به گزارش دپارتمان اخبار اقتصادی پایگاه خبری آبان نیوز ،
افیا تقریباً نیم قرن، به عبارت دیگر در محدوده حافظه سیاسی، بریتانیا کشوری بوده است که اولویت اکثر دولتها پایین نگهداشتن چند عدد کلیدی اقتصادی بوده است. مالیات بر درآمد، نرخ بهره، تورم و دستمزد اکثر مردم: همه به عمد توسط داونینگ استریت و همکارانش در تجارت و بانک انگلستان سرکوب شدند. با انجام این کار، فضایی – حداقل در تئوری – برای شکوفایی گروههای ذینفع خاص ایجاد شد: کارفرمایان، کارآفرینان، سهامداران، درآمدهای برتر، صاحبان خانه و مصرفکنندگان. قرار بود آنها با هم نرخ رشد اقتصادی ما را که قبلاً کند بود افزایش دهند.
اینطوری درست نشده بریتانیا بار دیگر در آستانه رکود است. نرخ بهره، مالیات و تورم همگی بالا هستند. فقط متوسط دستمزدها هنوز پایین است. و حتی آن دستاورد مشکوک دولت بریتانیا و سرمایه داری از دهه 1980، اکنون شکننده به نظر می رسد، با اعتصابات در حال گسترش و گسترش در هر دو بخش خصوصی و دولتی، که قاطعانه توسط کارگرانی هدایت می شود که در نهایت سال ها دستمزد کاهش یافته را تحمل کرده اند. همانطور که میک لینچ از اتحادیه RMT در برنامه امروز هفته گذشته با ظرافت خاصی بیان کرد: “قیمت نیروی کار در این کشور به قیمت مناسبی نیست.”
اگر دستمزد اکثر مردم سخاوتمندانه تر بود، زندگی در بریتانیا چگونه می توانست باشد؟ یک پاسخ بیشتر شبیه زندگی در بسیاری از کشورهای ثروتمند دیگر است. طبق گزارش سازمان ملل متحد، سهم تولید ناخالص داخلی ما که به کارمندان می رسد کمتر از فرانسه، آلمان، ایتالیا، استرالیا، کره جنوبی، کانادا، ایالات متحده و نیمی از کشورهای سرمایه دار دیگر که اغلب موفق تر هستند، است. این «سهم نیروی کار» در بریتانیا در بیشتر سالها از اواخر دهه 1970، زمانی که ضدحمله بزرگ علیه اتحادیهها و دستمزد مناسب برای بسیاری آغاز شد، کاهش یافته است. فقدان این شاخص گسترده اما گویا از بحث های روزمره در بریتانیا، نشانه ای از این است که چقدر سیاست ما بر اساس فرضیات راست گرا شکل گرفته است.
اما اکنون به نظر می رسد گفتگوی ملی در مورد حقوق در حال تغییر است. لینچ میگوید این اعتصابها – که با وجود ماهها اختلال هنوز از حمایت عمومی قابل توجهی برخوردار است – در نهایت برای “تعادل مجدد جامعه ما” است. این یک هدف بسیار جاه طلبانه برای جنبش اتحادیه ای است که بسیار کوچکتر از دوران اوج دهه 1970 بود. که در بهترین حالت حمایت واجد شرایط را از کارگر دریافت می کند. و که با یک دولت محافظه کار روبرو است که رویارویی موفقیت آمیز با اتحادیه ها را یکی از معدود راه هایی می داند که ممکن است در قدرت بماند. با این حال، بحران هزینه های زندگی، و کمبود کارکنان فلج کننده از NHS تا راه آهن، به این معنی است که وست مینستر قدیمی و ارتدوکس رسانه ای که پایین نگه داشتن حقوق تنها گزینه واقع بینانه بریتانیا است، قدرت خود را از دست می دهد.
اگر حقوق عموماً بالاتر بود، تقریباً مطمئناً جذب و حفظ کارمندان آسانتر میشد. برخی از تعداد زیادی از بزرگسالانی که در سالهای اخیر ترک نیروی کار ملی را انتخاب کردهاند احتمالاً باز خواهند گشت. کارگران ممکن است با انگیزه تر و کارآمدتر باشند و بحران بهره وری بریتانیا را کاهش دهند. برخی از کارمندان می توانند ساعات کمتری کار کنند و خانواده ها ممکن است در نتیجه سود ببرند.
با درآمدهای قابل تصرف بالاتر، مردم احتمالاً بیشتر هزینه می کنند و اقتصاد بریتانیا را تقویت می کنند. در همین حال، دولت باید کمتر برای مزایایی که عملاً به دستمزدهای پایین یارانه می دهد، خرج کند. به گفته بنیاد جوزف راونتری، دو سوم بزرگسالان در سن کار فقیر در خانوادهای هستند که شخصی در آن کار میکند. دستمزدهای بالاتر می تواند داشتن شغل را به راهی واقعی – و نه اغلب شعاری – از فقر تبدیل کند.
تطبیق مجدد اقتصاد با نیازهای اکثریت نیز هزینه هایی خواهد داشت. مالیات ها یا استقراض دولتی باید افزایش یابد تا دستمزدهای بهتر بخش دولتی تامین شود – حداقل در کوتاه مدت، تا زمانی که صورتحساب مزایای کار کاهش یابد و افزایش درآمد باعث افزایش رشد شود. کالاها و خدمات نیز ممکن است گران تر شوند. ما به دنیایی عادت کردهایم که تقریباً هر چیزی را میتوان با قیمت ارزان درب منزل تحویل داد – و تقریباً هر کاری را میتوان در محل کار با ما انجام داد. در دنیایی با دستمزد بالاتر، ممکن است بخشی از قدرت خود را به عنوان مصرف کننده از دست بدهیم، در حالی که به عنوان کارگر به قدرت می رسیم. در ابتدا، ممکن است بیشتر از استفاده از این آژانس جدید، از دست دادن لذت های آشنا را احساس کنیم.
اما به هر حال تورم شروع به پایان دادن به عصر طلایی مصرف برای اکثر ما کرده است. و دستمزدهای بالاتر نیز ممکن است اختلالات استقبال بیشتری را به همراه داشته باشد. شکاف بین درآمدهای عادی و نخبگان، که در بریتانیا حتی بیشتر از بسیاری از کشورهای ثروتمند باز شده است، ممکن است کاهش یابد – به خصوص اگر مالیات ها برای افزایش دستمزد بخش دولتی افزایش یابد. چنین تنگ نظری می تواند عواقب روانی و همچنین مادی داشته باشد. جدایی شدید و احساس استحقاق ثروتمندان مدرن، و ترکیبی دلگیر از شیفتگی و نفرت افراد ثروتمند که در برنامه های تلویزیونی موفقی مانند جانشینی و نیلوفر سفید مشهود است، ممکن است اندکی کاهش یابد اگر امنیت اقتصادی اینقدر ناعادلانه نبود. توزیع شده است.
اکنون، برخی یا همه این تغییرات بالقوه ممکن است دور از ذهن به نظر برسند. اما اقتصادی که در آن دستمزد اکثر مردم به جای کاهش، رشد داشته است، قبلاً در بریتانیا وجود داشته است. در بیشتر سه دهه اول قرن بیستم، و دوباره از اواخر دهه 1940 تا اواسط دهه 1970، “سهم نیروی کار” افزایش یافت. در واقع، مسیر حرکت آن در طول 150 سال گذشته یک الگوی موجی را تشکیل می دهد که به طور منظم با رکود همراه با بهبودی همراه است. یک صعود دیگر به تاخیر افتاده است.
شاید رسیدن به این زمان سخت تر باشد. در طول افزایش حقوق قبلی، اقتصاد و عضویت در اتحادیههای کارگری، برخلاف الان، اغلب به شدت در حال رشد بودند. کارگران امروزی باید زیرک و بی امان باشند تا بیشتر به دست بیاورند، در حالی که پاداش های ارائه شده توسط سرمایه داری ممکن است برای مدتی در حال کاهش باشد.
اما در عوض، بقای وضعیت موجود با دستمزدهای پایین به طور فزاینده ای نامطمئن به نظر می رسد. در سال 1962، یکی از تأثیرگذارترین اقتصاددانان مدرن نوشت که «در یک جامعه بازاری» نحوه توزیع دستمزد «بعید است تحمل شود، مگر اینکه به عنوان عدالت توزیعی نیز در نظر گرفته شود». او ادامه داد که بدون پذیرش گسترده عمومی از چنین ترتیبات اقتصادی، “هیچ جامعه ای نمی تواند پایدار باشد”.
اقتصاددان میلتون فریدمن، یکی از مرشدهای راست جهانی بود. در شرایطی که بریتانیا اکنون در چنین وضعیتی قرار دارد که حتی او و میک لینچ ممکن است در مورد چند چیز به توافق برسند، اگر فریدمن هنوز زنده بود، ممکن است پایان دوران دستمزدهای پایین ما فرا برسد.
این خبر از خبرگزاری های بین المللی معتبر گردآوری شده است و سایت اخبار امروز آبان نیوز صرفا نمایش دهنده است. آبان نیوز در راستای موازین و قوانین جمهوری اسلامی ایران فعالیت میکند لذا چنانچه این خبر را شایسته ویرایش و یا حذف میدانید، در صفحه تماس با ما گزارش کنید.