به گزارش دپارتمان اخبار ورزشی پایگاه خبری آبان نیوز ،
تیاو هنوز به ساعت 8 شب به وقت محلی نرسیده بود که مارکوس راشفورد به دنبال پاسی از فرد، شروع به سر خوردن در چمن نیوکمپ کرد. و راشفورد واقعاً یک دونده زیبا در جریان کامل است: تمام خطوط تمیز و هوای صاف، بازیکنی که طوری حرکت می کند که گویی هرگز روی کفش هایش گل نمی شود. مارکوس آلونسو، مردی که به سختی یک دقیقه قبل بارسلونا را 1-0 جلو انداخته بود، به سمت او حرکت کرد و به دویدن او ضربه زد.
البته راشفورد گل زد. توپ به سمت خط دروازه فرار می کرد و زاویه در حال فشرده شدن بود و مارک آندره تراشتگن یکی از بهترین دروازه بان های جهان است و هیچ کدام از اینها واقعاً مهم به نظر نمی رسید. راشفورد این روزها در نوعی تفکر عمیق عمل می کند: ذهنی که دائماً محاسبه می کند، مثلث می زند، راه حل می یابد. اگر شکافی پیدا شود، آن را پیدا می کند. اگر شکافی وجود نداشته باشد، سعی می کند آن را ایجاد کند. در عرض چند ثانیه و چند اینچ، رشفورد تمام احساس این تساوی را تغییر داده بود.
راشفورد در ماه آگوست، مقابل لیورپول در اولدترافورد، در تیمی پرتلاش که به تازگی 4-0 به برنتفورد شکست خورده بود، اولین گل خود را در هفت ماه گذشته به ثمر رساند. و جشنی که بعد از آن آزاد شد، تمام آن خشم و ناامیدی در بطری در یک لحظه خروجی خود را پیدا کرد. او پرچم گوشه را از روی لنگرهای آن کوبید و به طور نامفهومی در سر و صدا غرش کرد.
وقتی در 16 بازی اخیر خود در تمامی رقابت ها 14 گل به ثمر رسانده اید، حس گلزنی کمی متفاوت می شود. او به گوشه ای می دود و بی حرکت می ایستد، ساکت و اجازه می دهد سر و صدا بر او بپرد. این روزها هر هدفی مانند یک مأموریت بزرگ است، یک قدم در یک سفر طولانی زیارت.
شاید یک نوع کیفیت انتقام جویانه نیز وجود داشته باشد، موضعی آرام در برابر همه کسانی که او را تحقیر کردند یا برایش ایموجی میمون فرستادند یا به او گفتند که هرگز شماره 9 نمیسازد یا به او توصیه کردهاند که به فوتبال پایبند باشد. انگشتانش را به شقیقهاش میبرد، انگار میخواهد بگوید: «تو مجبورم کردی این کار را انجام دهم. آیا این چیزی است که شما می خواهید؟”
و این یک بازی بود که واقعاً در مورد رشفورد در سایه ها و بافت های مختلف او بود: مهاجم مرکزی، وینگر برق آسا، توپ گیر، رهبر. مطبوعات کاتالان او را به عنوان بزرگترین خطر یونایتد معرفی کرده بودند. تهدید او روی ضد حمله، بارسلونا را مجبور کرد کمی محتاطانه تر از حد معمول دفاع کند. و وقتی توپ به پای او رسید، به نظر میرسید که نوعی برق در اطراف نیوکمپ میلرزید: بخشی هیجان و بخشی ترس، لغزش انتظاری که با آن ورزشکار مشابهی همراه است که به نظر میرسد بدون محدودیت کار میکند.
دورهای طولانی در دوران حرفهای راشفورد در یونایتد وجود داشت که به نظر میرسید او برای بهترین نقش خود در تلاش بود. لوئیس فن خال او را به عنوان یک مهاجم پرورش داد، ژوزه مورینیو او را بیشتر به عنوان یک وینگر می دید، اوله گونار سولسشر کمی از هر دو تلاش کرد، رالف رانگنیک نزدیک بود که به طور کامل او را کنار بگذارد. خود راشفورد یک بار گفت که برای هر سه موقعیت رو به جلو تمرین کرده است زیرا بهترین شانس را برای حضور در این بازی به او می دهد. تنها اکنون به نظر می رسد که او به این وعده عمل می کند: بازیکنی که به سرعت تبدیل به یک مهاجم کامل می شود.
اریک تن هاگ در اینجا سزاوار کمی اعتبار است: شاید اولین مربی ای باشد که تشخیص داده است که راشفورد اصلی به هیچ موقعیت مشخصی نیاز ندارد، اما می تواند به سادگی مانند یک ماشین بادی بر روی حریفان قرار گیرد. این تن هاگ در اوایل فصل بود که رشفورد را به دلیل عدم گلزنی با سر سرزنش کرد. راشفورد در این فصل چهار ضربه سر به ثمر رسانده است. این تن هاگ است که وات وهورست را به عنوان شماره 10 به منظور ایجاد فضایی برای راشفورد بازگرداند. خود وگهورست ممکن است نظرات خود را از هم جدا کند، اما او به عنوان فایده ای برای راشفورد کار خود را انجام می دهد.
اما جرقه اشتعال: این کاملاً خود ساخته است. درست قبل از ساعتی که راشفورد توپ را در سمت راست دریافت کرد، بدون پاس واضح و بدون حرکت رو به جلو. رافینیا او را بست و رشفورد به آرامی متوقف شد. اما در کسری از ثانیه او دوباره از زمین خارج شد، رافینها را در اطراف سوزاند و یک سانتر تندرو را به ثمر رساند که از آن ژول کونده یک گل به خودی به ثمر رساند. و جالب اینجاست که جشن راشفورد بسیار آزادتر بود. تقریباً انگار از گلزنی برای دیگران لذت بیشتری می برد تا خودش.
در تمام وقت، با تقسیم غنائم، بازیکنان یونایتد و بارسلونا در دایره مرکز به اشتراک گذاشتند. در همین حال، راشفورد برای تراشتگن، که در دروازه بارسلونا تنها بود و وسایلش را جمع می کرد، خط بطلان کشید. شاید او به سادگی آرزوهای گرم خود را در پایان یک مسابقه خوب ارائه می کرد. یا شاید ذهن هنوز در حال محاسبه بود، هنوز نقشه کشی می کرد، از قبل به سمت مرحله دوم پیش می رفت. شاید چیزی که راشفورد واقعاً با تراشتگن در ارتباط بود این بود: “هفته آینده دوباره شما را می بینم.”
این خبر از خبرگزاری های بین المللی معتبر گردآوری شده است و سایت اخبار امروز آبان نیوز صرفا نمایش دهنده است. آبان نیوز در راستای موازین و قوانین جمهوری اسلامی ایران فعالیت میکند لذا چنانچه این خبر را شایسته ویرایش و یا حذف میدانید، در صفحه تماس با ما گزارش کنید.