به گزارش دپارتمان اخبار اقتصادی پایگاه خبری آبان نیوز ،
بritain در ثروت خوب است. نه لزوماً در تولید آن، یا توزیع آن به شیوههایی که جامعهای راضی میسازد، بلکه برای مراقبت از آن، کمک به رشد و قابل احترام کردن آن – تبدیل آن به سرمایه اجتماعی و فرهنگی. برای قرن ها، بانکداران بریتانیایی، وکلا، حسابداران و سایر دستیاران ثروتمندان این نقش ها را با احتیاط انجام داده اند.
مشتریان آنها قبلاً عمدتاً بریتانیایی بودند: تاجران برده، صنعتگران خودساخته، افرادی که از مستعمرات ما ثروت استخراج کرده بودند. اما در دهههای اخیر، خارجیها به ذینفعان اصلی آمادگی بریتانیا برای خدمت به ثروتمندان بدون توجه به اینکه چگونه پول خود را به دست آوردهاند، تبدیل شدهاند. بر اساس کتاب جدید متقاعدکننده الیور بولاف، مبارز و روزنامهنگار مبارزه با فساد، این تغییر آنقدر مهم است که بریتانیا به «ساقی برای دنیا» تبدیل شده است.
سایر کشورهای مخفی مانند سوئیس مدت طولانی تری این کار را انجام داده اند. با این حال، بریتانیا طیف وسیعی از فرصتها را به الیگارشها ارائه کرده است، از شانس داشتن باشگاههای معروف فوتبال تا پولشویی از طریق دارایی پرستیژ. از آموزش خصوصی برای فرزندانشان گرفته تا حزب حاکمی که در مورد اینکه چه کسی بودجه آن را تامین می کند، سختگیر نیست.
لایحه جرایم اقتصادی که سرانجام پس از سالها تأخیر به مجلس میرود، ممکن است این فعالیتها را کاهش دهد: با الزام به شناسایی واضحتر مالکان خارجی زمین و املاک و با تسهیل تحقیقات در مورد افرادی که دارای «ثروت غیرقابل توضیح» هستند. تحریمها علیه برخی از الیگارشهای روسیه پس از تهاجم به اوکراین، بخشهایی از لندنگراد را به توقف ناگهانی میرساند. اما بولاف می گوید که این اقدامات دیرهنگام به اندازه کافی پیش نمی رود. در همین حال، پایتخت و مناطق حومهای منطقههای خانگی به خدمات رسانی به پلوتوکراتها از جاهای دیگر ادامه خواهند داد.
برای کشوری که کمتر از یک عمر پیش یک ابرقدرت بود، پیشخدمت نخبگان دیگر کشورهایی که از آن پیشی گرفتهاند، افت جایگاهی به نظر میرسد. در سال 2007، مفسران اجتماعی پیتر یورک و اولیویا استوارت-لیبرتی تعداد فزاینده شرکتهایی را که توسط انگلیسیهای مجلل برای تسهیل زندگی افراد فوقثروتمند راهاندازی میکنند، توصیف کردند. از کورنوال و در حال حاضر رئیس مشترک حزب محافظه کار – به عنوان یک پدیده “ارباب تبدیل شده به خدمتکار”. همین امر را میتوان در مورد مؤسسات قدیمیتر بریتانیایی مانند شهر لندن، که قبلاً برای امپراتوری بریتانیا تأمین مالی میکرد، اما اکنون عمدتاً برای جانشینان آن کار میکند، گفت.
نخبگان ما چگونه توانستهاند با این تغییر در نقشها سازگار شوند و آن را منطقی کنند؟ یک پاسخ واضح این است که کار برای سرمایه گذاران خارجی می تواند بسیار سودآور باشد. توضیح غیر منطقی تر این است که اداره یک امپراتوری و سازماندهی چیزها برای مشتریان ثروتمند به برخی از ویژگی های مشابه نیاز دارد: اعتماد به نفس، تماس های خوب و اعتقاد به سلسله مراتب به عنوان وضعیت طبیعی جهان. همانطور که سرمایه داری جهانی برندگان ممتازتری ایجاد کرده است، چه کسی بهتر از بریتانیایی هایی که با کارکنان خود بزرگ شده اند، نیازهای آنها را درک می کنند؟
شما همچنین می توانید در این کارآفرینی اشرافی، پیروزی نهایی تاچریسم را ببینید. مدت ها پس از طبقه کارگر و طبقه متوسط بریتانیا، حداقل برخی از طبقه بالا به خودفروشی عادت کرده اند. یورک و استوارت-لیبرتی نوشتند: آنها “ممانعت های قدیمی در مورد زورگو بودن” را ندارند. با پول خارجی جدید که زندگی در لندن را گرانتر میکند، طبقات بالا «نمیتوانند آن فروتنی کاذب قدیمی را تحمل کنند».
خدمت به ابرثروتمندان بین المللی نیز می تواند راهی برای فرار از بریتانیا باشد. در سال 1973، موریس یان (در آن زمان جیمز) موریس در میان امپریالیستهای بریتانیا «اشتیاق مکرر برای شکستن» از این جزایر را «به مکانهای واضحتر، جایی که میتوان ثروتسازی کرد، شرکتهای ظالمانه انجام داد و قوانین محدودکننده… نادیده گرفته شد» شناسایی کرد. به روشی کوچکتر اما مشابه، کار کردن برای یک الیگارشی می تواند باعث شود که احساس کنید بخشی از یک ماجراجویی جهانی، نزدیک به قدرت واقعی – در حالی که مشکلات بریتانیا را به دیگران واگذار می کند تا تلاش کنند و حل کنند.
در دهه 1970، اولین دهه پس از برچیده شدن نهایی امپراتوری بود، که لندن شروع به استقبال از سرمایه گذاران خاورمیانه کرد که می خواستند پول نفت خود را خرج کنند، سرمایه گذاری کنند و پنهان کنند. نسل جدیدی از مشاوران املاک بریتانیایی که در زمینه املاک بسیار گرانقیمت تخصص داشتند، پدیدار شدند تا به آنها رسیدگی کنند. رشد و قطبی شدن اقتصادهای روسیه، چین و هند از دهه 90 به بعد موج های بیشتری از افراد تازه ثروتمند را ایجاد کرد که به دنبال کسب و کار و لذت در شهرهای با موقعیت بالا غربی بودند. لندن با موفقیت خود را به عنوان مکانی خوش ذوق و سنت – و مالیات کمتر از نیویورک یا پاریس به آنها فروخت.
گاهی اوقات، این فرآیند به عنوان بخشی از “اثر ویمبلدون” در نظر گرفته می شد: این ایده که از مسابقات تنیس نامگذاری شده است، این است که آنچه برای اقتصاد بریتانیا اهمیت دارد ملیت رقبا نیست، بلکه محل برگزاری رقابت است.
آیا بریتانیای پس از امپراتوری می توانست ارائه خدمات متفاوت و کمتر از نظر اخلاقی به دنیای خارج را انتخاب کند؟ مسلماً برای بیشتر دوره پس از جنگ این اتفاق افتاد. از دهههای 60 تا 90، آنچه بریتانیا عمدتاً به بازدیدکنندگان خارجی فروخت، فرهنگ تودهای بود که توسط سوسیال دموکراسی امکانپذیر شد: نوآوریهایی در موسیقی پاپ، مد خیابانی و تلویزیون، با کمک هزینههای سخاوتمندانه بیکاری، بیبیسی مطمئنتر و تحصیلات دانشگاهی رایگان.
آن فرهنگ پاپ پر جنب و جوش هنوز وجود دارد، اما در زندگی بریتانیایی کمتر مرکزیت دارد و در سطح جهانی کمتر تاثیرگذار است. امروزه، بهویژه لندن برای ثروتمندان جهان به عنوان مکانی برای غذا خوردن در رستورانهای گرانقیمت، پارک سوپراسپرت خود در خارج از هارودز و بررسی املاک و سرمایهگذاریهای پنهان شما که به ندرت استفاده میکنید، شناخته میشود. این یک مدل اقتصادی است که تا حدی کار می کند، مگر زمانی که شوک های ژئوپلیتیکی آن را مختل کند. اما برای کسانی که توانایی مالی ندارند یا خدمات آن را ارائه نمی دهند، خدمات کمی ارائه می دهد. اگر همه الیگارشی ها بروند، ما عزادار نخواهیم بود.
این خبر از خبرگزاری های بین المللی معتبر گردآوری شده است و سایت اخبار امروز آبان نیوز صرفا نمایش دهنده است. آبان نیوز در راستای موازین و قوانین جمهوری اسلامی ایران فعالیت میکند لذا چنانچه این خبر را شایسته ویرایش و یا حذف میدانید، در صفحه تماس با ما گزارش کنید.