به گزارش دپارتمان اخبار اقتصادی پایگاه خبری آبان نیوز ،
آ چند هفته پیش، یکی از دوستان آن آهنگ قدیمی را به من یادآوری کرد، «همه آزمایشهای من»: «اگر زندگی چیزی بود که با پول میتوان خرید/ثروتمندان زندگی میکردند و فقیرها میمردند». کاری که البته انجام می دهند. هنوز مشخص نیست که چه تعداد مرگ و میر غیرضروری از ترکیب مرگبار سرمای شدید و هزینه های سرسام آور انرژی در این زمستان رخ خواهد داد، اما هیچ کس به مدرک اقتصاد نیازی ندارد تا بفهمد که این ارقام برای کسانی که فاقد انتخاب و منابع هستند، محاسبه می شود.
این فقط این نیست که ناامنی به معنای واقعی کلمه زندگی را تهدید می کند. همچنین این است که همه چیزهایی که امنیت مالی امکان پذیر می کند – آزادی جشن گرفتن، برنامه ریزی برای فرزندان خود، هدیه دادن به افرادی که دوستشان دارید – به طرز وحشتناکی پیچیده می شوند. زندگی با هر پری و تخیل زمانی در افق فرو می نشیند که همه انتخاب ها برای بقا باشد. چه کسی گرسنه می شود – شما یا فرزندتان؟ چند شغل می توانید برای تغذیه خانواده بدون آسیب رساندن به سلامت جسمی و روانی خود انجام دهید؟
در جامعه ای که امنیت را برای همه در اولویت قرار می دهد، «هزینه» زندگی عملاً نامرئی خواهد بود. سیستمها و ریتمهای مبادلهای که از ما حمایت میکنند – کار، دستمزد، رفاه – میتوانند بدیهی تلقی شوند. نگرانی طبیعی و غریزی برای ایمن نگه داشتن یکدیگر که جوامع منسجم را در کنار هم نگه می دارد، نحوه عملکرد اقتصاد ما را شکل می دهد، به طوری که هیچ کس مجبور نیست دائماً محاسبه کند که چقدر «زندگی» می تواند داشته باشد.
بحران «هزینه زندگی» نشانه این است که چیزی اساسی در مورد تصور ما از جامعه به طرز خارق العاده ای اشتباه شده است. وقتی «زندگی» به کالایی تبدیل میشود که برخی میتوانند از عهده آن برآیند و برخی نمیتوانند، این فرض که ما باید بتوانیم برای حفظ امنیت خود به یکدیگر اعتماد کنیم، از ریشه به چالش کشیده میشود. ما به مخربترین افسانهها اغوا میشویم: اینکه موقعیت اساسی انسان بهعنوان یک خریدار فردی است که کالاهای مطلوب را به دست میآورد – نه مشارکتکننده در ایجاد شبکهای از روابط قابل اعتماد، به اندازه کافی قابل اعتماد که به افراد بیشتری اجازه میدهد تا مشارکتکنندگان فعال و سخاوتمند شوند. .
همه کسانی که شعار «رشد» را به عنوان پاسخ به همه چیز بازیافت می کنند، از روی تعصب ایدئولوژیک این کار را انجام نمی دهند. برای برخی، این وسیله ای برای ایجاد شهروندان فعال تر از طریق ایجاد مصرف کنندگان فعال تر است. اما زمانی که رشد به عنوان یک اولویت بدیهی به ما فروخته میشود، به نظر میرسد مکانیسمهایی که توسط آن ممکن است در خدمت امنیت مشترک ما استفاده شود از دید ما محو میشوند. چیزی که «پایین میآید» ریسک است، نه سود.
در طول 15 سال گذشته، ما متوالی یادآورهای واضح در این مورد داشته ایم. بحران سال 2008 بر این واقعیت تأکید کرد که ریسکپذیری مبتنی بر سود در بخشهای مالی برای جامعه پرهزینهتر از ریسکپذیران خوب است. همهگیری نشان داد که کسانی که واقعاً شبکههای ایمنی مهارت و مراقبت را در مواجهه با فاجعه بینالمللی فراهم کردهاند، جزو کارگرانی هستند که کمترین پاداش را در جامعه دریافت کردهاند (از شرمآوری کسانی که اولویتشان کسب سود از بازاریابی محصولات معیوب بود میگذرم. یا تجهیزات پزشکی نامناسب). و اکنون ما بار دیگر با این سوال روبرو هستیم که چگونه می توانیم جامعه ای بسازیم که به اعضایش دلیلی برای اعتماد به آنها بدهد که دائماً از آنها خواسته نشود تا هزینه طمع، بی پروایی یا حماقت دیگران را متحمل شوند.
بحران هزینههای زندگی در واقع نمونهای از هزینههایی است که از قدرتمندان به افراد ناتوان منتقل میشوند – از دلالان جاهطلب، بنیادگرایان بازار (در داخل و خارج از دولت)، سودجویان برهنه و در 10 ماه جنگ وحشتناک گذشته در اوکراین. دیکتاتورهای خارجی، به جمعیتی که با تهاجم فزاینده به سمت بدهی، مسکن، فقر غذایی و انرژی و شرایط کاری ناامن سوق داده شده است. این نشانه آن است که ما یک بار دیگر خصلت «عهد و پیمان» جامعه را فراموش کرده ایم. در طول این همه گیری به اندازه کافی تکرار شد که هیچ کس ایمن نیست مگر اینکه همه در امنیت باشند: آیا ما واقعاً متوجه نشده ایم که این موضوع به همان اندازه که برای سلامتی پزشکی ما نیز صدق می کند، در مورد اقتصاد ما نیز صدق می کند؟
در مورد افول عمل و اعتقاد مسیحی در بریتانیا بسیار گفته شده است. اما اگر تقریباً نیمی از جمعیت انگلستان و ولز هنوز مسیحی هستند، احتمالاً هنوز در سطحی معتقدند که الگوی مسیحی و یهودی جامعه ای که در آن هر فرد مسئول همه است، جایی که هزینه به طور خودکار از ثروتمندان منتقل نمی شود. به فقیر، مفهوم اخلاقی و عملی دارد. به این تعداد پیروان ادیان دیگر که تقریباً همان فرض اولیه را در مورد وابستگی متقابل انسانی دارند، اضافه کنید، و با این معمای مواجه می شوید که چرا ما نظم اجتماعی را تحمل می کنیم که در آن بی ثباتی به طور نابرابر تقسیم می شود.
داستانی که در مراسم سرود شنیدیم مربوط به لحظهای از تاریخ بشر است که یک بار برای همیشه تأیید شد که عمیقترین نیرو و فشار در تمام واقعیت «به سوی عدالت خم میشود» به تعبیر مارتین لوتر کینگ – نه به یک عدالت توزیعی انتزاعی اما برای ارزش گذاری محبت آمیز، توجه و سخاوتمندانه برای هر فرد که او را به نوبه خود از عشق، توجه و سخاوت آزاد می کند.
این داستانی است در مورد اینکه اگر ما در نهایت به اعتیاد خود برای کالایی کردن هر چیزی که دست میزنیم، پشت کنیم، زندگی انسان ممکن است چگونه باشد، و اشیا و افراد را به محاسبات هزینه تقلیل دهیم. اگر زندگی چیزی بود که پول می توانست نه خرید، همه ممکن است رایگان زندگی کنند. امتناع از دیدن این بحران واقعی است. فراموشی این تحول واقعی دینی و اخلاقی است.
این خبر از خبرگزاری های بین المللی معتبر گردآوری شده است و سایت اخبار امروز آبان نیوز صرفا نمایش دهنده است. آبان نیوز در راستای موازین و قوانین جمهوری اسلامی ایران فعالیت میکند لذا چنانچه این خبر را شایسته ویرایش و یا حذف میدانید، در صفحه تماس با ما گزارش کنید.