“او سایه من بود”: بیانیه کامل مادر اولیویا پرت کوربل | اخبار انگلستان

به گزارش دپارتمان اخبار بین المللی پایگاه خبری آبان نیوز ،

شریل کوربل، مادر اولیویا پرت کوربل که توسط توماس کشمن در آگوست 2022 به قتل رسید. در حالی که او با اشک هایش مبارزه کرد بیانیه تاثیر قربانی او را در دادگاه سلطنتی منچستر بخوانید.

این چیزی است که او گفت:

این لیو است [the patchwork teddy bear she was holding]. او توسط یک خانم دوست داشتنی به نام نسا ساخته شده است. او در واقع از لباس خواب لیو درست شده بود که وقتی در Snowdrops در کنار Alder Hey بود دراز کشید. [children’s hospital in Liverpool]. او اکنون در بستر یک شب من با من شریک است.

من 36 ساله بودم و قبلاً مادر رایان 13 ساله و کلویی که 8 ساله بود وقتی فهمیدم باردار هستم بودم. من شوکه شدم. هرگز فکر نمی کردم بعد از نه سال دوباره شروع کنم.

اولیویا شش هفته زودتر در 13 ژوئن 1999 در بیمارستان ویستون با وزن 4 پوند و دو اونس به دنیا آمد. آنقدر کوچک بود که در یک دستش جا می گرفت. او زیباترین پوست برنزه را داشت. هیچ عیبی روی او نبود

بسته کوچک کوچک به کودک نوپایی تبدیل شد که کامل ترین رول های چاق را روی پاهایش داشت. هر بار که بیرون می‌رفتیم، هرکسی جلوی ما را می‌گرفت و همه می‌گفتند که او چقدر زیباست، مخصوصاً چشم‌های قهوه‌ای درشت و زیبا و موهای مجعد پرپشتش.

رایان و کلویی او را به عنوان خواهر بچه خود می پرستیدند. او تا یک سالگی در اتاق من خوابید و سپس با کلویی به اتاق بزرگ نقل مکان کرد.

لیو بهترین آدم خواب نبود و یک شب بیدار می شد. اغلب وقتی به او رسیدم، کلوئه از خواب بیدار شده بود و او را آرام می کرد. کلویی برای لیو مثل مادر دوم بود.

سالها خیلی سریع گذشت و لیو مهد کودک را شروع کرد. او را همه دوست داشتند. او عاشق بازی بود، به ویژه خانه بازی و شاهزاده خانم. سیندرلا مورد علاقه آنها بود.

در خانه او پتویی به سگش گیزمو می‌پوشاند و او را در کالسکه می‌گذارد و او را در خانه هل می‌دهد. گیزمو الان هم پتویش را داخل من می آورد.

سال های بیشتری می گذرد و لیو به اولین روز پذیرایی خود می گذرد. دلم شکست اما او خیلی خوشحال و راضی بود. باورم نمی شد که بچه ام به مدرسه بزرگ می رود. او عاشق کمک به دیگران و به ویژه نقش یاور معلم بودن بود. او با یکی از معلمانش پیوند خاصی داشت.

لیو یک پروانه اجتماعی بود. او به خصوص با بچه‌های کوچک‌تر خوب بود و دختر بچه‌ای مهربان بود. لیو موهای قهوه ای واقعا بلند و زیبایی داشت. چیزی که او به آن بسیار افتخار و خاص بود.

چند هفته قبل از اینکه او را به طرز ظالمانه ای از ما بگیرند، لیو از یکی از دوستان مدرسه در مورد پرنسس تراست و کارهایی که آنها انجام می دهند شنیده بود. پس از صحبت با من، لیو تصمیم گرفت که می خواهد 12 اینچ از موهای خود را اهدا کند، به قول او “برای بچه های بیمار که کلاه گیس های زیبایی داشته باشند”.

سپس با هم آنلاین شدیم و برای فرم اسپانسر درخواست دادیم. لیو قرار بود در 27 آگوست موهایش را کوتاه کند.

لیو دختری دختر بود و دوست داشت با آرایش بازی کند. او عاشق کفش های پاشنه دار بود. او هرگز نمی خواست مربی بپوشد. او استایل خاص خود را داشت و آنچه را که می خواست بپوشد، حتی اگر اغلب با آن مطابقت نداشت.

او با دخترها به خانه تونی ما می رفت و با لباس های آنها پایین می آمد و می گفت تازه آنها را پیدا کرده است. آن لباس‌ها به خانه ما راه پیدا می‌کردند و دخترها دیگر آنها را نمی‌بینند.

همانطور که رایان و کلویی بزرگتر شدند و شروع به انجام کارهای خود کردند، بیشتر من و او به تنهایی تبدیل شدیم. به او لقب سایه من داده بودند. ما همیشه با هم بودیم، من، لیو و پرل خرس بنفش او.

این زمانی خرس کلویی بود، اما لیو از آن خوشش آمد و تصمیم گرفت که اکنون مال او باشد. مروارید پتوی راحتی او بود.

هر شب با لیو متفاوت بود. یک شب می توانستیم ماتیلدا را در حالی که وارونه روی کاناپه بود تماشا کنیم. شب بعد او مرا در حال تماشای H2O رها کرد در حالی که او مخفیانه به طبقه بالا به اتاق رایان رفت در حالی که رایان بیرون بود تا بتواند روی تختش دراز بکشد و یوتیوب را با iPad خود تماشا کند.

لیو هرگز دست از حرف زدن برنداشت. به معنای واقعی کلمه هرگز. حتی اگر مستقیماً با کسی صحبت نمی کرد، در حال چت کردن بود. یکی از چیزهایی که دلم برای شنیدن گفتن “مامان” تنگ شده است.

فقط دلم برای شنیدن صداش تنگ شده خیلی ساکته من هر کاری در دنیا انجام می دادم و می دادم تا او با من چت کند. بدون اون خیلی تنهاست همه چیز خیلی آرام است من فقط نمی توانم با سکوت کنار بیایم.

تنظیم زنگ ساعت نیم ساعت هفت صبح کاری است که هنوز انجام می دهم زیرا در وجودم ریشه دوانده است. روز در تاریکی می گذرد و سپس به نصف دو می رسد و من به وانت مدرسه فکر می کنم، کاری که هرگز به عنوان یک مادر دیگر نمی توانم آن را انجام دهم.

او همیشه کودک من بود و خواهد بود. اما دلم برای روتینی که داشتیم تنگ شده. ذهنم مدام به من می گوید که فراموش کرده ام او را از مدرسه ببرم.

حالا وقت چای برای من چیز بزرگی بود. چون خیلی حول او و چیزی که برای چای می خواست متمرکز بود.

هر کاری که انجام می دهم و هر جایی که می روم یادآوری دائمی است که او در کنار من نیست.

این در خانه ما اتفاق افتاد که در آن احساس امنیت می کردیم و باید در امنیت می بودیم. چاره ای جز ترک خانه ای که اولین و تنها خانه لیو بود نداشتیم. وقتی پلیس رفت و به ما اجازه بازگشت به آنجا را ندادند، خیلی ناراحت کننده بود.

وارد شدم و اگر زمان متوقف شده بود. فنجان های چای هنوز روی میز قهوه نشسته اند، در کنار فرم حامی پرنسس تراست او. دوچرخه جدید لیو همچنان روی پایه خود قرار دارد. یکی از عروسک‌هایش که روی کف اتاق نشیمن دراز کشیده و کفش‌های جدید درخشانش در یک جعبه.

درست در آن لحظه خانه بودم. ما به زندگی قبل از آن شب برگشتیم. و من اطراف را خیس کردم تا اینکه واقعیت طلوع کرد و مرا به کابوس زنده ام بازگرداند. بسته بندی خانه ما وحشتناک بود. باید زندگی‌مان را جمع کنیم، باید تخت لیو را برهنه کنیم، لباس‌ها، اسباب‌بازی‌ها، جواهرات و خاطراتش را در جعبه‌ای ببندیم.

هیچ مادری نباید این کار را انجام دهد.

ما دوستانمان، همسایه هایمان را ترک کردیم. همسایه‌ام کریس شگفت‌انگیز بود و اغلب وقتی می‌خواستم سر کار بروم با لیو می‌نشستیم تا کلویی از دانشگاه به خانه برگردد.

بازگشت به منطقه ای که در آن بزرگ شدم و هر سه فرزندم را در آنجا بزرگ کردم، بسیار سخت است، منطقه ای که برخی از نزدیک ترین دوستانم در آن زندگی می کنند. کوچکترین چیزهایی که مرا به یاد لیو می اندازد، دوستانش که در خیابان ها بازی می کنند. وقتی آنها را می بینم سخت است که بپذیرم او دیگر اینجا نیست.

نقل مکان به خانه جدید برای همه ما سخت بود. از اینکه نمی تواند تختش را مرتب کند، لباس هایش را کنار بگذار. مسواک در حمام و نداشتن غذای مورد علاقه اش در یخچال.

و آن شب وقتی متوجه شدم که لیو مورد اصابت گلوله قرار گرفته است و به من نیاز دارد. به دلیل آسیب دیدگی نتوانستم به درستی CPR را روی او انجام دهم. استفاده کامل از دستم نداشتم و احساس ناتوانی می کردم. تنها زمانی بود که همسایه ام وارد شد و تمام تلاشش را کرد تا بچه ام را نجات دهد.

بدترین کابوس من جدا شدن از لیو و نبودن با او در زمانی که او بیشتر به من نیاز داشت بود. من اولین کسی بودم که دختر بچه ام را در آغوش گرفتم و به عنوان مادر او باید آخرین نفر بودم.

من نمی توانم سرم را به این موضوع برسم [Thomas] کشمن پس از شنیدن این فریادهای وحشتناک به تیراندازی ادامه داد. ویرانی مطلقی که او ایجاد کرده است، برایش اهمیتی ندارد. او چگونه می توانست؟ اعمال او بزرگترین حفره ای را در زندگی ما ایجاد کرده است که هرگز نمی توان آن را پر کرد.

آن مرد برای انجام یک کار تصمیم گرفت و به هیچ کس دیگری اهمیت نمی داد. یا چه کسی مانع شد. او مطمئناً نمی توانست آن را نیز داشته باشد. رایان، کلویی و من هر روز وجود داریم و از زمانی که این اتفاق افتاده است هستیم.

ما منتظر محاکمه بودیم و روی آن تمرکز می‌کردیم و به این موضوع توجه نمی‌کردیم که به‌عنوان یک خانواده چقدر شکسته‌ایم. من حتی نمی توانم به بازسازی زندگی خود بدون او فکر کنم.

به همین دلیل ما چیزهای زیادی را از دست دادیم، نان من که 92 سال داشت لیو و لیو او را می پرستید. اخیراً وضعیت سلامتی نان من رو به وخامت گذاشت و او در بیمارستان بستری شد. چند هفته پیش توانستیم او را برای مراقبت های آخر عمر به خانه بیاوریم.

با توجه به اینکه هر روز در دادگاه حضور داشتیم، نتوانستیم زمان کافی با کیفیت را با او بگذرانیم، تمرکز اصلی من بر این بوده است که برای لیو عدالت برقرار کنم. من معتقدم که او آنقدر دوام آورد تا بشنود که آن ترسو گناهکار شناخته شده است. متأسفانه نان من دیشب فوت کرد.

لیو نه ساله من چراغ زندگی ما بود، دختر زیبا، دمدمی مزاج و خوش صحبت ما که هیچ وقت انرژیش تمام نشد، او یک شخصیت بود، او کودک من بود، او ویژگی های شگفت انگیزی داشت و می دانست که در زندگی چه می خواهد.

او هرگز نمی تواند مراسم عشای ربانی خود را انجام دهد، آن لباس مجلسی را بپوشد، یا تولد 16 سالگی شیرینی داشته باشد، با مرد رویاهایش در راهرو قدم بزند یا مادر فرزندان خود شود. تمام آن وعده برای آینده او به طرز بی رحمانه ای از بین رفته است.

حالا باید به سمت قبرستان بروم تا به دختر بچه ام نزدیک شوم، با او می نشینم و با او صحبت می کنم و به او می گویم دلم برای لبخندش، بوسه هایش، نوازش هایش، و صدایش تنگ شده است.

به او می گویم که در قلب من زنده خواهد ماند، او همیشه با ما خواهد بود، سایه کوچک من.

ما شما را دوست داریم مقادیر بی پایان Liv.

این خبر از خبرگزاری های بین المللی معتبر گردآوری شده است و سایت اخبار روز ایران و جهان آبان نیوز صرفا نمایش دهنده است. آبان نیوز در راستای موازین و قوانین جمهوری اسلامی ایران فعالیت میکند لذا چنانچه این خبر را شایسته ویرایش و یا حذف میدانید، در صفحه تماس با ما گزارش کنید.

منبع

درباره ی aban_admin

مطلب پیشنهادی

PC سابق Met می گوید که در مورد فلش قاب وین کوزنز اشتباه کرده است | وین کوزنز

به گزارش دپارتمان اخبار بین المللی پایگاه خبری آبان نیوز ، افسر سابق پلیس مت که …