به گزارش دپارتمان اخبار ورزشی پایگاه خبری آبان نیوز ،
دبلیواینینگ یک چرخ گوشت است که بسیاری از مربیان بسکتبال کالج بازیکنان خود را در آن تغذیه می کنند. وحشتناک به نظر می رسد اما من آن را درک می کنم. برای مدت طولانی، برنده شدن داروی انتخابی من بود. به عنوان یک بازیکن، من با خوشحالی خودم را فدای یک W میکنم – تا زمانی که فداکاریها خیلی واقعی و خیلی غمانگیز شد. اگرچه بازیهای زیادی را بردهام و چند قهرمانی، 20 سال پس از بازی در بسکتبال دسته اول، بزرگترین درسی که آموختم از باخت است.
من آن را از Kathy Delaney-Smith یاد گرفتم، مربی که دوست ندارد او را “مربی” خطاب کنند، زیرا فکر می کند بسیاری از مردم تداعی منفی دارند (نگاه کنید به: چرخ گوشت). این جنون مارس آخرین جنون او خواهد بود، زیرا او پس از 40 سال مبارزه برای برابری، تغییر هنجارهای برج عاج، و بله – برنده شدن، بازنشسته می شود.
کتی یک بچه یقه آبی که مادرش نمیخواست او برای شغل هاروارد مصاحبه کند، برندهترین مربی لیگ آیوی برای هر رشته ورزشی (مردان یا زنان) شد و یکی از بزرگترین ناراحتیهای تاریخ NCAA را رقم زد. با این حال، برنده شدن ارزش زن را از دست می دهد. او به من آموخت:
تا زمانی که کسی را ناامید نکنید، واقعاً نمیشناسید.
با این حساب، من به طور منحصر به فردی واجد شرایط هستم که به شما بگویم کتی کیست، زیرا کاری جز ناامید کردن او نکردهام. سایر مربیان من را به عنوان یک شکست چشمگیر در نظر می گیرند و سوابق آنها را آسیب می بینند. نه کتی رابطه من با او قوی است نه علیرغم، بلکه به دلیل روش هایی که او را ناامید کرده ام، که بیش از هر چیزی که از مدرک فلسفه ام آموخته ام، درباره شخصیت و رهبری به من یاد داده است.
من با قد 6 فوت و 4 سانتی متر و قهرمان ایالت نیویورک، دانش آموز دبیرستانی و مداحی بودم که به شدت استخدام شده بودند، و بچه ای خجالتی و نابالغ اجتماعی بودم که هرگز طعم الکل را نچشیده بود و سال ها تا اولین بوسه ام فاصله داشت. بسکتبال زندگی من بود. می توانستم اتاق خوابم را با نامه های دست نویس مدارسی که از کلاس هشتم شروع به نوشتن برای من کرده بودند کاغذ دیواری کنم. مربیان سراسر کشور ده ها ساعت را به من اختصاص دادند – از طریق تلفن مرا تشویق کردند، به خانه من در سیراکیوز پرواز کردند تا با والدینم ملاقات کنم، و فرش قرمز را برای بازدیدهای رسمی پهن کردند، جایی که به من احساس ملکه دانشگاه را به مدت 48 ساعت دادند. .
هیجان و فشاری که در بهار سال جوانی من به وجود آمد – تا اینکه بالاخره تلفن ثابتم را گرفتم و به کتی گفتم نه، من برای بازی برای او به کمبریج نمی آیم. هاروارد به سختی به اولین انتخاب من، دانشگاه کارولینای شمالی در چپل هیل شکست خورده بود.
وقتی این خبر را برای بزرگسالان حرفه ای دیگری که لحظاتی قبل به من قسم خورده بودند، دادم، بسیاری از آنها منفجر شدند. یکی یکی نقاب هایشان را برداشتند – فحش دادن، جیغ کشیدند، و تلفنم را قطع کردند. من فوراً دشمن آنها شدم. طرز تفکر “با ما یا علیه ما” بسیاری از مربیان اینگونه است. اما ورزش جنگ نیست. در حالی که میتوانستم قدردانی از ناامیدی از قرار دادن شغل خود در مورد تمایلات نوجوانان باشم، بلافاصله میدانستم که انتخاب درستی کردهام که برای این افراد بازی نکردم. هر توهینی تصمیم من را تأیید می کرد – تا زمانی که کتی.
او گفت: “من می بینم که شما زندگی خوبی دارید، حتی اگر من بخشی از آن نباشم.” احساس گرم و ناراحت کننده ای به قلبم سرازیر شد. هیچ کس دیگری با من اینطور صحبت نکرده بود. گیرنده پلاستیکی در کف دستم که عرق کرده بود لیز خورد. او در مسیر پیش رو برای من آرزوی موفقیت کرد و من باور داشتم که منظورش این بوده است. “فقط به من بگو که قرار نیست برای پرینستون بازی کنی!” او گفت، و هر دو خندیدیم – ممنون که مجبور نیستیم مقابل هم بازی کنیم.
طبق سرنوشت، ما در مسابقات NCAA در پایان سال اول من در UNC به میدان میرفتیم – و کتی و تیمش را 78-53 شکست دادیم. با این حال، من هرگز احساسی را که کتی در آن لحظه پشت تلفن در من ایجاد کرده بود، فراموش نکردم. در پایان سال دوم، دو قهرمانی کنفرانس ساحل اقیانوس اطلس را برده بودم و به الیت هشت راه پیدا کردم، اما بدبخت بودم.
پس از یک باخت شرم آور در تلویزیون ملی، مربی ما نیمه شب ما را به محوطه دانشگاه برگرداند و مستقیماً به زمین تمرین در نیمه شب در حالی که یک کمک مربی فریاد می زد: “این یک دموکراسی نیست، این یک دیکتاتوری است!” همچنین به یاد دارم که وقتی مربیم ویتامین هایمان را می داد، در صف ایستادم، اما او هرگز در مورد زندگی شخصی من سؤال نکرد. (سالها بعد او در میان ادعاهایی مبنی بر عقب راندن بازیکنان مجروح به زمین بازی و تهدید تیم سیاهپوستش به “طناب” به دلیل عملکرد ضعیف، بازنشسته شد.)
تماشای شکست کتی از استنفورد در مسابقات NCAA، اولین باری که یک نفر شماره 16 یک نفر شماره 1 را شکست داد، من را متقاعد کرد – بورس تحصیلی کامل خود را رها کردم و به شمال سفر کردم.
علیرغم بهترین نیتم برای آوردن یک قهرمانی به خانه، نتوانستم بار دیگر به کتی آنچه را که از من می خواست بدهم. پس از مربیگری من در طول فصل با پیراهن قرمزهایم (الزام NCAA برای جلوگیری از نقل و انتقالات ناخواسته)، توجهی به من مانند سایر بازیکنان در تمرینات تیمی، جلسات انفرادی و اتاق وزنه – زمانی که در نهایت اجازه بازی پیدا کردم، ACL 9 خود را پاره کردم. بازی های فصل من برای بهبودی طاقتفرسا مبارزه میکردم، اما هرگز از زمان و منابع ارزشمندی که او برای پیشرفت من سرمایهگذاری کرده بود، استفاده نمیکردم.
بسیاری از بازیکنان زمانی که به دلیل مصدومیت از میادین دور بودند، از چشم مربیان خود محو می شوند. ظالمانه نیست. به سادگی ساعات کافی در روز برای تمام خواسته های شغلی وجود ندارد – آموزش به بازیکنان دیگر، جستجوی حریفان، سفر به بازی های خارج از خانه، مذاکره درباره سیاست دانشگاه، و آرام کردن والدین. نه کتی در طول جراحی ها و توانبخشی من، مرتباً در مطب او ملاقات می کردیم. او مقالات فلسفی من را خواند و ما در مورد اینکه چگونه محدودیتهای یک سیستم برای پرورش خلاقیت ضروری است – چه شکل غزل باشد یا قوانین چوب سخت – بحث کردیم.
وقتی پدرم در ژوئن مرد، در میانه فصل شلوغ استخدام کتی، از کلیسا بیرون رفتم و او را دیدم که در ردیف عقب ایستاده است. چشمانمان را قفل کردیم اما یک کلمه حرف نزدیم. او نمی خواست تمرکزش را جلب کند، اما به من بگو که آنجاست.
پس از فارغ التحصیلی، به محوطه دانشگاه بازگشتم تا مستندی درباره ستاره فعلی کتی، یک آمریکایی برمه ای تبار بسازم که در تلاش است تا تمایلات جنسی و رویاهای حرفه ای خود را با انتظارات والدین مهاجرش تطبیق دهد. به عنوان کارگردانی که برای اولین بار با پسانداز و کارتهای اعتباری زندگیام هزینه میکردم، هرگز نمیتوانستم سیاستهای رسانهای سختگیرانه هاروارد را بدون حمایت کتی دنبال کنم. در فضاهای ورزشی، خوابگاه تیراندازی کردم و با تیم به بازی های خارج از خانه رفتم. (آهنگساز من که دوست دخترش در آن زمان در شبکه اجتماعی کار می کرد دسترسی من را “معجزه” نامید.)
اما چگونه این محبت را جبران کردم؟ در یک بازی نزدیک در کرنل، کتی فراموش کرد که میکروفون گرفته شده بود و آن را در رختکن نیمه وقت از تیمش باخت. او مانند یک آتشفشان فوران کرد و آنها را “وحشتناک” خواند و گفت: “من با خوشحالی میخواهم همین الان سوار اتوبوس شوم و تو را با خودم ببرم.” اکثر مربیان، که ذاتاً عجیب و غریب را کنترل می کنند، هرگز اجازه نمی دهند چنین لحظه نامطلوب ثبت شده در پناهگاه یک رختکن، روشنایی روز را ببیند. نه کتی
قبل از اینکه عکس را قفل کنم صحنه را در دفترش به او نشان دادم. با شکم به هم گره خورده آماده شدم تا توضیح دهم که اگرچه برای داستان مهم بود، اما اگر به رابطه ما آسیب برساند، آن را بیرون میآورم. پیش از این و پس از آن هرگز در یکی از فیلمهایم به موضوعی حق وتو ندادهام، اما این را مدیون او بودم.
کتی در حالی که فیلم را تماشا می کرد، خم شد. نفسم را حبس کردم، برای ضربه آماده شدم. البته او از من می خواست که او را خوب به تصویر بکشم. البته من دوباره او را ناامید خواهم کرد.
او گفت: “آن را نگه دار.” “شما یک هنرمند هستید، باید آن را حفظ کنید.”
“واقعا؟” گفتم.
او گفت: “بله.” “فقط دیگر هرگز قسم نمی خورم.” هر دو ترکیدیم از خنده. از آن زمان کتی از فیلمها و نوشتن من با خشونتی حمایت میکند که باعث سرخ شدن من میشود.
لیگ پیچک کمال گرایان را جذب می کند. و کمالگرایی قفسی است که دیر یا زود، موجودات شکنندهای را پرورش میدهد که مطابق با انتظارات دنیای بیرونی منحرف شدهاند (بعد از اینکه به آنها کمک میکند تا پذیرش را پشت سر بگذارند). این دانشآموزان – بهویژه دانشآموزان دختر – در برآوردن انتظارات بزرگسالان متخصص هستند، صرف نظر از اینکه چنین انتظاراتی به آنها خدمت میکند یا خیر. با این حال کتی همیشه به من اهمیت می داد فراتر از آنچه می توانستم برای او انجام دهم. او پس از فروخته شدن No Look Pass به Showtime گفت: «از اینکه بازیکنان فقط می خواهند مرا راضی کنند متنفرم. گفتن یک مربی چه عجیب و شگفت انگیز است.
تا زمانی که کسی را ناامید نکنید، واقعاً نمیشناسید.
من از بازنشستگی او ناامید هستم. او با 72 سال سن، 11 عنوان قهرمانی لیگ آیوی و بیش از 600 بازی را به دست آورده است که بیشترین قهرمانی را در بین سرمربیان (مردان یا زنان) در تاریخ لیگ کسب کرده است – و او دومین مربی طولانی مدت در بسکتبال دسته یک است. اما کودک خودخواه درون من از او میخواهد که برای همیشه آنجا بماند – تغییری نمیکند، نمایشنامههای ما را مینامد – مانتویی از دوران جوانیام که میتوانم از آن دیدن کنم و دستم را روی آن بگذارم. من می خواهم او را در جای خود نگه دارم زیرا تا زمانی که او آنجا باشد، می توانم تصور کنم که هنوز آنجا با او هستم.
پس از بسته شدن پورتال چه چیزی باقی می ماند؟
اکنون به اندازه کافی بزرگ شده ام که بفهمم میزان تحصیلات در مدرک تحصیلی یا بازی های کسب شده نیست، بلکه این است که چگونه درس ها شکل یک زندگی را می سازند، و اینکه بزرگترین ادای احترامی که می توانید به معلم بدهید این است که درس های او را بگذرانید. بر.
پس، لعنت به درد دل، من باید او را در مسیر پیش رو تشویق کنم، حتی اگر او مرا ناامید کند – زیرا کتی، من می بینم که زندگی خوبی داری، حتی اگر من بخشی از آن نباشم.
این خبر از خبرگزاری های بین المللی معتبر گردآوری شده است و سایت اخبار امروز آبان نیوز صرفا نمایش دهنده است. آبان نیوز در راستای موازین و قوانین جمهوری اسلامی ایران فعالیت میکند لذا چنانچه این خبر را شایسته ویرایش و یا حذف میدانید، در صفحه تماس با ما گزارش کنید.