به گزارش دپارتمان اخبار اقتصادی پایگاه خبری آبان نیوز ،
پark Hill هفته گذشته دوباره در اخبار بود. هیچ چیز غیرعادی در آن وجود ندارد. شهرک مسکونی شرکت شفیلد، متشکل از 1000 آپارتمان، که بر ایستگاه سایه افکنده و در سراسر تپههای جنوب غربی صنعتی شهر پخش میشود، به طور مرتب در روزنامههای بریتانیا ذکر میشود.
این ماهیت نظرات هفته گذشته بود که باعث تعجب شد. برخی در مورد آنچه که زمانی آن را به عنوان حماقت ناشی از غرور معماری همراه با تحسین از تحولات وحشیانه مسکن در اروپای شرقی تحت اشغال شوروی رد می کردند، نزدیک بود.
مسلماً بسیاری از تعریف ها دست دوم بود. موزیکال ریچارد هاولی ایستاده در لبه آسمان، در حال حاضر صندلیهای تئاتر ملی را پر میکند، در پارک هیل روی صحنه میرود و برخی از محبوبیت آن به میدان زغال سنگی که آن را خانه مینامد کاهش یافته است. اما پس از 50 سال انتقاد بی وقفه، آنهایی از ما که به مشارکت در ایجاد پارک هیل اعتراف می کنیم از حمایت سپاسگزاریم، مهم نیست که منشاء آن چقدر جانشین باشد.
علاقه وسواسی من به شهرت پارک هیل به راحتی قابل توضیح است. من آن را ساختم. یا به بیانی دیگر، اتفاقاً در زمانی که کار ساختمان در حال اتمام بود، برای مدت کوتاهی رئیس کمیته کارهای عمومی شهر شفیلد بودم.
نوآوری هایی که پارک هیل را به شهرت رساند، کمتر محصول موفقیت طولانی مدت بود تا نتیجه شکست مداوم. قبل از جنگ، شفیلد محله های فقیر نشین پاند استریت را جارو کرده بود و مستاجرانش را در بزرگترین املاک شورایی در بریتانیا اسکان داده بود. پس از جنگ، هنوز هم میتوانست ادعا کند که رکورد مسکن آن بهترین در کشور است. اما بهترین ها به اندازه کافی خوب نبودند. بیش از 13000 خانواده در لیست انتظار مسکن قرار داشتند که هر سال بیشتر می شد. حداقل به همین تعداد، و احتمالاً بیشتر، خانه های مسکونی رسماً برای سکونت انسان نامناسب اعلام شده اند.
شفیلد نه پول داشت و نه اشتیاق. مشکل زمین بود. شهری که به خود می بالید، تپه های بیشتری نسبت به رم را در بر می گرفت، شیب هایی را کشف کرد که می توانستند معابد و کلیساهای جامع را در خود جای دهند، برای دوبالا، دو پایین با حمام و دستشویی مناسب نبودند. خانههای ساخته شده در دامنههای تپهای که مستاجر را مجبور میکرد تا به رختخواب برود، محبوب بودند، اما تولید انبوه آن سخت بود. خوشبختانه، معماران نابغه به آنچه که باید راه حل ایده آل می بود، ضربه زدند. شورای شهر شفیلد تشویق شد که بزرگ فکر کند. چیزی که آن را “توسعه مجدد جامع” می نامید، کل محله ها را با خانه ها و آپارتمان های مرتبط و گاهی اوقات به طور فیزیکی مرتبط می پوشاند. تصمیم گرفته شد مکان ایده آل پارک هیل باشد، محله فقیر نشین بعدی در کنار خیابان پاند.
رایجترین انتقاد این است که محرکهای آن کمتر به آنچه طبقات کارگر میخواهند علاقه داشتند تا آنچه که باید بخواهند. این ادعا به اجبار توسط سیدنی دایسون، نماینده انتخابات حزب کارگر با نظرات قوی و صدای بلند مطرح شد. او با اقتدار ناشی از سالها فقر در دستمزد حزب کارگر، ادعا کرد که جاهطلبی کارگر این بود که در «کلبهای با اندازه مناسب با کمی باغ در پشت» زندگی کند – که منظور او نسخهای از بازار پایین بود. خانههای تحت اشغال در حومههای مرفهتر شفیلد. بیهوده به او گفتم که کلبه های کارگری بیش از توان ما هزینه دارد. پارک هیل، با تمام امکاناتش، قرار بود نمونه اولیه راه حل بحران مزمن مسکن شفیلد باشد – کمبود خانه های کم اجاره و زمین در دسترس که بتوان روی آن خانه های بیشتری ساخت.
گاهی گفته می شود شانس طراحی چنین پروژه بلندپروازانه ای نصیب معماران شد. من اکنون معتقدم، همانطور که در آن زمان، پارک هیل باید «شیک» به نظر میرسید – نه به این دلیل که هیچ چیز برای کارگران خیلی خوب نیست، بلکه به این دلیل که کارگران تشویق شده بودند که تصور سنتی خود را در مورد ظاهر خانهها کنار بگذارند. خوشبختانه، طرح اولیه معماران این ایده را تشویق کرد که پارک هیل، چه شیک و چه غیر شیک، متفاوت است.
بخشهای دوردست توسط «جادههایی در آسمان» به هم متصل میشدند – به اندازهای قوی و عریض که میتوانست یک شناور شیر را در خود جای دهد و یک وسوسه دائمی برای پسران کوچک برای سازماندهی مسابقات دوچرخهسواری. درهای خانه ها به صورت جفت منظم چیده شده بود تا شایعات همسایه را که تصور می شد یکی از ویژگی های محله های فقیر نشینی است که خانواده ها از آن فرار کرده بودند، ممکن سازد. ماشینهای لباسشویی – که ویژگی هر خانه طبقه متوسط 60 سال پیش نبود – روی زمینهای فرود قرار داشتند و یک سیستم دفع زباله از طریق آب باعث میشد قوطیهای حلبی و جعبههای مقوایی در سینک ریخته شوند. حداقل ثابت شد که “نظریه کلبه” دایسون مزخرف احساساتی است. برای مدتی، خانواده هایی که در لیست انتظار بودند، تصمیم گرفتند چند سال بیشتر در محله های فقیرنشین زندگی کنند تا به پارک هیل نقل مکان کنند.
نمایشی که خود را «نامه ای عاشقانه به شفیلد» می نامد، فضای کمی برای رئالیسم اجتماعی فراهم می کند. بنابراین ایستاده در لبه آسمان بی رحمانه از مشکلات جوانان در یافتن محل اقامت مناسب فارغ است. اما از آنجایی که به زندگی سه خانواده کارگری می پردازد، وضعیت طبقه کارگر پس زمینه اجتناب ناپذیر داستان است. شفیلد، همانطور که روی صحنه نمایش داده می شود، در بحران است. همان بحرانی که در سال 1960 با آن مواجه بودیم و نتوانستیم بر آن غلبه کنیم.
پارک هیل تغییر کرده است، آن را بازسازی کرده است – نه همه با موفقیت – به عنوان یک توسعه خصوصی و آن را به عنوان یک ساختمان با علاقه خاص تعیین شده است. اغلب به سادگی به عنوان یک فیل سفید رد می شود. برای من خاطره ای از زمانی است که ما معتقد بودیم، با توجه به حسن نیت و اطمینان از هدف، می توان جهان را بهتر کرد.
این خبر از خبرگزاری های بین المللی معتبر گردآوری شده است و سایت اخبار امروز آبان نیوز صرفا نمایش دهنده است. آبان نیوز در راستای موازین و قوانین جمهوری اسلامی ایران فعالیت میکند لذا چنانچه این خبر را شایسته ویرایش و یا حذف میدانید، در صفحه تماس با ما گزارش کنید.