به گزارش دپارتمان اخبار اقتصادی پایگاه خبری آبان نیوز ،
آبا یک عروس آینده گپ زدم، به آرامی رژگونه روی گونه هایش می زدم و مژه هایش را با ریمل بلند می کردم، احساس غرور می کردم که خانه ای در صنعت زیبایی پیدا کردم. اما با گذشت زمان، نمای پر زرق و برق کار در کانترهای آرایش شروع به نازک شدن کرد و چیزی که به عنوان یک رابطه عاشقانه با این صنعت شروع شد، ترش شد.
من همیشه فردی خلاق بوده ام و از نوجوانی به سمت زیبایی جذب شده ام. اما با توجه به اینکه اکثر دورههای آرایش برتر تحت پوشش وامهای دانشجویی قرار نمیگیرند و هزینهای در حدود 20000 پوند برای یک سال دارند، آموزش رسمی کاملاً خارج از درک من بود.
در سن 18 سالگی، به جای کار کردن به عنوان پرسنل پوششی روی پیشخوان های آرایش فکر کردم و تا آنجا که می توانستم در مورد تکنیک های آرایش در YouTube یاد بگیرم. بلافاصله پس از آن، من مراحل درخواست را برای کار روی پیشخوان در فروشگاه های بزرگ لوکس انجام دادم. من بالای ماه بودم
این پیشنهاد با یک خط مشی سختگیرانه لباس همراه بود: دامن، کت کت و شلوار، پاشنه پنج اینچی، لاک ناخن قرمز یا برهنه، گردنبند مروارید با گوشواره های همسان و رژ لب قرمز. ظاهر من از زیبایی شناسی معمول من فاصله زیادی داشت، اما من از 16 سالگی در مهمان نوازی کار می کردم و هیجان زده بودم که ظاهری پر زرق و برق تر را امتحان کنم، حتی اگر از جیبم خارج شود.
با ایستادن پشت پیشخوان های براق و مارک دار به ظاهرم افتخار می کردم و به مشتریان کمک می کردم تا اعتماد به نفس داشته باشند. من به خصوص دوست داشتم به مردم کمک کنم در مورد نگرانی های پوستی خود اعتماد به نفس بیشتری داشته باشند. بهعنوان فردی که از آکنه رنج میبردم، میدانستم که چگونه یک فونداسیون یا کانسیلر مناسب میتواند باعث ایجاد تفاوت در عزت نفس شما شود. کار کردن با آرایش در تمام طول روز مانند یک رویا بود. هیجانانگیز، چالش برانگیز بود و من مشتاق بودم که هر شیفت به برندهای مختلف بروم: دیور، شارلوت تیلبری، نارس یا لورا مرسیه – مارکهایی که آرزو داشتم بتوانم از پس آن بربیایم که احساس میکردند اکنون دستمزدی به دست میآورم.
اما با افزایش تجربه من، ساعات کاری که انتظار می رفت کار کنم نیز افزایش یافت. زانوهایم از درد تحمل 12 ساعت جابجایی پاشنهها روی کفهای مرمر سخت میلرزید. پاهایم آنقدر به کفشهایم میمالیدند که اغلب خونریزی میکردند. یک بار با گریه از مدیرم پرسیدم که آیا میتوانم لباسهای تخت بپوشم – به من گفتند میتوانم بروم و در تعطیلات ناهارم چند کفش پاشنهدار بخرم. او گفت که آپارتمان ممنوع است مگر اینکه شما مجروح شوید. بنابراین، بدون هیچ گزینه دیگری، شروع به اختراع آسیب پا کردم تا بتوانم روز را پشت سر بگذارم.
مدیران ظاهر من را به گونه ای بررسی کردند که کاملاً چشمانم را کور کرد. گاهی اوقات با آرایش کامل به پیشخوانی میرفتم، فقط یک آینه، برس مو و سایههای مختلف رژ لب به من میدادند و به من میگفتند که ظاهر بهتری داشته باشم. در روزهای دیگر، به خاطر ظاهری باورنکردنی به من تبریک میگویند، حتی اگر تفاوتی را ببینم. غیرقابل پیش بینی بودن، ناامنی ها را در مورد ظاهرم تقویت کرد و من از اینکه سرکار حاضر شوم می ترسم. شغلی که زمانی چنین شور و خلاقیتی را در من برانگیخته بود، کمتر و کمتر به مهارت و ظاهر فیزیکی من تبدیل شده بود.
همکاران من نیز ممکن است بداخلاق باشند. کارکنان پوشش حق دریافت کمیسیون در فروش را نداشتند، و کارمندان تمام وقت مرتباً محصولات را از دست من میربایند تا بتوانند در زیر شناسنامههایشان به فروش برسند. دیگران اصرار میکردند که آرایشم را دوباره انجام دهم یا با پرسیدن اینکه آیا میدانم برخی محصولات چیست، از من حمایت میکنند. جو مسموم روی سلامت روانی من تأثیر گذاشت و من شروع به عقب نشینی در خودم کردم. شروع کردم به سرزنش به خاطر اینکه به اندازه کافی حبابی نبودم و یا به اندازه کافی خوش اخلاق نبودم، حتی یک بار بعد از تحمل انتقادات بیشتر در ایستگاه گریه کردم. مدیر دیگری نیز مرا به این موضوع کشاند – او گفت که کارمندان نباید در کف مغازه گریه کنند.
من هرگز قصد ترک صنعت زیبایی را نداشتم. اما چهار سال بعد از شروع کار، یک تغییر خاص باعث شد که برای همیشه از خانه خارج شوم. روز طولانی بود و چون میدانستم از پاهایم فرار خواهم کرد، یک بطری آب با خودم از خانه آورده بودم. مدیرم به من نگاه می کرد که وقتی برای ناهار می رفتم آن را از کمد بیرون بیاورم. “آیا به دنبال بطری آب خود هستید؟” او پرسید. وقتی سطل زباله را باز کرد، سری تکان دادم. “این در آنجا است. این چیزی است که برای آوردن پلاستیک روی پیشخوان من بدست می آورید. من فقط شیشه را قبول دارم.» اگر واقعاً می خواهید، می توانید آن را از سطل بیرون بیاورید. این نقطه پایانی بود که باعث شد بفهمم این شغل ارزش فدا کردن سلامت روانم را ندارد.
ده سال بعد، سطح بررسی دقیق ظاهر شخصی ام همچنان بر عزت نفس من تأثیر می گذارد. در سنین رشد، در معرض فرهنگ سمی پیرامون استانداردهای زیبایی قرار گرفتم و هنوز هم متوجه میشوم که در مورد ظاهرم بیش از حد انتقاد میکنم. بازگشت به فروشگاههای بزرگ کافی است که من را پر از ترس کند. من برای سفارش آنلاین خیلی راحت تر هستم.
برای من زیبایی همیشه خیلی بیشتر از ظاهر بوده است. من آرایش را ابزاری برای تقویت، توانمندسازی و ایجاد اعتماد به نفس میدانم، اما وقتی برای تعیین ارزش شما از آن استفاده کنید، این تعادل به راحتی تغییر میکند. من هنوز عاشق آرایش هستم، اما کنار گذاشتن این صنعت به من کمک کرد تا کنترل بیشتری بر تصویرم داشته باشم. اکنون، می دانم که ارزش من بسیار بیشتر از ظاهرم است.
-
الیزابت مک کافرتی نویسنده ای در زمینه سلامتی است
-
آیا نظری در مورد موضوعات مطرح شده در این مقاله دارید؟ اگر مایلید تا حداکثر 300 کلمه پاسخی را از طریق ایمیل ارسال کنید تا برای انتشار در بخش نامه های ما در نظر گرفته شود، لطفا اینجا را کلیک کنید.
این خبر از خبرگزاری های بین المللی معتبر گردآوری شده است و سایت اخبار امروز آبان نیوز صرفا نمایش دهنده است. آبان نیوز در راستای موازین و قوانین جمهوری اسلامی ایران فعالیت میکند لذا چنانچه این خبر را شایسته ویرایش و یا حذف میدانید، در صفحه تماس با ما گزارش کنید.