به گزارش دپارتمان اخبار اقتصادی پایگاه خبری آبان نیوز ،
آ مصاحبه شغلی در لیورپول من لیورپودلیایی هستم. از من پرسیدند: «آیا آنطور که صحبت میکنی مینویسی؟» و فکر می کنم سلام من این بود: به دنیای طبقه متوسط خوش آمدید. در این مورد روزنامه نگاری. به دنیای بسته آداب و رسوم و مفروضات و انحرافات خوش آمدید که اجازه میدهد مرزهای طبقاتی کنترل شود و افرادی را که تأیید میکنند و در عین حال از ورود به دیگران منع میکنند، میپذیرند.
ورود به یک حرفه طبقه متوسط از پس زمینه طبقه کارگر به معنای همه چیز برای جامعه است. گزارش اخیر بنیاد تحرک اجتماعی در مورد شکاف دستمزد طبقات اجتماعی را در نظر بگیرید که نشان میدهد کارمندان طبقه کارگر به طور متوسط حدود 7000 پوند کمتر از افراد دارای پیشینههای بهتر حقوق دریافت میکنند. این بهای گزافی است که باید برای شرایط مطلق زادگاه و پیشینه خانوادگی پرداخت کرد. این قیمت برای زنانی که با اختلاف دستمزد 9500 پوندی روبرو هستند، بالاتر است. کسی که از طبقه کارگر بنگلادشی است، یا دارای میراث سیاه کارائیب است، در مقایسه با همتایان سفیدپوست خود می تواند انتظار زیان 10432 پوندی و 8770 پوندی را داشته باشد. وقتی مجبور به بازی در بخت آزمایی بینالمللی بدبختی بریتانیا میشوید، ضرر میتواند افزایش یابد.
اما تلفن را به ارقام معطوف نکنید. به جای اینکه تلاش کنید در دنیای طبقه متوسط مشاغل به اصطلاح حرفه ای خود حرکت کنید، فکر کنید. من در حال حاضر یک روزنامه نگار ارشد هستم، اما بیشتر روزها احساس می کنم هنوز پس از نزدیک به 30 سال غلت خوردن و خراشیدن به عنوان یک مانع کلاس، در حال دویدن هستم. من در یک خانواده بیکار پر هرج و مرج بزرگ شدم، در یک کدپستی لیورپول که در محروم ترین 0.1 درصد انگلستان گیر کرده بود. پدر من از آن نسل باراندازهای سابق بود که توهین پسران تلویزیونی از سیاهدان به واقعیت تبدیل شد.
اگرچه من برخی از واضحترین کادرها را علامت میزنم (خانه شورا، غذای جامع، غذای رایگان مدرسه، اولین مورد از خانوادهام برای حضور در دانشگاه)، هرگز احساس حقارت نکردم. من در لیورپول تنها نبودم، زیرا آزمایش تاچر انجام شد. به نظر میرسید کسی را که میشناختم در شغلی مطمئن نمیشناسد، چه رسد به چیزی که از نظر اجتماعی به اندازه روزنامهنگاری از ما دور است. جهل سعادت بود. تفاوت من با بسیاری از بچه های طبقه کارگر این است که خوش شانس بوده ام. قبل از اینکه بتوانم رویای اهانت به لهجهام را داشته باشم، پس از ثبتنام در دوره روزنامهنگاری NVQ در یک کالج تحصیلات تکمیلی در حین دریافت مزایا، با بهرهمندی از آموزش استخدام، به طور رایگان مدرک مهم و گرانقیمت صنعت NCTJ را دریافت کردم. ET) برنامه، یا طرح “مأمور اضافی”.
من با اولین کار گزارشگری در سال 1994 در یک روزنامه هفتگی در ساوتپورت، کنترل های مرزی را زیر پا گذاشتم. آسون نبود در واقع، آن چیزی است که هنوز برای مرز شکنان طبقه کارگر اتفاق می افتد. شش ماه بود، همه بدون دستمزد، همان کاری را انجام میدادند که پسران طبقه متوسط در اداره پول میگرفتند. حقوق آنها حدود 7000 پوند بود – همان کسر که حتی در حال حاضر بر کارمندان طبقه کارگر اعمال می شود.
اما من چه انتخابی داشتم؟ من بیهوده برای طرح کارآموزی فارغ التحصیل در روزنامه لیورپول درخواست دادم. وقتی در آنجا شغلی پیدا کردم، دو سال بعد، فهمیدم که چه چیزی مرا عقب نگه داشته است: آنها فارغ التحصیلان آکسبریج یا جوانانی با والدین نیمه سرشناس را ترجیح می دادند. کلاسی دیگر، درس دیگری، از سازمانی که مأموریت خود را برای نمایندگی از خوانندگان با افتخار طبقه کارگر در بوق و کرنا کرد.
عبور از مرز طبقاتی در لندن در آن زمان آسانتر از اکنون نبود، با تورم قیمت مسکن، بسیاری از جوانان را در تله اجارهای بالا و بدون چشمانداز خرید قرار داد. چه کسی، از خارج از لندن و جنوب شرق، می تواند هزینه نقل مکان به آنجا را داشته باشد؟ من خوش شانس بودم: شریکی از طبقه متوسط با استعدادی برای تفکر درازمدت، با برکت حمایت مالی والدین (کمک با یک سپرده ثابت) که بعید است در دنیای طبقه کارگر من پیدا شود، جایی که صرفاً درباره “سررسید” بود. . اما حتی آن زمان هم نمی توانستیم سرمایه را تامین کنیم. ما در ریدینگ خانه ساختیم.
اولین باری که به دنبال افزایش حقوق بودم، به من گفته شد افرادی که این کارها را انجام میدهند، آنها را برای پول انجام نمیدهند. این امتیاز برای من فریاد زد – رویکردی به پول منحصر به کسانی که آن را داشتند. و یکی که توضیح می دهد که چنگال طلایی مدارس خصوصی نخبگان بر مشاغل برتر بریتانیا. به نظر می رسد اینجا یک تفاوت وجود دارد. من شغلی دارم که بابت آن حقوق می گیرم. دیگران آن را شغل می نامند. عناصری از این جهان وجود دارند که همیشه درگیر مبارزه خواهند بود: کدهای لباس نانوشته، آداب، آگاهی فرهنگی، سبک بحث، این لهجه – حتی در حال حاضر – استراتژی شغلی، مانور اداری. این همان سرمایه اجتماعی و فرهنگی آزاردهنده است، یا همان طور که به آن می گویند «جلی». این مجموعه ای از کدهای پنهان است: شما باید آنها را بشناسید. مهمتر از آن، باید بدانید که باید آنها را بشناسید.
آلن میلبورن، وزیر سابق کار که به یکی از مجتمع های یورکشایر شمالی رفت، زمانی که وارد عرصه سیاست شد، از مرز طبقاتی عبور کرد. به عنوان رئیس کمیسیون تحرک اجتماعی، او برای قانونی بحث کرد که می تواند شرکت ها را مجبور به جمع آوری و گزارش یافته های شکاف طبقاتی کند. این یک شروع حیاتی خواهد بود. مربیان داخلی نیز بسیار مهم هستند. همیشه کسی هست که به شما بگوید سالنها و غذاخوریها کجا هستند، اما چه کسی شما را در پیچ و خم قوانین اجتماعی و طبقاتی محیط کار راهنمایی میکند، کدها و شیوههای نانوشتهای که بیسر و صدا آینده شما را تعیین میکنند؟ آن مربیان به سختی وجود دارند. بهترین امید شما، حتی در حال حاضر، در زمینه اجتماعی ناآشنا، تماشا و یادگیری است.
من هرگز در حالی که صحبت میکنم نمینوشتم: تعداد کمی از مردم واقعاً این کار را میکنند – اما حتی در آن زمان، من مفهوم کامل این سؤال را درک میکردم. شاید امروز اینطور پرسیده نمی شد. آداب معاشرت متفاوت است، اما مفروضات دست نخورده باقی می مانند. متأسفانه، مرز نیز همینطور است.
این خبر از خبرگزاری های بین المللی معتبر گردآوری شده است و سایت اخبار امروز آبان نیوز صرفا نمایش دهنده است. آبان نیوز در راستای موازین و قوانین جمهوری اسلامی ایران فعالیت میکند لذا چنانچه این خبر را شایسته ویرایش و یا حذف میدانید، در صفحه تماس با ما گزارش کنید.