به گزارش دپارتمان اخبار ورزشی پایگاه خبری آبان نیوز ،
منغریزه انسان برای جستجوی معنا در میان هرج و مرج: طلب توضیحی برای اینکه چرا اتفاقی که زمانی غیرقابل درک به نظر می رسید رخ داده است – و هرگز بیشتر از این در قضاوت موفقیت یک مدیر فوتبال. از آنجایی که مارسلو بیلسا در ماه گذشته پس از ترک لیدز به آخرین مصدوم مدیریتی در لیگ برتر تبدیل شد، عطش برای یافتن نظم فراتر از سرفصل ها باعث شد چندین کارشناس به این فکر کنند که سقوط او به مدت طولانی در این نقش بوده است. به طور دقیق تر، آیا او از زمان بهینه ای که یک مدیر باید در یک شغل بماند فراتر رفته بود: سه سال؟
این استدلال مقداری وزن دارد. سال چهارم بیلسا زمانی بود که منحنی صعودی لیدز تحت مدیریت او شروع به کاهش کرد. اما آیا واقعاً چیزی در این ایده وجود دارد که مدیران باید در یک چرخه سه ساله کار کنند؟ بلا گوتمان، سرمربی سابق میلان و بنفیکا، به این باور اعتقاد داشت، و اعلام کرد “سال سوم کشنده است” و استدلال می کرد که همه چیز برای یک مربی پس از عبور از این آستانه شروع می شود.
درک آدامز، رئیس مورکامب سال گذشته به لنکستر آبان نیوز گفت: «یک دوره یک مدیر احتمالاً سه سال است. پس از آن، زمان انتقال به یک باشگاه جدید فرا رسیده است. من فکر نمی کنم هیچ مدیری نباید برای مدت طولانی بماند. اگر بمانید، ممکن است باشگاه نتواند به سمت جلو حرکت کند و سرمربی هم نتواند.»
این خودکشی حرفه ای برای بسیاری از مربیان خواهد بود که به طور علنی موافقت کنند، با قراردادهای بلندمدت جبران یک حرفه پر فشار و بدنام غیرقابل پیش بینی است. اگرچه برخی به ماهیت گذرا دوران حرفه ای آنتونیو کونته و خوزه مورینیو به عنوان مدرکی اشاره می کنند، اما آنها این ارزیابی ها را تایید می کنند.
اوج سه ساله را میتوان در سوابق چندین مدیر دیگر که سابقه خدمت طولانیتری داشتند، مشاهده کرد. اسپرز مائوریسیو پوچتینو در سومین فصل حضورش به اوج رسید و رافا بنیتز در سه فصل اول از شش فصل مربیگری لیورپول تمام جامهایش را بهعنوان سرمربی لیورپول به دست آورد – البته چالش قهرمانی آنها در فصل 09-2008 در پنجمین دوره او بود.
پیش از هدایت منچسترسیتی در سال 2016، به نظر می رسید که حرفه پپ گواردیولا نیز از الگوی مشابهی پیروی می کند. گواردیولا پس از کسب سه قهرمانی متوالی لالیگا و دو قهرمانی در لیگ قهرمانان در سه سال اول حضورش در بارسلونا، در چهارمین دوره حضور خود بر یک افت نسبی نظارت کرد – با 9 امتیاز از دست دادن قهرمانی لیگ و باخت در چهار بازی آخر لیگ قهرمانان اروپا. او سپس سه سال را به عنوان سرمربی بایرن مونیخ به پایان رساند و سپس راهی لیگ برتر شد.
حتی در سیتی، تیم پپ در سال چهارم سقوط کرد. مجموع امتیازهای چشمگیر 100 و 98 در فصل دوم و سوم او با امتیاز نسبتاً ناچیز 81 در رده دوم قرار گرفت. فصل گذشته، 86 امتیاز برای کسب عنوان قهرمانی کافی بود و در حالی که این امتیاز نسبت به مجموع قبلی آنها کمتر بود، به سختی می توان ادعا کرد که گواردیولا پس از سه فصل اول خود دچار رکود شده است.
با این حال، در آن زمان گارد تغییر کرده است. استوارهایی مانند وینسنت کمپانی، داوید سیلوا و سرخیو آگوئرو ترک کردهاند و نقش فرناندینیو کمتر برجسته شده است، در حالی که رودری، روبن دیاس، فیل فودن و ژائو کانسلو به جای آنها تثبیت شدهاند. شاید این مثال حقیقت چرخه سه ساله را نشان دهد. این مدیران نیستند که سه سال عمر مفید دارند، بلکه تیم آنها هستند. و این مربیان هستند که راهی برای انطباق و بازسازی تیمهای جدید پیدا میکنند که سلسلههایی بادوام میسازند.

بارزترین مثال الکس فرگوسن است. او در طول 27 سال هدایتش در منچستریونایتد، تیم های بزرگ بی شماری را ساخت – و ساختارشکنی کرد – که هر کدام ویژگی های متفاوتی داشتند. یکی از نقاط قوت او توانایی او در تشخیص اینکه چه زمانی باید این اتفاق بیفتد و اراده او برای انجام اقدامات قاطع بود. برای بازیکنانی که در گذشته به خوبی به او خدمت کرده بودند، جایی برای احساسات وجود نداشت. به محض اینکه علائمی مبنی بر نیاز به تعویض نشان دادند، فروخته شدند.
حتی رکورد فرگوسن به نظر می رسید که در چرخه های مختلف حرکت کند. سه قهرمانی متوالی بین سالهای 1999 و 2001 با قهرمانی بدون جام در فصل 02-2001 همراه شد که یونایتد سوم شد. فصل 10-2009 با ناامیدی به پایان رسید (مقام دوم لیگ، یک چهارم نهایی لیگ قهرمانان اروپا و خروج از جام حذفی در دور سوم، علیرغم بالا بردن جام لیگ) در پشت یک هت تریک دیگر از بردهای پی در پی لیگ برتر.
سایر مدیران لیگ برتر نیز الگوهای مشابهی را در ساختن سلسله های خود تجربه کرده اند. پس از اینکه بولتون را در اوایل دهه 2000 به عنوان یک تیم لیگ برتر معرفی کرد، سم آلاردایس مشخصات خریدهای خود را تغییر داد و قدم بعدی را برداشت. دیوید مویس پس از افت فصل چهارم، اورتون را به هشت تیم برتر تبدیل کرد.
مدیرانی که به دوره های موفقیت آمیزی دست یافته اند و شغل خود را در سطح بالایی رها کرده اند، با بازسازی تیم خود این کار را انجام داده اند. مقایسه آن با بیلسا، که کمابیش همان رویکرد و گروه اصلی بازیکنان را در چهارمین سال حضورش در لیدز حفظ کرد، و شاید این عدم تنوع برای او هزینه داشته باشد. پاسخ مدیران این نیست که پس از سه سال کار، همانطور که گاتمن پیشنهاد کرد، از کشتی بپرند، بلکه باید در هنر تازه نگه داشتن تیم تسلط پیدا کنند تا در هرج و مرج ناشی از نفرین سال چهارم نیفتند.
این خبر از خبرگزاری های بین المللی معتبر گردآوری شده است و سایت اخبار امروز آبان نیوز صرفا نمایش دهنده است. آبان نیوز در راستای موازین و قوانین جمهوری اسلامی ایران فعالیت میکند لذا چنانچه این خبر را شایسته ویرایش و یا حذف میدانید، در صفحه تماس با ما گزارش کنید.