به گزارش دپارتمان اخبار ورزشی پایگاه خبری آبان نیوز ،
یکی از بسیاری از زیبایی های تایید کننده ورزش صمیمیت آن است: ما می بینیم که مردم هیجان انگیزترین و دلخراش ترین لحظات زندگی خود را در زندگی تجربه می کنند. بله، آنها به دنبال تحقق و تایید در مکانهای اشتباه هستند و بله، این لذت فوقالعاده سرسامآور شماست که میخواهد داوطلبانه یک راهنمایی ناخواسته خودیاری ارائه دهد، اما خانواده بیدار بسیار عاقلانه است – اگر شما والدین هستید یا یک نفر، آن را بخوانید – دکتر شفالی تسبری چند عنوان، کمربند یا رشته کسب کرده است؟ دقیقا.
به این معنا که، اگرچه زمان باکیفیت با خانواده و دوستان تأییدکننده و نشاطآور است، اما قابل پیشبینی و جهانی است، بنابراین بهطور مسلم شبیه به یک اوج متعالی است که فشار یک عمر را رها میکند و یک شخص را برای همیشه در تاریخ بشریت ثبت میکند. فقط از جان وایت بپرسید، جوکی کاوشگر که در سال 1993 در گرند نشنال، 50-1 سوار عشا نس شد.
شروع مسابقه با هجوم فعالان حقوق حیوانات به کورس به تعویق افتاد، سپس دوباره زمانی که نوار در اطراف سواران مختلف پیچید و کیت براون را مجبور کرد که برای آخرین بار قبل از بازنشستگی، شروع به کار را با پرچم قرمز رنگ خود آغاز کند. بنابراین، آنها دوباره رفتند تا یک درهم پیچیده رخ دهد – به جز این بار، پرچم فراخوان براون باز نشد. در نتیجه، 30 نفر از 39 دونده با وایت و عشا نس اول شدند، در دومین سریعترین زمان تاریخ.
هیچ چیز سختتر از سوارکاری نیست: صدها مسابقه در سال، کشتی گرفتن با یک جانور غولپیکر، با سرعت وحشتناک، خطر مرگ و جراحت جدی، در حالی که به طور طبیعی گرسنه میمانند. بنابراین، اگرچه نمیتوانیم برای لحظهای درک کنیم که وایت چه احساسی را از جشن گرفتن شادی که میترسید هرگز به وجود نیاید، احساس میکند، میتوانیم فرض کنیم که در آن لحظه، یک دنیای پیچیده و استرسزا ناگهان احساس وجد و سعادتمندی را به وجود آورد.
به طور خلاصه. به سرعت، حقیقت وحشتناک آشکار شد: مسابقه پوچ و پوچ بود، چهره وایت قبل از اینکه چشمانش را بپوشاند، از وحشت در هم میپیچید و نمیخواست آنچه را که میدید باور کند. آیا متوجه نشدید که اسب های زیادی گم شده اند؟ پس از آن دس لینام تعجب کرد. آیا تا به حال در مسابقات ملی سوار شده اید؟ پاسخ پوزخند تلخی آمد. “شما برای شمردن اسب ها وقت ندارید.”
دس که دلسرد نشد دوباره گفت: “تو در زمان خود دوم شدی، نه؟” او با لفاظی پرسید، وایت سر تاییدش را تکان داد. “خب، تو این بار اول شدی، اما می ترسی که تاب نیاورد، پسر پیر.” وایت با خونسردی و کم بیانی ویرانگر پاسخ داد: “نه، فکر می کنم نه.” “بد شانسی برای صاحبان.”
اگرچه همه ورزش ها لزوماً دنیایی مملو از آدرنالین، منیت و هرج و مرج ایجاد می کنند، اما فوتبال این جنبه ها را مانند هیچ چیز دیگری تشدید می کند. ماهیت غلتاندن و غوغایی آن، همراه با کمیاب بودن نسبی اهدافش، به این معنی است که می تواند چهره را به شکلی تکان دهنده تغییر دهد. اما چیزی که واقعاً چیزها را بالا می برد، نحوه ردیابی زندگی و ایجاد هویت است. بازیکنان نه تنها برای خودشان بلکه برای شهرها، جوامع و خانوادهها رقابت میکنند که دستور دارند شاهکارهای فوقانسانی از مهارت، استقامت و تخیل را در مقابل جمعیت بینظیر و تماشاگران سراسر جهان ارائه دهند.
به این ترتیب، شگفتانگیز نیست که این بازی فراتر از آن چیزی که عموماً در جاهای دیگر از آن لذت میبرند، شگفتانگیز است – اما حتی در این زمینه، آنچه برای بایرن مونیخ در فینال لیگ قهرمانان 1999 اتفاق افتاد چیز دیگری بود. با برتری 1-0 منچستر یونایتد با زمان های باقی مانده، آنها طوری رفتار می کردند که انگار پیروزی قطعی شده بود، زیرا چنین بود – لوتار ماتئوس بسیار مطمئن بود و در حالی که تعویض دیرهنگام خود را می دوشید، با هواداران جشن گرفت. اما پس از آن یونایتد به تساوی رسید و چند ثانیه بعد یک برنده را به ثمر رساند و نه تنها غم انگیزترین پایان یک مسابقه بزرگ فوتبال تا به حال را به پایان رساند، بلکه غم انگیزترین اتفاقی را که بیشتر 90000 نفر در زمین در طول زندگی خود تجربه خواهند کرد.
این شامل هر دو دسته از بازیکنان بود، بایرن با شوک متحیر میشد، مثل اینکه توسط یک سفینه فضایی پر از اسید بد اصابت کرده بودند. بدنهایی که در همه جا پراکنده شدهاند و چهرههایی که از عذاب درهم میآیند، تلاش کردند در لحظه آسیبی را پردازش کنند که تا ابد باقی خواهد ماند – با موفقیت قابل پیشبینی. بنابراین این بر عهده داور بود که آنها را بیدار کند، چه در مقابل تیرکها فرود بیایند، چه در زمین بکوبند، آنها را از اعماق جهنم بیرون بکشد و آنها را تشویق کند تا چند ثانیه باقیمانده از بازی دوباره شروع شود – در حالی که در اطراف آنها، حریفان به همان اندازه هیستریکشان و اکثریت قریب به اتفاق جمعیت با ناباوری یکسانی کاوش کردند.
بیشتر دلشکستگی های ورزشی در همین لحظه است: اول کسی برنده می شود، سپس می بازد، و حتی در حالی که این اتفاق در حال انجام است، می دانید که قربانی دیگر مثل قبل نخواهد بود، حس خود در اثر پشیمانی کاهش می یابد، شخصیت عمومی اش تحت تأثیر آن قرار می گیرد. . اما ضررهایی نیز وجود دارد که به آرامی – هر چند نه کمتر عمیق – با تمسخر و وسوسه امیدی که واقعاً اصلاً امید نیست، می سوزد.
جیمی وایت اولین بار در سال 1981 در Crucible بازی کرد و او هنوز هم در تلاش است تا این کار را انجام دهد. با این حال، در بین زمانها، او به شش فینال رسید و همه آنها را به طرز وحشتناکی از دست داد – باخت 18 بر 16 مقابل استیو دیویس در سال 1984 باعث فارغالتحصیلی او از کوکا به کراک شد.
با این حال، در دهه بعد بود که وایت واقعاً درد و رنج شدید وجود انسان را احساس کرد. در سال 1992، او 14-8 استفن هندری را رهبری کرد که فقط در مواقعی که نباید آن را از دست داد، آن فریم را از دست داد… و نه بازی بعدی. اما ویرانگرترین شکست او در فینال 1994 رخ داد – پنجمین شکست او در چرخش، که 4 تای آن در برابر هندری بود – زمانی که او در نقش یک بازیکن تصمیمگیرنده روی میز قرار گرفت و خوب به نظر میرسید، اما یک ضربه سیاه را از دست داد.
هندری که نمیتوانست بهاندازه کافی سریع از صندلیاش بلند شود، جای خود را خالی کرد، اما وایت – که تولدش را بهخاطر ترسی جانفرسا جشن میگرفت، تنها 32 سال داشت و به او زمان زیادی برای رستگاری داد. با این تفاوت که شش سال به فینال رنکینگ دیگری نرسید.
با این وجود، شاید تا سال 2015 بود که واقعیت تلخ بالاخره طلوع کرد، زمانی که استوارت بینگهام به طرز شگفت انگیزی عنوان قهرمانی جهان را به دست آورد و در حالی که او جشن می گرفت، دوربین تلویزیون سفید را انتخاب کرد و در ردیف اول با سخاوت شجاعانه کف زد. اما چهرهاش همه چیزهایی را به ما میگفت که دستهایش نمیتوانستند، نسلی از ناامیدی به تعویق افتاده سرانجام به او رسیدند. تمام شد و او آن را می دانست.
یکی از بهترین و بدترین چیزها در مورد ورزش انفرادی این است که همه چیز به عهده رقیب است: شما برنده می شوید، این به خاطر شماست. شما باختید، به خاطر شماست. جدا از زمانی که نیست.
ایان ووسنام با بازی در اوپن سال 2001، شنبه به طور مشترک در صدر جدول امتیازات قرار گرفت، و اگرچه تا زمانی که دور آخر خود را در رویال لیتام شروع کرد، از سرعت خارج شد، پرنده ای در اولین سوراخ او را به سطح رساند. زمانی بود که متوجه شد کیفش نه یک بلکه دو راننده دارد و به جای 14 عدد مجاز، 15 قمه به او میداد. جریمه این تخلف دو ضربه بود، و ووسی بیتفاوت نه تنها مجبور شد آن را بپذیرد، بلکه خودش را تا حد مجاز چمن کند. مقامات – شادی که فقط با مایلز برن رقابت می کند، سرباز مقصری که مژده را به رئیسش رسانده بود.
ووسنام، 43 ساله در آن زمان، هرگز برنده مسابقات اوپن نشده بود – او در سال 1986 به مقام سوم دست یافت، و این پایان را تکرار کرد، زیرا قادر به غلبه بر ذهنی که از خشم، حالت تهوع و پریشانی گرفته شده بود، نبود. سخاوتمندانه، به برن اجازه داده شد تا در این پست باقی بماند – تا ماه بعد، زمانی که او خوابید و نتوانست به دور نهایی مسابقات مسترز اسکاندیناوی برسد – اگرچه این اشتباه برای ووسنام 220000 پوند هزینه داشت و باعث شد کلارت را به خانه برگرداند. کوزه. “من فقط باید آن را در سال آینده ببرم، نه؟” او بعداً گفت، اما این کار را نکرد – و هرگز نخواهد کرد.
اگرچه ورزش به خاطر روایتهایی از آنچه میتوانست باشد مشهور است، داستانهایی درباره آنچه باید میبود نادر است، زیرا یک سیستم عمدتا شایسته سالارانه به این معنی است که عموماً مردم آنچه را که لیاقتش را دارند به دست میآورند. اما وقتی از بهترین تنیسورهای تاریخ صحبت می شود، به ندرت از مونیکا سلز نام برده می شود – به دلایلی که هیچ ربطی به او ندارد.
پدیده های کمی در سطح سلس وجود داشته است، آنقدر مسلط و جوان. در آوریل 1993 در سن 19 سالگی، او و فورهند دو مشتی که با چنین پرخاشگری شادیآور تنبیه شده بودند، سه اوپن فرانسه را پشت سر گذاشتند، سه اوپن استرالیا را پشت سر گذاشتند، دو اوپن آمریکا را پشت سر گذاشتند – و بازی او در زمین چمن در حال پیشرفت بود. کائنات مال او بود
اما پس از آن، هنگام بازی در هامبورگ، شخصی در حین تغییر سر، چاقویی را در پشت او فرو کرد. و اگرچه او با یک موکسی مشخص و در عین حال باورنکردنی مبارزه کرد تا یک گرند اسلم دیگر بگیرد و سه فینال بزرگ را ببازد، اما نه همان بازیکن بود و نه مهمتر از آن، همان فرد که سالهای بعدی زندگی خود را با افسردگی و اختلالات خوردن سپری کرد. . اما اگر می دانید، شما دانستن.
6) ورزش – همه اش
ورزش چیزی فراتر از ضربه زدن و ضربه زدن به توپ و صورت است که شامل خانواده، هویت، تاریخ و سرگرمی می شود – جنبه هایی از وجود که همه را تحت تأثیر قرار می دهد. به همین دلیل، توانایی آن برای عبور از مرزها، چه جغرافیایی و چه فرهنگی، و صحبت با کل جمعیت جهان، بی رقیب است.
مردم عادی همیشه این را میدانستند، به همین ترتیب مستبدان مختلف، اما در 30 سال گذشته شرکتهای بیدعور و پلوتوکراتهای ناقض حقوق بشر نیز دست به کار شدهاند. در نتیجه، ما دیگر نمیتوانیم به سادگی از چیزها لذت ببریم، بلکه باید مرتباً با به یاد آوردن تعداد زیادی از مردم که برای لذت ما رنج کشیدهاند و مردهاند، با خود مقابله کنیم. و اندکی دلخراشتر از آن وجود دارد.
این خبر از خبرگزاری های بین المللی معتبر گردآوری شده است و سایت اخبار امروز آبان نیوز صرفا نمایش دهنده است. آبان نیوز در راستای موازین و قوانین جمهوری اسلامی ایران فعالیت میکند لذا چنانچه این خبر را شایسته ویرایش و یا حذف میدانید، در صفحه تماس با ما گزارش کنید.