به گزارش دپارتمان اخبار ورزشی پایگاه خبری آبان نیوز ،
“من اوکسانا مسترز در حالی که از یتیم خانه اوکراینی که در آن قبل از نجات و بردن به آمریکا مورد آزار و اذیت وحشتناکی قرار گرفته بود، میگوید. مسترز که در سال 1989 در سایه نیروگاه هستهای چورنوبیل به دنیا آمد و دارای نقایص مادرزادی متعدد ناشی از تشعشعات بود، پس از درخشش در چهار ورزش تابستانی و زمستانی با کسب 17 مدال، پرافتخارترین ورزشکار پارالمپیک ایالات متحده است.
اما در حالی که او با احساسات سخت و ظرافت فوقالعاده صحبت میکند، استاد در اعماق مکانی تاریک است که به عنوان یک دختر کوچک آسیب دیده که والدینش او را رها کرده بودند، وحشت و درد وجود داشت. او میگوید: «همیشه از این میترسیدم که اگر گریه کنم چه اتفاقی میافتد، زیرا اگر گریه کنم در آن پرورشگاه اتفاق خوبی نیفتاد. بنابراین وقتی در آن لحظات سخت فقط می خواهید گریه کنید یاد می گیرید که بخندید.”
من و استاد تقریباً یک ساعت است که با دقت صحبت می کنیم، اما به طرز شگفت انگیزی به راحتی. به من کمک می کند کتاب پرچرب او، قسمت های سخت را خوانده باشم، که توضیح می دهد چگونه او با یک کلیه، معده ناقص، شش انگشت پا در هر پا، انگشتان تار، بدون عضله دوسر راست و بدون شست متولد شد. پای چپ او شش اینچ کوتاهتر از پای راستش بود، بدون درشت نی. پس از اینکه گی مسترز، یک دانشگاهی آمریکایی، او را به فرزندی پذیرفت، اوکسانا مجبور شد یک قطع عضو مضاعف را در ایالات متحده تحمل کند. او از PTSD حاد رنج می برد و به عنوان یک پناهنده ناتوان اوکراینی در حومه آمریکا تلاش می کرد تا خود را تطبیق دهد، اما به نوعی ورزش نجات او شد.
این زن 33 ساله اعتراف می کند که هنوز تسخیر شده است زیرا به قول او یتیم خانه “یک فاحشه خانه زیر سن قانونی” بوده است. بین پنج تا هفت سالگی او را به «اتاق طبقه بالا» بردند و مورد آزار جنسی قرار گرفتند که به شدت او را زخمی کرد.
او می گوید: «من خیلی به آنجا برده شدم. گاهی اوقات برای یک هفته متوالی و برخی اوقات کمتر بود. اما هر هفته ما را به آنجا می بردند. وقتی دوست من لین [another orphan who protected Oksana before she was beaten horrifically to her presumed death] رفت، متوجه شدم که بیشتر به آنجا می روم. هفتگی بود و بعد هر روز. وقتی بچههایی که فقط بخشی از مدرسه بودند، اما یتیم نبودند، به خانههایشان برگشتند، ما را به آنجا بردند. فقط هفت نفر مانده بودیم که به طبقه بالا ببریم.»
استاد اطمینان می دهد که یک مکالمه دشوار منسجم و واضح است. در نوشتن کتابش کمک کرد که او تصمیم گرفت به تاریکی نگاه کند. من واقعاً به این فکر کردم که چرا درباره تمام تجربههایم در یتیم خانه بنویسم، زیرا وقتی مردم من را میبینند نمیخواهم اولین فکرشان این باشد: “اوه، او از طریق آن زندگی کرد.” اما در عین حال صحبت در مورد آن بسیار مهم است.
فکر نمیکنم مردم بدانند در یتیمخانهها، بهویژه یتیمخانههای فقیر اروپای شرقی چه اتفاقی میافتد، و هیچکس نمیخواهد آن را باور کند. این راهی برای تابش آن نور با شروع این مکالمات است.»
گی مسترز به اوکسانا این فرصت را داد تا خانه ای را پیدا کند که در آن احساس امنیت کند و دوستش داشته باشد. این پروفسور آمریکایی که یک زن مجرد است، در دهه 1990 می خواست فرزندی را به فرزندی قبول کند، اما انجام این کار برای او در ایالات متحده بسیار گران بود. او توجه خود را به اوکراین معطوف کرد و زمانی که عکسی مبهم از یک دختر کوچک با چشمانی ترسناک به او نشان داد، گی در یافتن او وسواس پیدا کرد. اوکسانا آن دختر بود و در حالی که منتظر بود عکسی از گی به او دادند که تقریباً سه سال در تلاش برای تکمیل فرآیند فرزندخواندگی و مهاجرت بود.
چهره اوکسانا با یادآوری لحظه ملاقات با مادرش روشن می شود: «آن روز را به وضوح به یاد می آورم که این چهره تاریک و سایه دار کنار من زانو زد و فشار را روی تخت احساس کردم. شما از خواب بیدار می شوید و چهره شخصی را که به او خیره شده اید می بینید [in a photograph] برای دو سال. او در زندگی واقعی آنجا بود و من به او گفتم: “تو مامان منی.” شادی و رضایت محض بود. من بلافاصله در حضور او احساس امنیت کردم – حتی بدون اینکه او را بشناسم.
وقتی اوکسانا به آمریکا رسیدند هنوز برای اوکسانا دردناک بود. او مجبور شد آزار را دفن کند زیرا “میترسیدم اگر مادرم در مورد همه این چیزها در پرورشگاه بشنود، مرا برگرداند”.
به عنوان یک نوجوان که به زودی هر دو پای خود را از دست می داد، شروع به بریدن خود کرد. یکی از سختترین انتقالهایی که به آمریکا آمد، تقریباً فقدان درد و آسیب و ترس بود. این عادی و بدون آن بود [self-harm] راهی آسان برای بی حس کردن همه چیز شد.»
مادر خوانده اش او را تشویق به پارو زدن کرد و به محض اینکه در قایق روی آب نشست، اوکسانا دوباره احساس امنیت کرد. او میگوید: «نمیتوانم تصور کنم بدون ورزش کجا خواهم بود. “بله، من هنوز هم این مادر باورنکردنی را داشتم، اما بدون ورزش آن راه سالم از نظر جسمانی را نداشتم که فقط فریاد بزنم و تمام تنش ها را از بین ببرم. میتوانستم آن را در ورزشگاه یا قایق یا در خط شروع بیرون بگذارم و مجبور نباشم در مورد آن صحبت کنم.»
مسترز زمانی که اولین مدال پارالمپیک خود را در لندن 2012 به دست آورد مدت زیادی قایقرانی نکرده بود. این یک پیشرفت خیره کننده بود و سرسختی و استعداد طبیعی ورزشی او باعث شد تا برنامه پارالمپیک زمستانی ایالات متحده به او نزدیک شود. آنها استادان را متقاعد کردند که اسکی روی اندام مصنوعی خود را بیاموزند و او 14 مدال پارالمپیک را در بیاتلون و اسکی کراس کانتری به دست آورد. او همچنین دو مدال طلا را به عنوان دوچرخه سوار در بازی های پارالمپیک تابستانی توکیو در سال 2021 پس از آسیب دیدگی کمر به دست آورد که دیگر نمی تواند پارو بزند.
مادرش میگوید که او «مقاومت اوکراینی» دارد، که بیشتر قبل از بازیهای پارالمپیک زمستانی در پیونچانگ در سال 2018 مشهود بود. مسترز سه هفته قبل از بازیها آرنج او را دررفته و شکسته بود. دکتر او به او گفت: “یک دوره نقاهت چهار تا هشت ماهه – برای یک فرد عادی” وجود دارد. اما مسترز، که بیشتر عمر خود را به شدت در تلاش برای “جایگزینی به جای بیرون ماندن” گذرانده بود، ثابت کرد که فوق العاده است. او به پیون چانگ رسید و با آرنج شکسته اش پنج مدال پارالمپیک را به دست آورد که دو تای آنها طلا بود.
مسترز سال گذشته در پارالمپیک زمستانی پکن با کسب هفت مدال، از جمله سه طلا، از این موفقیت پیشی گرفت. او هنوز احساس می کرد که قلبش ترک خورده است، زیرا درست چند روز قبل از شروع بازی ها در فوریه گذشته، روسیه به اوکراین اعلام جنگ کرد. اما مسترز مفتخر بود که قبل از هر رویداد به عنوان “استاد اوکسانا – نماینده ایالات متحده و اوکراین” معرفی می شد. تمام مدال های او توسط پارالمپیک های اوکراینی که او را به عنوان یک هم تیمی افتخاری پذیرفتند، به طرز وحشیانه ای جشن گرفتند.
تقریباً گویی میل به پیروزی برای اوکراین به کسب مدال او دامن زده بود. او می گوید: «حتماً، چون ما رفتیم [for Beijing] در 24 فوریه [the day the war started]. من احساس می کنم خیلی خوش شانس هستم زیرا تیم خود را در ایالات متحده و سپس ورزشکاران و مربیان اوکراینی دارم که همیشه به من می گویند: “وقتی مسابقه می دهید، شما را تشویق می کنیم.”
من یک آمریکایی-اوکراینی هستم و به این موضوع بسیار افتخار می کنم، به خصوص اکنون که می توانم آگاهی از جنگ را به ایالات متحده بیاورم. مادرم همیشه میگفت که قلب اوکراینیام به من کمک میکند، انعطافپذیر، سرسخت و مبارز بودن. من فکر میکنم دنیا میبیند که چیز خاصی در این DNA اوکراینی وجود دارد.»
مسترز معتقد است تا زمانی که جنگ ادامه دارد، IOC باید مانع از شرکت ورزشکاران روسی در المپیک و پارالمپیک پاریس در سال آینده شود. وی ادامه داد: «نیاز به ممنوعیت کلی وجود دارد زیرا بیش از صد ورزشکار اوکراینی که در توکیو بودند نمیتوانند به دلیل درگیری برای پاریس تمرین کنند. بسیاری از مربیان اوکراینی شغل ندارند و تمام زیرساخت های آموزشی از بین رفته است. ما نمی توانیم ورزشکاران روسی را به رقابت بپردازیم که انگار هیچ اتفاقی نیفتاده است.
استاد در حال صحبت با من در زوم از خانه اش در ایلینوی، در کنار یک نمایشگاه زیبا از گل های آفتابگردان می نشیند. او با لبخندی خیره کننده می گوید: «آنها گل ملی اوکراین و گل مورد علاقه من هستند.
او همچنین متفکر است، زمانی که ما تعهد خود را به اوکراین مورد بحث قرار می دهیم، حتی اگر در آنجا چنین وحشتی را تحمل کرد. از روز اول با مادرم به او گفتم: من انگلیسی یاد نمیگیرم. من دختر باهوشی هستم و به شما زبان اوکراینی یاد خواهم داد. من به اوکراینی بودنم افتخار می کردم. این خود کشور نبود که آن تجربیات و خاطرات تاریک تر را به من داد. فقط چند آدم بد، مراقب و مرد از روسیه، لهستان و مناطق مختلف بودند.»
مسترز اخیراً با دوست پسر دیرینه خود، آرون پایک، پارالمپیک آمریکایی نامزد کرده است و آنها مصمم هستند در پاریس مسابقه دهند. رویای او این است که در پارالمپیک 2028 لس آنجلس، زمانی که 39 ساله میشود، از ورزش نخبگان خارج شود، اما پس از اینکه از من پرسیدم آیا او و پایک دوست دارند پدر و مادر شوند، لبخند میزند. “این خنده دار است که شما این را می گویید. من فقط در مورد آن با او صحبت می کردم و می گفتم: “برنامه چیست؟”
او با بچه ها خیلی خوب است و من خیلی دلم می خواهد مادر شوم. من می خواهم مادرم بعد از تمام کارهایی که برای من انجام داد، ببیند که من مادر هستم. چه این فرزندخواندگی باشد چه نباشد، قطعاً در آینده ما خواهد بود.»
او تقریباً با گذشته و خودش در صلح به نظر می رسد. او میگوید: «من در جریان هستم. اما من یک انسان هستم. روزهای بدی هست که از خواب بیدار می شوی و از ظاهرت خوشت نمی آید و از همه چیز متنفری. اما 99 درصد مواقع در آرامش هستم و خودم را در دبیرستان به یاد می آورم. کاش می توانستم آن موقع همان حسی را که الان دارم، داشته باشم.»
گذشته زشت بود، اما امروز برای استادان زیبایی وجود دارد. او میگوید: «من اکنون این درک را دارم که انواع زیبایی وجود دارد. ما فقط باید آنها را به جریان اصلی تبدیل کنیم. وقتی به آمریکا رسیدم مادرم به من اجازه داد حیوانی را به عنوان حیوان خانگی انتخاب کنم و من بیمارترین گربه را انتخاب کردم. آسیب دیده بود و در حال مرگ بود، اما ما دوستش داشتیم و کمکش کردیم.
من اکنون به شیوه ای بسیار فلسفی زندگی می کنم. من به چیزهایی توجه می کنم و زیبایی را در چیزهایی می بینم که برای قدردانی از آنها آموزش دیده ایم. من می توانم یک درخت برهنه را در زمستان دوست داشته باشم، حتی اگر به ما آموخته اند که فکر کنیم فقط زمانی زیباست که پر از رنگ و برگ باشد. من عاشق قاصدک هستم، حتی اگر به ما گفته شود که این علف هرز مزاحم است که از بین نمی رود. اما علف هرز زیبایی هم هست.
«این همان خاطرات من است. آنها مانند بافت زخم هستند. آنها هرگز از بین نخواهند رفت و بوها و صداهای خاصی آنها را تحریک می کنند و دوباره به سرم می روند. اما من در پردازش آن و اجازه ندهم که مرا مصرف کند یا بیمارم کند، مجهزتر هستم. وقتی در حال بهبودی و بهبودی از آن زخمها و خاطرات نامرئی هستید، مشکلی نیست. شما قدرت متفاوت و معنای متفاوتی در پشت همه آن پیدا می کنید. طرز فکر شما در جای بهتری است و می توانید با تابش نور در تاریکی به دیگران کمک کنید.
The Hard Parts اثر Oksana Masters توسط Simon & Schuster منتشر شده است
این خبر از خبرگزاری های بین المللی معتبر گردآوری شده است و سایت اخبار امروز آبان نیوز صرفا نمایش دهنده است. آبان نیوز در راستای موازین و قوانین جمهوری اسلامی ایران فعالیت میکند لذا چنانچه این خبر را شایسته ویرایش و یا حذف میدانید، در صفحه تماس با ما گزارش کنید.