به گزارش دپارتمان اخبار اقتصادی پایگاه خبری آبان نیوز ،
تیدر اینجا هرگز هیچ اعلان رسمی مبنی بر اینکه سیاست مدرن بریتانیا دیگر از شهروندان خود به فداکاری های قابل توجه نمی خواهد، اعلام نشد. فقط همینطور معلوم شد شاید پس از بحران نفتی دهه 1970 بود که سیاستمداران به این گمان افتادند که چنین درخواست هایی یک خطر انتخاباتی بسیار بزرگ است. شاید این یک فشار دیگر از بحران مالی سال 2008 باشد. در هر صورت، این طرز فکر همچنان قوی است که به مردم اعتماد نکرده یا به مردم تکیه نمیکند تا در مسیری که عادیسازی متوقف شود، ادامه یابد.
هیچ سیاستمدار مدرن بریتانیایی اکنون سخنانی را که فرانکلین روزولت در زمان ریاست جمهوری ایالات متحده در سال 1933 انجام داد، انجام نمی دهد. وابستگی متقابل ما به یکدیگر؛ که ما فقط نمی توانیم بگیریم، بلکه باید بدهیم. که اگر میخواهیم جلو برویم، باید بهعنوان یک ارتش آموزشدیده و وفادار حرکت کنیم که مایل به فداکاری در راه صلاح یک نظم و انضباط مشترک هستیم، زیرا بدون چنین نظمی هیچ پیشرفتی حاصل نمیشود، هیچ رهبری مؤثر واقع نمیشود.»
با این وجود، احساس نهفته روزولت، که مهم است هرکسی در شرایط بحرانی کار خود را انجام دهد، حتی پس از دگرگونیهای قرن گذشته بسیار مرتبط باقی میماند. برای یک ملت و یک حزب محافظه کار که نقطه مرجع اصلی آن همچنان بیانیه وینستون چرچیل در سال 1940 است مبنی بر اینکه او چیزی جز خون، زحمت، اشک و عرق برای ارائه ندارد، ترک این روحیه فداکاری و وظیفه بسیار عجیب است.
با توجه به درس های اغلب مثبت کووید، حتی عجیب تر است. همهگیری نشان داد که تشویق به فداکاری هنوز هم میتواند کارساز باشد. مردم آماده بودند تا سهم خود را انجام دهند و برای منافع عمومی فداکاری کنند. در واقع آنها آمادگی بیشتری نسبت به دولت داشتند. بوریس جانسون همهگیری را صرف این همهگیری کرد و بر سر این اختلال تکان خورد و آن را نادیده گرفت. بسیاری از اعضای حزب او به این نتیجه رسیده اند که قرنطینه کمتر یادآور جایگاه پایدار فداکاری در سیاست عمومی است و بیشتر یک خشم آزادیخواهانه است.
رقابت رهبری محافظهکاران تأیید کرده است که فراخوان برای فداکاری دیگر بخشی از کارنامه دولت قرن بیست و یکم نیست. بریتانیا با مسائل دلهره آور و دشواری مواجه است و هر خانواده ای تحت تأثیر قرار می گیرد. اما در روستای پوتمکین بریتانیا، جایی که رقابت بین لیز تراس و ریشی سوناک در حال انجام است، به نظر می رسد که همه پاسخ به همه مشکلات پیش روی کشور به نوعی آسان، مبتنی بر ایمان، بدون هزینه و بدون دردسر جدی است. بارزترین مثال اوکراین است، جایی که جانسون نقش رهبر جنگ را ایفا کرده است، حتی اگر هیچ نیروی بریتانیایی در آن دخالت نداشته باشد.
شکاف واقعیت پس از 5 سپتامبر، زمانی که تراس یا سوناک وارد خیابان داونینگ 10 می شود، کاهش می یابد. اما قابل توجه است که مشکلات پیچیده ای در خانه ها مورد بحث قرار نگرفته است که بداند هزینه های زندگی، تغییرات آب و هوایی و اوکراین هم هزینه ها و هم منافعی را به همراه دارند که نمی توان از آنها اجتناب کرد. زندگی در دهه 2020 برای اکثر مردم به طور فزاینده ای ناامن می شود، اما شما هرگز این را از سرگردانی نمی دانید.
بحران آب و هوا را به عنوان مثال اصلی در نظر بگیرید، که رقابت رهبری به وضوح انجام نداده است. تابستان داغ 2022 به سختی می تواند هشدار قوی تری مبنی بر اینکه سیاره در مضیقه است و بریتانیا آماده نیست ارائه دهد. یک استراتژی بلندمدت – که در آن همه باید نقشی ایفا کنند – برای تعدیل و معکوس کردن بحران مدتهاست که به تعویق افتاده است. مردم تقریباً به طور قطعی برای فداکاری هایی که درگیر خواهند شد، موافق هستند. با این حال تقریباً هیچ اشاره ای به آن در بحث های محافظه کار وجود نداشته است. انگار Cop26 هرگز اتفاق نیفتاده است.
در عوض، با تمرکز تنها بر اعضای حزب محافظه کار، تراس در مورد حذف مالیات های به اصطلاح سبز صحبت می کند، در حالی که سوناک می خواهد مالیات بر ارزش افزوده از قبوض انرژی برای یک سال کاهش یابد. هر دو با پنل های خورشیدی و نیروگاه های بادی خشکی مخالف هستند. چندین حامی کلیدی Truss دارای تاخیر خالص صفر هستند و برخی از آنها نسبت به آب و هوا بدبین هستند. مهمتر از همه، هیچ تلاشی از سوی تراس یا سوناک برای استفاده از این مسابقه برای مقابله با مشاغل، خانوارها و شهروندان با نیاز به فداکاری های طولانی مدت، برگشت ناپذیر و متحول کننده صورت نگرفته است. این یک شکست بزرگ ملی است. جای تعجب نیست که سیاستمداران کمتر مورد اعتماد هستند.
فرصت مشابهی در مورد تأثیر جنگ اوکراین بر منابع انرژی و هزینه های زندگی وجود دارد. هیچ یک از نامزدها تلاش نکرده اند این بحث بزرگ را مطرح کنند که کمبود گاز و هزینه های بالا بخشی از بهایی است که اروپا و دموکراسی ها باید برای متوقف کردن روسیه در اوکراین بپردازند. هیچ کدام از این دو به این موضوع اشاره نکرده اند که ممکن است چیزی نزدیک به فداکاری ها و انضباط روزولتی در سراسر کشور مورد نیاز باشد و اینکه هزینه ها باید برای نیازمندترین افراد هدف قرار گیرد در حالی که چنین است. در عوض، تراس کاهش مالیاتی را پیشنهاد میکند که به افراد ثروتمند پول بیشتری میدهد.
رویکرد جدید و بیعیبتر، تضاد خارقالعاده و شگفتانگیزی با گذشته مسئولیتپذیرتر جمعی است. این یک نوع رهبری بسیار عجیب است که می گوید کل کشور با یک بحران مالی روبرو است و بنابراین من کاری برای شما انجام نمی دهم مگر اینکه از قبل وضع مالی خوبی داشته باشید. با این حال، بالا بردن یک مشکل در حالی که به مردم میگویید که راهحل آسیبی به آن وارد نمیکند، یک شعار رهبری بسیار معاصر است.
برگزیت یک نمونه کلاسیک است. اگرچه برگزیت بسیار دشوار و مخرب بود، نه ترزا می و نه جانسون به خود اجازه اعتراف به آن را ندادند. می اگر در مورد مشکلات با مردم همسطح میکرد و در عین حال استدلال میکرد که این پاداشها برگزیت را ارزشمند میکند، ممکن بود موفقتر شود. همین امر ممکن است در مورد نیکولا استورجن در مورد استقلال اسکاتلند نیز صدق کند، اگر او بتواند خودش را بپذیرد که جدایی از بریتانیا نیز شامل اختلالات و فداکاری های بزرگی خواهد بود.
سیاست بریتانیا فقط توانایی صحبت در مورد فداکاری های ضروری را از دست نداده است. همچنین به نظر می رسد که اراده ساخت آنها را از دست داده است. ایالات متحده نیز به همین ترتیب نامطمئن است و حتی بیشتر در برابر خود تقسیم شده است. هر دو جامعه به سختی میتوانند فردگرایی لیبرال خود را با منافع شخصی خود بهعنوان دولتهای ملت و دموکراسی در زمانهای سخت تطبیق دهند. هر دو به شدت وابسته به لذت گرایی و بیش از حد معمولی در مورد تهدیدات وجودی به نظر می رسند. پوتین بر این تردید تکیه می کند. به نظر می رسد که او در مورد فقدان جاه طلبی و رهبری در میان بسیاری از سیاستمداران ما به طرز افسرده ای حق دارد. اما من فکر می کنم و امیدوارم او مردم را دست کم بگیرد.
این خبر از خبرگزاری های بین المللی معتبر گردآوری شده است و سایت اخبار امروز آبان نیوز صرفا نمایش دهنده است. آبان نیوز در راستای موازین و قوانین جمهوری اسلامی ایران فعالیت میکند لذا چنانچه این خبر را شایسته ویرایش و یا حذف میدانید، در صفحه تماس با ما گزارش کنید.