به گزارش دپارتمان اخبار ورزشی پایگاه خبری آبان نیوز ،
Diego Maradona مانند یک ویولن خوش کوک وارد مکزیک شد. او مدتها قبل از جام جهانی موفق شده بود وزن خود را در 76 کیلوگرم تثبیت کند. وضعیت جسمانی او از پا تا گردن بهینه بود و کم کم توانست با زیستگاه مرتفع آزتک ها سازگار شود. مکان انتخاب شده به عنوان کمپ تمرینی برای فوتبالیست ها ایده آل بود – اگرچه آنها آن را به عنوان «آلکاتراز» تعمید دادند، ندامتگاه معروف آمریکایی واقع در جزیره کوچکی در خلیج سانفرانسیسکو. آنها می توانستند تمرینات لازم را برای سازگاری با ارتفاع، لذت بردن از ساعات زیادی استراحت و خواب، رژیم غذایی خوب و فضایی آرام و آرام انجام دهند.
مربی کارلوس بیلاردو که در تیلکارا، شهری در استان جوجوی که در ارتفاع حدود 3000 متری از سطح دریا قرار دارد، با گروهی از بازیکنان – هرچند بدون دیگو – سازگاری با ارتفاع را تمرین کرده بود، همچنین در زمان تعیین شده چندین جلسه تمرینی ترتیب داد. بازیها، بنابراین پسرها نیز به گرمای شدید تابستان مکزیک عادت میکنند. دیگو با تیم در زمین تمرین کرد، جایی که بیلاردو دستور تاکتیک ها و استراتژی های خود را داد.
من به عنوان مربی شخصی دیگو آنجا بودم و مانند ناپل، نگران این بودم که چه کاری انجام دهم تا ماهیچه های دیگو بیش از حد سنگین نباشد. فصل ایتالیا بسیار سخت بود و من نمی توانستم به او اجازه تمرین بیش از حد و رسیدن به جام جهانی را با باروت خیس بدهم، همانطور که چهار سال قبل در اسپانیا اتفاق افتاد. من همچنین تصمیم گرفتم به او انگیزه بدهم، تا به او کمک کنم ذهنش را از تردیدهای قابل درک، از ترس هایی که ترس از صحنه می تواند ایجاد کند، رها کند. یک شب، تصمیم گرفتم که زمان آن رسیده است که آخرین مهره را روی آن دستگاه فوتبال باورنکردنی 1.68 متری تنظیم کنم.
به اتاق دیگو رسیدم و او را روی تختش دیدم که داشت مجله می خواند، به پشت دراز کشیده و پاهایش خم شده بود. سلام کردم و فقط پدرو پاسکولی، هم اتاقی دیگو و هم تیمی سابق آرژانتینوس جونیورز جواب داد. «10» غرق در خواندن ادامه داد. او جواب من را نداد. من از تمرکز او استفاده کردم و به پدرو چشمکی زدم و به او فهماندم که به همکاری او نیاز دارم.

“چطوری پروفسور؟”
پدریتو چطوری؟
“خوبم شما چطور؟”
“واقعیت؟ من عالی هستم. امروز روز خوبی بود، پدرو!»
“چرا؟ چی شد؟”
“امروز متوجه شدم که همه این بچه هایی که ستاره جام جهانی شدند در واقع یک مشت ترسو هستند!”
“نه اووو! واقعا؟»
«باور کن! در یکی از روزنامه ها خواندم که زیکو اعلام کرد که نمایش عالی از برزیل را به درخشش شخصی خود ترجیح می دهد. پلاتینی هم کمابیش همین را گفت. رومنیگه، موسیقی یکسان…”
سکوتی عمیق، کوتاه و عمدی برقرار کردم. و من اضافه کردم: “و یکی می دانم…”
نتوانستم جمله را تمام کنم. دیگو با اشاره مستقیم به خودش و در کنار خودش، ظاهراً روی خواندن تمرکز کرده بود، مجله را ورق زد و بر سر من فریاد زد: “اما تو چه فکر می کنی، کور لعنتی! [Signorini’s nickname]، که این به همان راحتی است که شما فکر می کنید؟

با صدایی بسیار آرام و با نگاه کردن به چشمانش پاسخ دادم: «آسان؟ خیلی راحت میگم! خداوند به کسانی که دندان ندارند نان می دهد. اگر شرایط شما را داشتم، می دیدید!»
می خواست حرفش را قطع کند اما من با تظاهر به عصبانیت، لحنم را بالا بردم و نتیجه گرفتم: «یک بار برای همیشه خودت را قانع کن! اگر نه، لعنتی هر کاری که کردیم برای چه انجام دادیم؟ اگر تصمیم بگیرید، به تنهایی قهرمان جام جهانی خواهید شد. متوجه شدم!”
من “سر خوک” را به معنای تحقیر آمیز نگفتم: این همان چیزی است که در آرژانتین به افراد فوق العاده نجیب با اصول کاملاً مشخص گفته می شود. دیگو می دانست که من همیشه از روی محبت و محافظت با او صحبت می کنم. دو قدم عقب رفتم و در را باز کردم و به اتاقم رفتم. همانطور که در راهرو قدم می زدم، توهین های بلندی را که دیگو به من تقدیم کرده بود شنیدم که با خنده پدریتو همراه بود.
روز بعد مطبوعات اجازه ورود به پردیس کلاب آمریکا را پیدا کردند و ابری از روزنامه نگاران از سرتاسر جهان برای گفتگو با پسران هجوم آوردند. مثل همیشه، دیگو طعمه مورد علاقه خبرنگاران بود که در میان آنها بابی چارلتون، هافبک فراموش نشدنی انگلیس و قهرمان جهان در سال 1966 برجسته بود. کاپیتان آلبی سلسته با شوخ طبعی جلوی دوربین ها و میکروفون ها ایستاد. او با هوشیاری و قاطعیت به همه سؤالات پاسخ داد.

آن شب کنار اتاقش ایستادم و دیدم او با هیجان با بچه های دیگر ورق بازی می کند، سلام کردم و رفتم. صبح روز بعد برای صبحانه زود بیدار شدم. در بار، خورخه والدانو و آشپز هیئت، خولیو اونیوا، به صورت متحرک گپ زدند. روزنامههای تازه وارد روی میز گرد پراکنده بودند. شروع به ورق زدن آنها کردم تا اینکه یک تیتر تاثیر زیادی روی من گذاشت. عنوانی که روی عکسی از دیگو با لبخندی بزرگ قرار داشت، اعلام کرد: “مارادونا آتش را باز می کند: “من ستاره جام جهانی خواهم بود.”
لذتی بی نهایت را تجربه کردم. من تصمیم گرفتم: “اکنون ما آماده ایم.” امروز که نتیجه مسابقات مشخص و به رسمیت شناخته شد، باید بگویم که آنچه در پی آمد، برای من یک تجربه خارق العاده بود که باید عنوان “کرونیکل یک پیروزی اعلام شده” را داشت. اما منطقاً هیچ کس نمی توانست قبل از سوت افتتاحیه مقابل کره جنوبی در المپیک مکزیکوسیتی چیزی را پیش بینی کند. و نه زمانی که آن بازی تمام شد، زیرا کره ای ها آنقدر ضربات زیادی به دیگو زدند که فکر می کردم او در اولین مسابقه از جام جهانی خارج شده است.
وحشتناک ترین ضربه را هو جونگ مو وارد کرد: در عرض چهار دقیقه از نیمه اول، دیگو از دو رقیب فرار کرد و یونگ مو ضربه وحشتناکی را به زانو زد. این کره ای مستقیماً خود را برای از بین بردن حریف خود پرتاب کرد، بدون اینکه قصدی برای رسیدن به توپ داشته باشد – اگر باور نمی کنید، می توانید به لطف یوتیوب آن را دوباره زنده کنید. او مستحق رفتن مستقیم به زندان بود، اما داور اسپانیایی ویکتوریا سانچز آرمینیو حتی یک کارت زرد هم به او نشان نداد. اینگونه بود که فیفا از افراد ماهر مراقبت می کرد: با مسابقاتی که در ارتفاعات بالا، در میانه یک تابستان جهنمی، بدون سرکوب خشونت جنایی برگزار می شد؟

در همین حال، ژائو هاولانژ، مردی که در آن زمان ریاست فیفا را بر عهده داشت، دهان خود را با کلماتی مانند «نمایش»، «ورزش» یا «بازی جوانمردانه» پر کرد. بلاه بلاه خالص. نمیدانم دیگو چگونه پس از آن و دهها ضربه دیگر بهبود یافت، اما در آن مسابقه او سه پاس گل داد تا آرژانتین 3-0 پیروز شود: دو پاس به والدانو و یک پاس به اسکار روگری. به نظر میرسد که «10» به همان اندازه گرسنه و سیری ناپذیر بود. آمادگی بدنی و آتش داخلی او را به بولدوزر غیرقابل مهاری تبدیل کرده بود که او نیز مانند گلی که به ایتالیا زد، پرتوهای نبوغی را پرتاب کرد.
صادقانه بگویم، من نمی توانم آنچه را که او در پوئبلا اختراع کرد، توصیف کنم. والدانو توپی را بازی کرد که پیچیده به نظر می رسید و او آن را به شعر تبدیل کرد: دیگو با پرواز به محوطه رقبا، که توسط مدافع باتجربه گائتانو سیریا مشخص شده بود، از گوشه محوطه کوچک پرید و در هوا، انگار معلق بود. او موفق شد کفش چپ خود را به نوازش درآورد تا توپ از دست دروازه بان جیووانی گالی بگذرد. به نظر می رسید که توپ به بیرون می رود، اما نه: نیش زد و مسیر خود را به سمت تور پیچید. او چطور این کار را انجام داد؟ هیچ کس نتوانست آن را توضیح دهد. حتی او یک توجیه منسجم پیدا نکرد.
Inside Diego توسط Pitch (14.99 پوند) منتشر شده است. برای حمایت از Guardian و Observer نسخه خود را در guardianbookshop.com سفارش دهید. هزینه های تحویل ممکن است اعمال شود
این خبر از خبرگزاری های بین المللی معتبر گردآوری شده است و سایت اخبار امروز آبان نیوز صرفا نمایش دهنده است. آبان نیوز در راستای موازین و قوانین جمهوری اسلامی ایران فعالیت میکند لذا چنانچه این خبر را شایسته ویرایش و یا حذف میدانید، در صفحه تماس با ما گزارش کنید.