به گزارش دپارتمان اخبار بین المللی پایگاه خبری آبان نیوز ،
خشم هری انتقام هری حقیقت هری کتاب خاطرات دوک ساسکس Spare سرانجام به کتابفروشی ها می رسد و صفحات آن از اتهام، خشم و اندوه می چکد.
برادر هری، شاهزاده ولز، “وارث” “یدکی” هری، به گونه ای به تصویر کشیده می شود که رقابت خواهر و برادر را به سطح “المپیاد” می برد، و بر سر هری که به قلمرو او حمله می کند عصبانی می شود: آفریقا.
من به شما اجازه دادم کهنه سرباز داشته باشید، چرا نمی توانید به من اجازه دهید فیل و کرگدن آفریقایی داشته باشم؟ گفته می شود که ویلیام گریه می کرد، زیرا آن دو بر سر دلایل خود با هم درگیر شدند. و حتی به هری دستور داد که ریش خود را برای عروسیاش بتراشد، زیرا ویلیام خودش اجازه نداشت ریشش را بتراشد. هری در مورد نزاعی که چند روز به طول انجامید، می گوید: «بیردگیت».
پدرش، پادشاه، تا حد زیادی خوشنیت است، هر چند حواسش پرت است، و عموماً خطاهای پسرش را میبخشد و در عین حال به آرامی از او میخواهد که از اشتباهاتش درس بگیرد. اما او از نظر پسر کوچکترش آنقدر ترسیده که نمی تواند با مطبوعات روبرو شود – “همان حرامزاده های بدجنسی که او را به عنوان یک دلقک به تصویر می کشیدند”، “عذاب گرانش، قلدرهای او” – که اکنون هری را “عذاب و قلدری” می کردند. و مگان
نامادری هری، کامیلا، همسر ملکه، متهم به انجام «بازی طولانی، کمپینی با هدف ازدواج و در نهایت تاج و تخت» با اسپین دکتری است که گفته میشود او چارلز را متقاعد کرده است که مکالماتش را با ویلیام فاش کند. زمانی که او در نهایت با چارلز ازدواج کرد، «به شیوه ای خنده دار، حتی می خواستم کامیلا خوشحال باشد. هری می نویسد، شاید اگر خوشحال بود، خطر کمتری داشت.
اما وقتی کامیلا پیشنهاد میکند یکی از راههایی که ساسکسها میتوانند از «گرداب داغ» حمله مطبوعاتی فرار کنند این است که هری فرماندار کل برمودا شود، هری مینویسد: «درسته. درست است، من فکر کردم، و یکی از امتیازات اضافی آن طرح این است که ما را از این تصویر خارج کند.»
به نظر می رسد رقابت در کاخ های سلطنتی بسیار زیاد است. وقتی هری به مگان پیشنهاد می کند که بازیگری را کنار بگذارد و او را در وظایف سلطنتی همراهی کند، گفته می شود چارلز که بودجه پسرانش را تامین می کرد، پاسخ داد: “هوم. می بینم. خوب پسر عزیز، تو می دانی که پول کافی برای دور زدن وجود ندارد.» هری می نویسد، او قبلاً مجبور بود از میلیون ها میلیونی که سالانه از دوک نشین کورنوال دریافت می کرد، برای ویلیام و کیت بپردازد. او ادامه می دهد، اما واضح بود که موضوع پول نبود، «چیزی که او واقعاً نمی توانست شکمش کند» این بود که «کسی وارد شد و او را تحت الشعاع قرار داد. و کامیلا.»
تصویری که او ترسیم میکند مربوط به خانوادههای سلطنتی است که همه نامزدها را در صدر فهرست سالانه شب کریسمس میخواهند. خانواده «به همان دلیلی که ویرانگری و تخریب مطبوعات را پذیرفتند، تحمل کردند، حتی به مضمون بخشنامه دادگاه متمایل شدند: ترس. ترس از عموم ترس از آینده. او می نویسد: ترس از روزی که ملت بگویند: “باشه، خاموشش کن.”
به دوشس کمبریج پیشنهاد شد که املای نام خود، کاترین، را با K به کاترین تغییر دهد «زیرا قبلاً دو رمز سلطنتی با C و یک تاج در بالا وجود داشت: چارلز و کامیلا. داشتن دیگری بسیار گیج کننده خواهد بود.»
«پا و کامیلا» نیز دوست نداشتند که ویلیام و کیت «تبلیغات زیادی داشته باشند». هری یک نمونه از حضور کیت در یک باشگاه تنیس را در روزی که چارلز نامزدی داشت ذکر می کند. تیم مطبوعاتی چارلز دستور داد: «فقط مطمئن شوید که دوشس در هیچ یک از عکسها راکت تنیس را در دست نگرفته است.
هری در حال انتقاد از مطبوعات است. پس از انتشار یک داستان “شرم مواد مخدر” در مورد او در صفحات اول، در توصیف او از ربکا بروکس کاملاً زهرآگین بود. او نامی از او نمیبرد – فقط مینویسد: «شبیهای از رهابر کوکس». هری ادعا میکند که در پاسخ به داستان مواد مخدر، تیم چارلز هری را «درست زیر اتوبوس» چرخاندهاند و داستانی در مورد بردن هری به یک مرکز توانبخشی ساخته است. بنابراین، شهرت چارلز را که پس از مرگ دایانا از بین رفته بود، «تقویت خواهد کرد». “دیگر پا به شوهر خیانتکار، به عنوان یک پدر مجرد خشمگین که با یک کودک معتاد به مواد مخدر کنار می آید، به دنیا معرفی می شود.”
هری مدعی یک پیروزی کوچک در برابر دشمن خود می شود: روتای سلطنتی خبرنگاران رسانه ها. او نمیخواست حتی یک خبرنگار سلطنتی در مراسم عروسیاش داخل کلیسا باشد، مگر اینکه [Rupert] خود مرداک به خاطر هک تلفن عذرخواهی کرد. کاخ هشدار داد که جرقه جنگ “همه جانبه” خواهد داشت. اما هری برنده شد.
انگشتان دست در تمام جهات در مورد داستان های فاش شده است. هنگامی که روزنامه ها شروع به نوشتن در مورد تنش بین کمبریج و ساسکس کردند، این چهار نفر برای بحث در مورد منشأ آنها ملاقات کردند. ویلیام در نهایت اعتراف کرد که هنگام صرف شام با “پا و کامیلا” به “نزاع” بین دو زوج اشاره کرده است. هری می نویسد: «دستم را روی صورتم گذاشتم. مگ یخ کرد سکوت سنگینی فرود آمد. پس حالا می دانستیم. بهت گفتم ویلی. شما … از همه مردم … باید می دانستید … » مفهوم اجتناب ناپذیر این است که نشت اطلاعات از دفتر چارلز منتشر شده است.
گزارش شده است که منابع نزدیک به کامیلا افشای جزئیات هر گونه مکالمه خصوصی را رد کرده اند.
هری پس از برعهده گرفتن مطبوعات گفت که به پدر و برادرش گفته است: «ممکن است یاد بگیرم مطبوعات را تحمل کنم، حتی بدرفتاری آنها را ببخشم، ممکن است، اما همدستی خانوادهام، بیشتر طول میکشد تا از بین برود. دفتر پا، دفتر ویلی، این شیاطین را قادر میسازد، اگر نگوییم مستقیماً با هم همکاری میکنند.»
درباریان کاخ از نفرت او، “زنبور، مگس و زنبور” که به عنوان درباریان ارشد در کاخ باکینگهام، کاخ کنزینگتون و کلارنس هاوس شناخته می شود، در امان نیستند.
به دوک یورک اشاره کوتاهی می شود که در اعماق کتاب مدفون شده است. این اولین باری است که یک خانواده سلطنتی درباره شکست اندرو اظهار نظر می کند. هری می نویسد، وقتی او و مگان در مورد تهدید از دست دادن امنیت خود صحبت کردند، آنها فکر کردند: «نه در این فضای نفرت. و نه بعد از اتفاقی که برای مادرم افتاد. همچنین، نه به خاطر عمویم اندرو. او درگیر یک رسوایی شرم آور شد و متهم به تجاوز جنسی به یک زن جوان شد و هیچ کس آنقدر پیشنهاد نداشت که امنیت خود را از دست بدهد. هر چه مردم از ما ناراضی بودند، [accusations of] جرایم جنسی در این لیست نبود.»
اما این ویلیام است که بار عمده حملات خود را تحمل می کند: ویلیام، که هری می گوید، او را در ایتون نادیده گرفت. ویلیام که وقتی هری بازیهای Invictus خود را راهاندازی کرد، «شکایت کرد» که تمام سرمایههای بنیاد مشترک سلطنتی آنها را مصرف میکند. ویلیام که از ترس اینکه در سخنرانی از فیلمنامه خارج شود، از داشتن هری به عنوان بهترین مرد خودداری کرد. ویلیام که وقتی هری ابی وست مینستر یا کلیسای جامع سنت پل را برای عروسی خود با مگان پیشنهاد کرد، در عوض «تتبری» را پیشنهاد کرد. «تتبری؟ نمازخانه نزدیک هایگرو؟ جدی، ویلی؟ آن مکان چند نفر مینشیند؟»
هری قبل از ویلیام در سندهرست شرکت کرد، زیرا ویلیام به دانشگاه رفت. ویلیام در هنگام “از حال رفتن” هری سلام کرد. او نمیتوانست به نگرش معمولیاش متوسل شود، وقتی که ما در یک مؤسسه مشترک بودیم، نمیتوانست تظاهر کند که من را نمیشناسد – وگرنه سرکشی میکرد. هری می نویسد: برای یک لحظه سپری از وارث پیشی گرفت.
رقابت بر سر مادرشان هم وجود داشت. در بیستمین سالگرد مرگ دایانا، بر سر قبر او در آلتورپ، ویلیام گفت که فکر میکند مادرشان آنجا بوده و او را راهنمایی میکند و به او کمک میکرد «خانواده تشکیل دهد» و او هم به هری کمک میکرد. «سر تکان دادم. “کاملا موافقم، احساس می کنم او به من کمک کرد مگ را پیدا کنم.” ویلی یک قدم عقب رفت. او نگران به نظر می رسید. به نظر می رسید که این کار را کمی دورتر می کند. خب حالا هارولد. مطمئن نیستم. من این را نمی گویم!»
کتاب با صحنهای آغاز میشود که در ویندزور، در زمان تشییع جنازه دوک ادینبورگ اتفاق میافتد، در حالی که هری به ملاقات پدر و برادرش میرود تا به دنبال درک تصمیم او برای ترک خانواده سلطنتی باشد. آن دو را می بیند که به سمت او می روند. آنها به نظر “خشن، تقریباً تهدیدآمیز، شانه به شانه، کاملاً در یک راستا، در قفل – در لیگ” به نظر می رسیدند. او در حال حاضر خارجی بود.
جلسه خوب پیش نمی رود. او به اطراف خود در باغ های خانه فروگمور و به یک خرابه گوتیک نگاه می کند. او می نویسد که گوتیک تر از چرخ هزاره نیست.
«استیجکرافت – فکر کردم مثل خیلی چیزهای اینجا».
این خبر از خبرگزاری های بین المللی معتبر گردآوری شده است و سایت اخبار روز ایران و جهان آبان نیوز صرفا نمایش دهنده است. آبان نیوز در راستای موازین و قوانین جمهوری اسلامی ایران فعالیت میکند لذا چنانچه این خبر را شایسته ویرایش و یا حذف میدانید، در صفحه تماس با ما گزارش کنید.