به گزارش دپارتمان اخبار اقتصادی پایگاه خبری آبان نیوز ،
تیتست مارشمالو زمانی اختراع شد که نسل بومر جوان بود. توانایی به تاخیر انداختن رضایت را آزمایش کرد. کودکانی که میتوانستند از خوردن گل ختمی که جلوی آنها گذاشته میشد خودداری کنند، دو عدد دریافت میکردند، که ثابت میکرد برای تبدیل شدن به ویولن سل کنسرتها، نابغههای علمی یا رئیسجمهور ایالات متحده، خودکنترلی لازم را دارند.
اما در طول سالها، روانشناسان به تست مارشملو و آنچه که واقعاً اندازهگیری میکرد، شک کردند. آنها دریافتند کودکانی که در کنار بزرگسالانی غیرقابل پیشبینی بزرگ شدهاند – یا قبل از امتحان با وعدههای شکستهشده آماده شدهاند – به احتمال زیاد اولین شیرینیای را که به سراغشان میآید بخورند. این همیشه شکست تکانه ای نبود، همانطور که قبلاً فرض می شد، بلکه به اندازه یک واکنش منطقی به شرایط بود. در دنیای نامطمئن، خیلی هوشمندانه تر است که به وعده های عاشقانه مارشمالو فردا اعتماد نکنیم. ممکن است در نهایت هیچ کدام را نداشته باشید. درس اول – فداکاری به ثمر میرسد – در دورههای پررونق و نسل بعدی X در تمام زندگیشان مورد توجه قرار گرفته است، اما زندگی بارها و بارها درس دوم را به فرزندانشان میآموزد. ما میتوانیم همه چیز را درست انجام دهیم و باز هم مارشملو دوم خود را نگیریم. گاهی اوقات، حتی اولین ما را درست در مقابل ما شلاق می زنند، زیرا از ما خواسته می شود لطفاً غر زدن را متوقف کنیم. در وهله اول نباید اینقدر انتظار داشتیم.
بازار مسکن، البته، مورد بحث ترین مثال است: برده داری در نوع شغل مناسب دیگر تضمینی برای شما نیست، اما مایلم به حقوق بازنشستگی نیز اشاره کنم. این از همه اساسی ترین قراردادهای اجتماعی است: اکنون سخت کار کنید و ما در دوران پیری از شما مراقبت خواهیم کرد. اما برای ما در حال خراب شدن است. در عوض، جوانان باید سخت تلاش کنند تا تکه ای از ثروت را به نسل خوش شانس دیگری بپردازند، پاداشی که خودشان نمی بینند. موسسه مطالعات مالی هفته گذشته گزارش داد که 90 درصد از جوانان به دلیل کمبود بودجه و به لطف سیاستگذارانی که “راضی شده اند” به سمت بازنشستگی ناراحت کننده می روند.
در همین حال، طرحهای مزایای تعریفشده مجلل (اکنون عمدتاً از بین میروند) آنهایی را که در دهه 50 زندگیشان هستند وسوسه میکنند تا بازنشستگی طلایی زودهنگام داشته باشند و عرضه کارگران را بیشتر کاهش دهد. و از آنجایی که رونقدهندگان و نسل Xers اکنون باید دستمزد دریافت کنند، مدیران صندوقها با احتیاط بیشتری روی سهام ما سرمایهگذاری میکنند – بهجای سهامهای درخشانتر، در اوراق قرضه پرفروشتر سرمایهگذاری میکنند. این گلدان ها آنقدر رشد نخواهند کرد. نسلهای قدیمیتر گاهی اوقات نمیتوانند غوغایی که ما در مورد همه اینها به راه میاندازیم را درک کنند. آنها اشاره می کنند که بسیاری از آنها در جوانی شرایط سخت تری را تحمل کردند. اما این سختی نیست که ما به آن اعتراض می کنیم – بی انصافی است.
مردم با انواع فداکاریها کنار میآیند، اگر پاداشها ارزشش را داشته باشند، اما بیانصافی و وعدههای شکسته برای هر جامعهای، چه انسانی و چه غیر آن، سمی است. (اگر انگور را بین گروهی از میمونهای کاپوچین به طور ناموزون تقسیم کنید، بازندهها آن را به صورت شما پرتاب میکنند. اینگونه میمونهای ناراضی درست میکنید.) چرا به خاطر جامعهای که طرف مقابل خود را نگه نمیدارد، زحمت تحمل هر چیزی را داشته باشید. چانه زدن؟
من نمی دانم که عواقب نهایی قرارداد شکسته واقعاً چه خواهد بود. برای مثال، ممکن است انتظار افزایش لذتگرایی در میان هزارهها و نسل Z (نسلهای لذت آنی؟) را داشته باشید، اما، جدای از کنار گذاشتن کمی آرام و شاید ذوق خوردن برانچهای گرانقیمت، ما چیز زیادی از این را ندیدهایم.
در عوض، فکر میکنم چیزی کمتر فعال – و از نظر روانی ناسالمتر – در حال وقوع است. وقتی یکی از دوستان هفته گذشته حقوق بازنشستگی را مطرح کرد، خودم را دیدم که “اوه خدا، لطفاً به آن فکر نکنیم.” شاید تا اون موقع بمیریم شاید حقوق بازنشستگی هم چیزی نباشد. (یک حسابدار هزاره یک بار به من توصیه کرد که با بیمه ملی زحمت نکشم؛ تا زمانی که من به آنجا برسم، بازنشستگی دولتی وجود نخواهد داشت.) من این تصور را دارم که تنها نیستم – هزاره ها در حال جدا شدن هستند. ما دوست نداریم خیلی سخت به آینده فکر کنیم. ما در حال خاموش شدن هستیم. ما انتخاب می کنیم که نگاه نکنیم.
که در دریا، دریاآیریس مرداک شخصیتی دارد که الزامات روانی ازدواج بد خود را توصیف می کند: فراموشی خاص، اجتناب از حقیقت. او به قهرمان داستان می گوید: «تو حرکت می کنی، به تو نگاه می کنی، چیزهایی می خواهی». دیگرانی هستند که روی زمین زندگی می کنند و اندکی حرکت می کنند و نگاه نمی کنند. این ازدواجی است که جوانان با دولت دارند – از طریق عادت، هنجارهای اجتماعی و مجموعه ای از نقاط کور پرورش یافته کنار هم قرار گرفته اند. سرمایه گذاری احساسی از دست رفته است. یک ضربه بزرگ را حس می کنید و ممکن است از هم بپاشد.
منظور من از سرمایه گذاری عاطفی چیست؟ کیفیت خاصی وجود دارد – پارچه یا چسب – که در قانون تعیین نشده است، اما با این وجود، مبنایی است که جوامع بر اساس آن با هم متحد می شوند. میهن پرستی، همبستگی، احساس همدردی، آگاهی جمعی، وفاداری گروهی: اینها احساساتی هستند که در زیر یک حالت کارآمد سوسو می زنند.
اینها نیز موضوعاتی هستند که سیاستمداران اغلب باید از آن استفاده کنند: فقط در این دوره سخت با من تحمل کنید، ما همه با هم هستیم، کشور شما به شما نیاز دارد. اما آنها نیز بر اساس اعتماد هستند. ممکن است زمانی فرا رسد که ازدواج ما را مورد آزمایش قرار دهد – سیاستمداران چیز بزرگی از ما می پرسند – و متوجه شوند که هیچ حسن نیت و سرمایه اجتماعی برای خرج کردن وجود ندارد.
من اغلب به این فکر کردهام که چرا جوانان در مورد بیعدالتی بین نسلی سر و صدا بیشتری به پا نمیکنند، و چرا آنقدر با کمال میل در این همهگیری فداکاری کردند. شاید پاسخ ساده باشد. بر خلاف بسیاری از انواع نابرابری، گروههای مخالف محبت را محدود میکنند: بچهها نمیخواهند از کمک هزینه سوخت زمستانی والدین خود بحث کنند. (البته والدین نیز این را احساس میکنند، اما با دادن آنچه میتوانند به فرزندان خود با آن کنار میآیند؛ دیگران را به هم بزنند.) آنتاگونیستها نیز با تسمه نقاله گذر زمان به هم مرتبط هستند. شاید جوانان از این می ترسند که تا زمانی که قرارداد متعادل تری را بین پیر و جوان به دست آورند، ناخواسته خود را عضوی از تیم مقابل خواهند دید.
اما یک روز به زودی، با کاهش نرخ زاد و ولد، جوانان امروزی بخش عمده ای از جمعیت را تشکیل خواهند داد. ما در حال ایجاد خشم در شهروندان خود هستیم. ممکن است برای همیشه دفن نشود.
این خبر از خبرگزاری های بین المللی معتبر گردآوری شده است و سایت اخبار امروز آبان نیوز صرفا نمایش دهنده است. آبان نیوز در راستای موازین و قوانین جمهوری اسلامی ایران فعالیت میکند لذا چنانچه این خبر را شایسته ویرایش و یا حذف میدانید، در صفحه تماس با ما گزارش کنید.