، در خانه سپری کرد، اما یک روز دیمیترو برای یافتن نان از خانه خارج شد و دیگر برنگشت. سه روز بعد، هایلینا و آندری در حین استراحت در گلوله باران، بیرون رفتند و او را دیدند که در وسط جاده چند خیابان آنطرفتر دراز کشیده بود و گلوله هایی در پشتش وجود داشت.
یکی دیگر از بستگان به آندری کمک کرد تا جسد دیمیترو را به سردخانه ببرد، اما جسد پر بود. مطمئن نبودند چه کار دیگری انجام دهند، او را زیر سایه بان ساختمان سفید کوچک رها کردند. بعداً شنیدند که تمام اجساد سردخانه در محوطه کلیسا دفن شده اند.
او گفت: «ما نام و آدرس او را روی یک تکه کاغذ نوشتیم و داخل یکی از جورابهایش گذاشتیم تا بتوانیم دوباره او را پیدا کنیم. من فقط میخواهم مراسم تشییع جنازهاش را درست کنم.»
هنگامی که تصاویر ماهواره ای از گور دسته جمعی در کلیسای اندرو رسول در اوایل این هفته منتشر شد، قبل از اینکه نیروهای اوکراینی دوباره وارد شهر شوند، کرملین به سرعت جنایات انجام شده در اینجا را انکار کرد. وزارت خارجه روسیه گفت که فیلم ها و عکس های غیرنظامیان کشته شده به دستور ایالات متحده برای لکه دار کردن شهرت مسکو صادر شده است.
رویدادهای کلیسای بوچا در روز جمعه حقیقتی انکار ناپذیر به دروغ های کرملین داد. یک کشیش نظامی بلافاصله پس از شروع نبش قبر دسته جمعی وارد شد. او یک دزدی روی خستگی های خود گذاشت و یک صلیب چوبی در دست داشت در حالی که گودال را با آب مقدس برکت می داد و مراسم یادبود ارتدکس را می خواند.
آنا استفانیوک به همراه همسرش ولودیمیر و مادرش ناتالیا لوکیاننکو در سکوت کار بازرسان را تماشا کردند. استفانیوک برادرش، پسر لوکیاننکو را گم کرده بود. ولودیمیر همچنین یک برادر را گم کرده بود. خانواده به طور همزمان برای پاسخ ناامید بودند و از آنچه قبر ممکن است به آنها بگوید می ترسیدند. وقتی زیپ چهارمین کیسه بدن باز شد و به عزاداران نشان داده شد، ولدیمیر فریاد دلخراشی سر داد و روی زمین افتاد. قبر یکی از رازهای متعدد خود را کنار گذاشته بود: بقایای برادرش در میان انبوه اعضای شکنجه شده و چهره های خون آلود بود.
در حالی که صورتش را پوشانده بود و هق هق می کرد، باد گزنده ای می وزید. آنا روی او خم شد و سرش را به سرش نزدیک کرد.
آواز پرندگان بهاری از طاقهای بلند کلیسا میپیچید. نزدیک دروازه زمین، جوانههای کروکوس آبی و زرد شروع به بالا رفتن از خاک کرده بودند، اولین شکوفههای یک بهار اوکراینی که شبیه به آن نبود.
این خبر از خبرگزاری های بین المللی معتبر گردآوری شده است و سایت اخبار روز ایران و جهان آبان نیوز صرفا نمایش دهنده است. آبان نیوز در راستای موازین و قوانین جمهوری اسلامی ایران فعالیت میکند لذا چنانچه این خبر را شایسته ویرایش و یا حذف میدانید، در صفحه تماس با ما گزارش کنید.