به گزارش دپارتمان اخبار اقتصادی پایگاه خبری آبان نیوز ،
Lایز تراس واضح بود که چه می خواهد. نخست وزیر هفته گذشته در کنفرانس حزب محافظه کار گفت: «من سه اولویت برای اقتصادمان دارم: «رشد، رشد و رشد». اما مشکل او این است که این در واقع اصلاً روشن نیست.
تعریف رشد اقتصادی افزایش درآمد ملی است که با تولید ناخالص داخلی (تولید ناخالص داخلی) اندازه گیری می شود. از دهه 1950، هدف کمابیش همه دولتها این بوده است که تولید ناخالص داخلی هر سال رشد کند.
در دوره پس از جنگ دلیل خوبی برای این وجود داشت. رشد همه چیزهای دیگری را که می خواستیم به ما داد: کاهش بیکاری، افزایش درآمد، کاهش نابرابری، درآمدهای مالیاتی بیشتر برای پرداخت خدمات عمومی، حتی بهبود محیط زیست با کاهش چند آلاینده.
اما این دیگر درست نیست. از سال 2010 تا 2019، رشد به طور متوسط حدود 2 درصد در سال بوده است، اما درآمد قابل تصرف به سختی افزایش یافته است.. این به این دلیل است که ترکیب رشد تغییر کرده است اقتصاد انگلستان به جای سرمایه گذاری در سرمایه – مانند فناوری – عمدتاً توسط مصرف هدایت می شود. یا مهارت ها این باعث شده است که بهره وری راکد بماند و تقریباً رشدی در درآمد متوسط نداشته باشد.
به نوبه خود، رشد اقتصادی نابرابری را کاهش نداده است. به مدت 30 سال پس از جنگ جهانی دوم، سهم فزاینده ای از درآمد ملی به نیروی کار به شکل دستمزد و حقوق اختصاص یافت. اما از اواسط دهه 1970، مقدار بیشتری به سود و سود سهام صاحبان سرمایه سرازیر شد. این «سهم نیروی کار» تقریباً در تمام کشورهای توسعه یافته کاهش یافته است. نابرابری درآمد افزایش یافته است.
این مشکل به ویژه از نظر ثروت حاد است. در 30 سال گذشته شاهد رشد عظیمی در ارزش دارایی ها، به ویژه زمین، املاک و سهام شرکت ها بوده ایم. مالکیت اینها بسیار متمرکز است، بنابراین شکاف بین ثروتمندان و اکثریت بسیار بیشتر شده است. این «سرمایهداری رانتی» است، که در آن منافع رشد اقتصادی عمدتاً به سمت دارندگان دارایی سرازیر میشود که ثروتشان بدون نیروی کار یا تلاش از جانب آنها افزایش مییابد (در اقتصاد، «رانت»).
پدیده رشد نابرابر توزیع شده را می توان با «حساب های ملی توزیعی» اندازه گیری کرد، یک معیار جدید که سهم رشد هر یک دهم درآمد از جمعیت را نشان می دهد. در ایالات متحده، این نشان می دهد که از سال 1980 تا 2014، تولید ناخالص داخلی 60 درصد افزایش یافته است – اما در حالی که درآمد یک پنجم فقیرترین جمعیت تنها 4 درصد رشد کرده است، درآمد یک درصد ثروتمندترین جمعیت سه برابر شده است. در بریتانیا، تخمین زده میشود که بین سالهای 1979 تا 2012، تقریباً 40 درصد از رشد اقتصادی متعلق به 10 درصد ثروتمندترین جمعیت بوده است، در حالی که کل نیمی از پایینترین آنها کمتر از 10 درصد را دریافت کردهاند.
این مسئله عمیق تری را مطرح می کند. حتی اگر درآمدها افزایش یابد، آیا الگوهای مصرف و تولید که باعث رشد می شود، رفاه فردی و اجتماعی ما را افزایش می دهد؟
اندازهگیری رفاه دشوار است، اما اکنون نظرسنجیهای عمومی قابل مقایسه بینالمللی وجود دارد که آن را انجام میدهند، در حالی که دفتر آمار ملی (برای بریتانیا) و OECD (برای همه کشورهای توسعهیافته) مجموعهای از «شاخصهای رفاه» را منتشر میکنند. نتایج نشان میدهد که رفاه در بریتانیا و جاهای دیگر برای چند سال حتی قبل از اینکه همهگیری باعث سقوط آن شود، رو به کاهش بوده است. به همین دلیل، برخی از دولتها، مانند دولتهای نیوزلند و کانادا، صراحتاً به این فکر کردهاند که چگونه میتوانند سیاست را بر افزایش رفاه و نه فقط رشد تولید ناخالص داخلی متمرکز کنند.
بزرگترین علامت سوال در برابر رشد به عنوان معیار پیشرفت اقتصادی، محیط زیست بوده است. پنجاه سال پیش، گزارش تاریخی محدودیتهای رشد هشدار داد که اگر ترکیب رشد بهطور اساسی تغییر نکند، تأثیرات زیستمحیطی آن در عرض 100 سال منجر به فروپاشی اکولوژیکی و اجتماعی خواهد شد.
بسیاری از پیش بینی هایی که توسط The Limits to Growth انجام شده است، پیش بینی شده اند. با این حال، این نیز درست است که اقتصادهای توسعه یافته توانسته اند رشد را از برخی اثرات زیست محیطی «از هم جدا کنند». در 20 سال گذشته، بریتانیا و سایرین به طور قابل توجهی شاهد افزایش تولید ناخالص داخلی همراه با کاهش انتشار گازهای گلخانه ای بوده اند. اقتصاددانان این را به عنوان «رشد سبز» توصیف کردهاند، و بسیاری استدلال کردهاند که این به جای رشد فی نفسه، باید هدف دولتها باشد.
اما سبز کردن جزئی تولید ناخالص داخلی کافی نیست. تعداد بسیار کمی از اقتصادها، در صورت وجود، کاهش تنوع زیستی، کیفیت خاک، آلودگی دریایی یا ردپای کلی محیط زیست جهانی را متوقف کرده اند. و اگرچه انتشار کربن در حال کاهش است، اما به اندازه کافی سریع کاهش نمی یابد تا از گرمای فاجعه بار جهانی جلوگیری شود.
برخی از کارشناسان محیط زیست استدلال می کنند که پایداری محیط زیست اجازه هیچ گونه رشد اقتصادی را نمی دهد. آنها ادعا می کنند که تنها «رشد زدایی» اقتصادهای غربی با رستگاری اکولوژیک (و در واقع، رفاه) سازگار است. برخی دیگر ادعا می کنند که تولید ناخالص داخلی هنوز هم می تواند به شکلی کاملا سبزتر رشد کند. اما در شرایط کنونی این یک بحث نسبتاً محرمانه است. هر دو طرف توافق دارند که برخی از بخشهای اقتصاد، بهویژه بخش سوختهای فسیلی و صنایع فسیلی باید از رشد خارج شوند، در حالی که رشد در بخشهای دیگر مانند انرژیهای تجدیدپذیر و «اقتصاد مراقبت» از جمله بهداشت، آموزش، مراقبت اجتماعی و مراقبت از کودکان به وضوح مورد نیاز است. . بنابراین سوال واقعی “رشد یا نه؟” نیست، بلکه “رشد چیست؟”
به همین دلیل است که امروزه تعدادی از اقتصاددانان استدلال می کنند که رشد دیگر نباید هدف اصلی اقتصادی دولت ها باشد. از آنجایی که همان نرخ رشد تولید ناخالص داخلی می تواند باعث بهبود در درآمدهای متوسط، نابرابری و محیط زیست یا برعکس شود، سیاست ها باید نه بر رشد، بلکه مستقیماً بر چیزهایی که می خواهیم اقتصادمان ایجاد کند، متمرکز شود. گزارش اخیر به OECD با عنوان “فراتر از رشد” پیشنهاد کرد که اهداف اولیه امروز باید پایداری محیط زیست، کاهش نابرابری، افزایش رفاه (از جمله، اما نه تنها، درآمد) و تقویت تاب آوری باشد. گاهی اوقات از آن به عنوان دستور کار «پس از رشد» یاد می شود: مخالف رشد نیست، اما به همان اندازه، تکیه بر این امید صرف نیست که رشد به نحوی به طور خودکار به این اولویت های اجتماعی و زیست محیطی دست یابد.
تراس ادعا کرد که استراتژی اقتصادی او با “ائتلاف ضد رشد” مخالف است. درست تر است که بگوییم بیشتر مردم از داشتن درآمدهای فزاینده خوشحال خواهند شد، اما نه اگر با فاجعه زیست محیطی، افزایش نابرابری و کاهش کیفیت زندگی همراه باشد. البته، یک اقتصاد پایدار، برابری خواهانه و متمرکز بر رفاه نیازمند رویکرد متفاوتی است.
این خبر از خبرگزاری های بین المللی معتبر گردآوری شده است و سایت اخبار امروز آبان نیوز صرفا نمایش دهنده است. آبان نیوز در راستای موازین و قوانین جمهوری اسلامی ایران فعالیت میکند لذا چنانچه این خبر را شایسته ویرایش و یا حذف میدانید، در صفحه تماس با ما گزارش کنید.