به گزارش دپارتمان اخبار ورزشی پایگاه خبری آبان نیوز ،
Oدر جزیره گوادالکانال اقیانوس آرام، دو هنگ سپاه تفنگداران دریایی از مهلت نادری از جنگ جهانی دوم در دسامبر 1944 برخوردار شدند. در شب کریسمس، هنگ های چهارم و بیست و نهم در یک بازی فوتبال با نام مستعار کاسه پشه به میدان رفتند. این بازی پیک آپ نبود. این تیم ها شامل برخی از استعدادهای برتر فوتبال کالج در ایالات متحده بودند، فهرست آنها شامل تمام آمریکایی ها، کاپیتان های مدارس معروف و بازیکنان آینده NFL یا سربازان سرباز بود. به طرز غم انگیزی، از 65 بازیکن بازی، 15 نفر در سال بعد، در طول مرگبارترین نبرد جنگ، یعنی اوکیناوا، خواهند مرد. باز بیسینجر، روزنامهنگار و نویسنده برنده جایزه پولیتزر، این روایت دوران جنگ را از طریق کتاب جدید خود به نام «کاسه پشه: بازی زندگی و مرگ در جنگ جهانی دوم» به توجه عموم بازگردانده است.
بیسینجر میگوید: «فکر میکنم این آخرین باری بود که به این بچهها اجازه داده شد که پسر باشند، اجازه انجام کاری را که دوست دارند انجام دهند. آنها به مدت سه ساعت – نه چندان طولانی – از آموزش و جنگ و آنچه ممکن است در اوکیناوا رخ دهد دور شدند. این شادی بود، شادی خالص، سپس به تمرین بازگشت.»
این کتاب تعدادی از تفنگداران دریایی را معرفی می کند که در آن روز در میدان حاضر شدند. آنها عبارتند از جان مک لاگری، که برای دانشگاه براون زیر نظر پدر و مربی خود، دئورموند “توس” مک لاگری، بازی کرد. دیو شراینر، پایانی برجسته برای ویسکانسین. و تونی بوتکوویچ که سه فصل برای ایلینویز بازی کرد قبل از یک سال برجسته در پوردو.
بیسینجر میگوید: «من بسیار تحت تأثیر دیو شراینر قرار گرفتم. «یک آمریکایی دو بار از یک شهر مزرعه کوچک در ویسکانسین… او شخصاً خود را به خرج میداد. [I was struck by] چقدر به خودش سخت میگرفت، عشقش به خانوادهاش، عشقی که خانوادهاش به او داشتند.»
مک لاگری «فوتبالیست بزرگی بود که حرفه ای بازی می کرد [for the New York Giants]بیسینجر می گوید. «تونی بوتکوویچ از یک شهر زغال سنگ در اعماق ایلینوی آمد… پدرش یک مهاجر از کرواسی بود که انگلیسی صحبت نمی کرد. او نسل اول آمریکایی بود که به یک دانشگاه بزرگ رفت، مانند دو برادرش – سه نفر از هفت خواهر و برادرش که به دانشگاه های بزرگ رفتند.
اینکه مک لاگری، شراینر، بوتکوویچ و دیگر بزرگان کالج همگی تفنگداران دریایی شدند تصادفی نبود. تفنگداران دریایی بخشی از نیروی دریایی بودند، که ارزش بازیکنان فوتبال را در پیوستن به ارتش می دانستند.
بیسینجر میگوید: «نیروی دریایی معتقد بود که فوتبال آمریکایی بهترین منبع آموزش برای مبارزه به نظر میرسد. «بسیاری از چیزهایی که در زمین فوتبال آموختهاید، در میدان نبرد به آنها نیاز خواهید داشت: نظم و انضباط، بازی با درد، عادت کردن به خشونت، کار گروهی. آنها احساس میکردند که همه آن چیزهای متفاوت ارزشمند بودند.»
مبارزه ماهها پس از کاسه پشه رخ داد. این کتاب به کابوس 82 روزه اوکیناوا می پردازد، زمانی که بسیاری از بازیکنان بازی و سایر اعضای ارتش خود را به روش های غیرقابل تصوری مورد آزمایش قرار می دهند.
بیسینجر می گوید: «از اینکه چقدر وحشتناک بود شوکه شدم. “مبارزه بی امان است، بدیهی است خطرناک است. هرگز تو را ترک نمی کند.» او می افزاید که پرداختن به آنچه که مردان از سر گذرانده اند فراتر از تصور بود. آنها حاضر به فداکاری بودند، حاضر بودند برای کشورشان بمیرند.»
این کتاب همچنین فرماندهان نظامی مخالف اوکیناوا – ژنرال آمریکایی سایمون بی باکنر جونیور و ژنرال ژاپنی میتسورو اوشیجیما – را در تقابل قرار می دهد.
بیسینجر میگوید باکنر «مردی خوب، وطنپرست بزرگ بود، زندگیاش را در ارتش گذراند»، اما میافزاید: «او تجربهی رزمی نداشت. او یک انتخاب سازش بود. درگیریهای داخلی دائمی بین تفنگداران دریایی، نیروی دریایی و ارتش وجود داشت.» در همین حال، Ushijima از “آمادگی بسیار دقیق” برای نبرد استفاده کرد.
با این حال، بیسینجر خاطرنشان می کند: «تنها هدف ژاپنی ها در آن مقطع … کشتن هر چه بیشتر آمریکایی ها در امید بیهوده و صراحتاً مضحک بود. [the US] می آمد پای میز مذاکره ژاپن به طرز وحشتناکی دچار توهم شد. آنها در طول جنگ دچار توهم بودند. به نظرم توهم جنایتکارانه بود. مردان زیادی مردند – نه فقط آمریکایی، بلکه چینی، مردم تایلند، سنگاپور، ویتنام. [Japan] تا زمان سقوط بمب و ورود روسیه به خاک، حاضر به ترک این کشور نشد [Pacific] جنگ.”
بیسینجر در پاسخ به سوالی درباره شباهتهای بین معروفترین اثرش، «چراغهای شب جمعه» و آخرین اثرش، خاطرنشان میکند: «یک وجه مشترک این است که من هرگز به کتاب «چراغهای شب جمعه» به عنوان یک کتاب فوتبال فکر نمیکردم. این در مورد پیامدهای اجتماعی فوتبال در شهرهای کوچک آمریکا است. به نظر من، کاسه پشه یک کتاب فوتبال نیست، بلکه درباره تأثیر فوتبال در ارتش است.
اگرچه مطمئن نیست که دقیقاً چگونه با داستان کاسه پشه مواجه شده است، اما حدس میزند که ممکن است در هنگام کار با کیتلین جنر بر روی خاطرات پدر کهنهکارش، که در D-Day خدمت کرده و به آزادی بوخنوالد کمک کرده است، بوده باشد.
بیسینجر می گوید: «من از وطن پرستی پدر کیتلین متاثر شدم. قدرت رابطه آنها به نوعی باعث شد که من شروع به تحقیق کنم، فقط به خاطر ورزش و فوتبال.»
آنچه حاصل شد، یک فرآیند پنج ساله تحقیق و نوشتن بود که حتی به نویسنده کمک کرد تا در مورد پدر کهنه کار خود، هری جی بیسینجر، اطلاعات کسب کند. اگرچه بیسینجر بزرگ در سال 2001 درگذشت، اما کشفیات شگفت انگیزی در مورد خدمت سربازی او وجود داشت. او همچنین در سپاه تفنگداران دریایی با هنگ 4 دریایی بود و در گوادالکانال در طول کاسه پشه و سپس در اوکیناوا خدمت می کرد.
بیسینجر می گوید: «او در مورد آن صحبت نکرد. “خیلی دردناک بود. او به زندگی خود ادامه داد.»
با این حال، او اضافه کرد: «ذهن من و احتمالات را منفجر کرد. او ممکن است در بازی حضور داشته باشد. او دوست داشت مشروب بخورد … او عاشق قمار بود، او عاشق فوتبال بود.
بسیاری از تفنگداران دریایی دیگر در گوادالکانال در اواخر سال 1944 نیز چنین کردند. این جزیره در اوایل جنگ از ژاپنی ها تسخیر شده بود. حالا از آن برای آموزش استفاده می شد. روحیه ضعیف بود زیرا مردان فکر می کردند که جنگ آنها را در سال آینده به کجا خواهد برد و آیا آنها زنده خواهند ماند.
برای تقویت روحیه مردان، برنج بازی فوتبال را بین روزهای 4 و 29 برگزار کرد. هنگها مدتها با هم بحث میکردند که اگر در زمین فوتبال با هم ملاقات کنند، کدام یک پیروز خواهد شد. اکنون آنها بالاخره فرصتی برای حل و فصل مسائل خواهند داشت. تیرهای دروازه، زمینی به اندازه استاندارد، برنامه های بازی، بیش از هزار تماشاگر و حتی پخش رادیویی از شبکه تفنگداران دریایی وجود داشت.
وقتی از بیسینجر پرسیده شد که با یک برنامه واقعی از بازی روبرو می شوید چه حسی دارد، می گوید: «این هیجان انگیز بود. پیدا کردن برخی از آنها به صورت آنلاین چندان سخت نبود.» او افزود: «دیدن یک برنامه واقعی از یک بازی فوتبال در گوادالکانال بسیار جالب بود.
با این حال، نویسنده با اتفاقی که برای بازیکنانی که تنها چند ماه پس از بازی جان خود را در اوکیناوا از دست دادند، تسخیر شده است.
بیسینجر میگوید: «نوشتن در مورد مردانی که مردند دردناک و سخت بود. «من خیلی به این مردان فکر می کنم. در نوشتن درباره آنها هیچ لذتی وجود نداشت، اما غم و اندوه فوق العاده ای بود. آنها تمام زندگی خود را در پیش داشتند. آنها باید فرصت هایی داشته باشند، چه ازدواج کنند، چه طلاق بگیرند، چه بچه دار شوند، چه شغل عالی داشته باشند، چه شغلی که دوست ندارند. تمام تجربیات زندگی به دلیل جنگ از بین رفت.»
این خبر از خبرگزاری های بین المللی معتبر گردآوری شده است و سایت اخبار امروز آبان نیوز صرفا نمایش دهنده است. آبان نیوز در راستای موازین و قوانین جمهوری اسلامی ایران فعالیت میکند لذا چنانچه این خبر را شایسته ویرایش و یا حذف میدانید، در صفحه تماس با ما گزارش کنید.