به گزارش دپارتمان اخبار بین المللی پایگاه خبری آبان نیوز ،
مary-Frances O’Connor دانشیار دانشگاه آریزونا است، جایی که او آزمایشگاه غم، فقدان و استرس اجتماعی (شیشه) را رهبری می کند و در مورد اثرات غم و اندوه بر مغز و بدن تحقیق می کند.
چرا انسان ها غمگین می شوند؟ یکی از اولین چیزهایی که یاد می گیریم این است که همه ما می میریم، پس وقتی این اتفاق می افتد، چرا اینقدر شوک است؟
من فکر میکنم بسیاری از مردم از لحاظ تاریخی برای درک دلیل وجود غم و اندوه تلاش کردهاند، و به نوعی خندهدار، محصول جانبی عشق است. منظور من از آن این است که وقتی با شخص دیگری، همسر یا فرزندمان پیوند برقرار می کنیم، روشی که رمزگذاری می شود شامل این باور است که آنها همیشه در کنار ما خواهند بود و ما همیشه در کنار آنها خواهیم بود. به همین دلیل است که میتوانیم صبح با شریک زندگی خود خداحافظی کنیم و با این آگاهی عمیق که در پایان روز دوباره با هم برمیگردیم، راههای جداگانهای را به سر کار برویم.
اما در موارد بسیار غیرمعمول، خدا را شکر، مواردی که آن عزیز میمیرد، مغز میتواند با حافظه ما از حضور در کنار تخت یا دریافت آن تماس تلفنی وحشتناک مشورت کند، اما این دو جریان اطلاعات برای مدت طولانی با هم تضاد دارند. این اغلب افراد را به گفتن جملاتی از این قبیل سوق می دهد: «من دیوانه نیستم. میدانم که آنها مردهاند، اما واقعاً احساس میکنم که دوباره میخواهند از در عبور کنند.»
پس وقتی مردم عزیز متوفی خود را “می بینند” در مغز چه می گذرد؟
آنها می دانند که این غیرمنطقی است و در عین حال برای آنها به طرز شگفت آوری واقعی است. افراد زیادی وجود دارند که به زندگی پس از مرگ اعتقاد دارند، اما به عنوان یک عصب شناس، برداشت من این است که مغز یک ماشین پیش بینی است. قلب برای پمپاژ خون در بدن شما وجود دارد. مغز شما برای پیش بینی اتفاقاتی که در شرف وقوع است آنجاست تا بتوانید برای آن آماده شوید. به همین دلیل، ما همیشه در دنیای پیش بینی شده خود زندگی می کنیم. ما همزمان در دو جهان زندگی می کنیم، دنیای پیش بینی شده خود و دنیای واقعی، و در برخی شرایط، اینها با هم مطابقت ندارند.
منطقی کردن سوگواری بسیار دشوار است.
از بسیاری جهات، بسیار شبیه دانیل کانمن فکر کردن، سریع و آهسته، اغلب مکان هایی که انسان ها در آن جا می افتد جایی است که مغز ما دارای سوگیری است یا اطلاعات متناقضی دارد و بنابراین ما بهترین داستانی را که می توانیم برای درک آن می سازیم. من فکر می کنم غم و اندوه موقعیتی است که ما دقیقاً در این موقعیت قرار داریم، فقط موقعیتی است که آنقدر جهانی است که ما آنطور به آن فکر نمی کنیم.
شما بین غم و اندوه تمایز قائل می شوید.
شما می خواهید بدانید دقیقاً چه چیزی را مطالعه می کنید. آیا در حال مطالعه این لحظه از زمان هستید که غم و اندوه مانند موجی روی شما می آید و آنقدر شدید است یا در حال مطالعه تغییر در آن تجربه در طول زمان هستید؟
در اوایل، اندوه بسیار شدید است. مردم می خواهند بدانند، چه زمانی این موضوع تمام می شود؟ اگر فکر می کنید زمانی فرا می رسد که به دلیل مرگ فرزندتان این امواج غم را نداشته باشید، بسیار ناامید خواهید شد و فکر می کنید مشکلی در شما وجود دارد. وقتی ماهها و سالها بعد متوجه میشوید که آنها دوباره رفتهاند و این موج غم را به همراه دارد، اما این بدان معنا نیست که شما غمگین نبودهاید. شما شروع کرده اید به اینکه چگونه با نبود این شخص در دنیا زندگی کنید.
شما استدلال می کنید که الیسمدل 5 مرحله غم ابث کوبلر راس نادرست و ناقص است.
من برای الیزابت کوبلر راس احترام زیادی قائلم. او واقعاً پیشگام این ایده بود که شما حتی می توانید در مورد غم و اندوه صحبت کنید. او نوشت در مورد مرگ و مردن در سال 1969، و بخشی که بسیار دقیق بود، زمانی بود که او همان کاری را انجام میداد که همه دانشمندان در ابتدا انجام میدادند، زمانی که او توصیف میکرد. او تجربهای را که مردم با او در ارتباط بودند توصیف میکرد، و آن جنبهها هنوز هم امروز صادق هستند. افراد افسردگی، انکار و پذیرش را تجربه می کنند. مشکل این است که او غم و اندوه را توصیف می کرد، او در واقع سوگواری را توصیف نمی کرد، زیرا او چندین بار با یک شخص مصاحبه نمی کرد تا مسیر حرکت آن را در طول زمان ببیند. معنای آن این است که اگرچه همه آن تجربیات درست هستند، اما اکنون می دانیم که آنها به صورت خطی و منظم اتفاق نمی افتند.
او سوگواری را به عنوان یک مسیر معرفی کرد، اگرچه مصاحبه او به این شکل انجام نشد.
درست. در اواخر دهه 1980 و 1990، محققان دانشگاه میشیگان در واقع با 1500 نفر مصاحبه کردند و سپس آنها را به مدت 10 سال دنبال کردند، و وقتی همسرشان فوت کرد، دوباره و دوباره با آنها مصاحبه کردند، و بنابراین آنها واقعاً میتوانستند این مسیرهای غم و اندوه را ببینند. او فقط به این نوع داده ها دسترسی نداشت.
حتی الان هم مردم به آن مدل اعتقاد دارند و وقتی چنین مسیری را تجربه نمیکنند، احساس میکنند: «اوه، من چه مشکلی دارم؟ من احساس عصبانیت نمیکنم، یا مراحل من در ترتیب اشتباهی قرار دارند.»
دقیقاً، یا آنها احساس می کنند، “اوه خدایا، من این دوره را داشتم که احساس می کردم در حال قبولی هستم و اکنون دوباره احساس افسردگی می کنم، و بنابراین باید کار اشتباهی انجام داده باشم یا باید اشتباهی در من وجود داشته باشد” و این فقط در واقع بسیار معمولی است.
یکی از دلایلی که اغلب برای خرید یک حیوان خانگی برای یک کودک ذکر می شود این است که آنها در مورد مرگ یاد می گیرند، در حالی که والدین دیگر فرزندان خود را از اقوام در حال مرگ و مراسم تشییع جنازه محافظت می کنند. آیا این چیزها واقعاً بعداً در زندگی تفاوت زیادی ایجاد می کنند؟
اول از همه، کودکان غصه میخورند، و اگرچه به نظر متفاوت از روشهایی است که بزرگسالان غمگین میشوند، اما هنوز برای همه ما مهم است که تجربه داشته باشیم و یاد بگیریم.
ما اغلب در مورد لحظات قابل آموزش صحبت می کنیم. با یک پرنده مرده در پارک روبرو می شوید. معنی آن چیست؟ و چه احساسی ممکن است با دیدن آن داشته باشیم؟ برای یک حیوان خانگی که بخشی از زندگی فرد بوده است. خانواده ما در چه مراسمی هستند؟ شما این سابقه را دارید که افراد قبل از شما، که مانند شما هستند، چگونه با غم و اندوه برخورد کرده اند.
مهم است که نگاهی به زندگی داشته باشیم که مرگ را در بر بگیرد. این می تواند یک دیدگاه مذهبی باشد، اما می تواند یک دیدگاه فلسفی یا یک دیدگاه معنوی باشد. افرادی که این بیماری را دارند با تجربه یک مرگ خاص بهتر عمل می کنند، به ویژه یکی از عزیزانی که می میرد.
آیا تغییر روی سنگ قبرها به سوزاندن افراد بر نحوه سوگواری ما تأثیر می گذارد؟
شخصا فکر می کنم این جذاب است. تا حدودی به این دلیل که جایی که عزیزان ما هستند برای ما بسیار مهم است. تقریباً همه ادیان برای این سؤالات پاسخ دارند. بعد کی آنها را خواهید دید و کجا هستند؟
از برخی جهات داشتن مکان و زمانهایی که میتوانید به آنها بروید و از آنها دیدن کنید، تا حدودی بخشی از جستجوی ادامهدار را حل میکند.
حتی با سوزاندن، هنوز بقایایی داریم. بسیاری از مردم در خانه خود کوزه دارند، و در بسیاری از فرهنگ ها، محراب هایی در خانه وجود دارد که مردم می توانند به آنجا بروند و غذاهایی را که دوست دارند بریزند یا با هم صحبت کنند، شمع روشن کنند. من فکر میکنم تا جایی که اینها برای مردم مفید هستند، داشتن آن در زمان و مکان، به نظرم صرف نظر از اینکه دقیقاً چگونه آن را انجام میدهیم، مفید است.
شما درباره تجربه غم و اندوه خود پس از مرگ والدینتان بسیار می نویسید. آیا فکر می کنید که یک متخصص بودن به شما کمک کرد تا مرگ آنها را پردازش کنید، یا شما هم مثل بقیه بیچاره بودید؟
وقتی مادرم فوت کرد، من هنوز متخصص غم و اندوه نبودم. من واقعاً در مراحل اولیه بودم. یکی به من توصیه کرده بود که بروم پیش مشاور و در همان جلسه اول گفتم: «خب اون مرده. چه چیزی برای گفتن وجود دارد؟» با این حال 20 سال بعد من یک کتاب کامل نوشتم.
وقتی پدرم فوت کرد، من اطلاعات بیشتری در مورد خودم، در مورد غم و اندوه داشتم، در مورد اینکه چگونه می توانم این واقعیت را بپذیرم که واکنش های شما قرار است اتفاق بیفتد و ما در مورد نحوه برخورد با واکنش ها صحبت می کنیم. با پدرم، این یک اصطلاح روانشناختی نیست، اما احساس تمیزی میکرد. فقط اندوه بود و در من حرکت می کرد و هر چقدر هم که سخت و دردناک بود، نمی چسبید. این چیزی بود که می توانستم تجربه کنم، ببینم و تحمل کنم.
بسیاری از افراد در رابطه با ادامه دادن به روابط خود احساس گناه و تضاد می کنند.
کاملا. پدرم حلقه ازدواجش را در روزهای پس از مرگ مادرم درآورد و همسایه ها از این موضوع خیلی ناراحت بودند. به او گفتیم، ببین، در آن سال آخر عمرش هر روز از او مراقبت کرد. این جایی است که شما هستید. الان اینجوری و کی هستی هیچ کس دیگری نمی تواند در مورد آن اظهار نظر کند.
اما این یک چالش برای ادامه دادن است.
ما برای مدت طولانی روی این رابطه سرمایه گذاری کرده ایم و با این شخص دیگر ادغام شده ایم. شما آن را جایگزین نخواهید کرد، و حتی برای مدتی طولانی آن را توسعه نخواهید داد، اما انجام کارهایی که ممکن است با همسرتان با یک فرد جدید انجام داده باشید، خاطراتی را ایجاد می کند که احتمالاً باعث غم و اندوه می شود. من درک می کنم که چرا حتی تلاش برای اتصال دوباره آنقدر دردناک است.
آیا سوگوار باید به خانه نقل مکان کند، علایق جدیدی پیدا کند؟
افرادی هستند که این کار را انجام می دهند. چالش این است که شما غیبت آن شخص را بدون توجه به جایی که هستید تحمل می کنید. آنها با شما همراه می شوند، بنابراین احتمالاً بیشتر در مورد این است که واقعاً این شخص جدید متفاوت است. این یک رابطه متفاوت خواهد بود. من داستان را در کتاب یک آقا بزرگتر تعریف میکنم که با معشوق دبیرستانیاش ازدواج کرده بود و حصار سفید و دو بچه و سگ را داشت و از سرطان سینه و مرگش پرستاری کرد. وقتی این را به من گفت همه اش گریه شد و بعد از زنی که با او وقت گذرانده است به من می گوید و او بسیار متفاوت است. او جنبههای مختلفی را در او نشان میدهد که به نوعی فراموش کرده بخشی از او هستند، شاید حتی قبل از دبیرستان. با این حال، او میگوید، مسئله این است که آن موقع خوب بود و الان هم خوب است. من فکر میکنم که از برخی جهات، به دست آوردن هر دو، یافتن راهی برای پذیرش هر دو است. هر دو، و نه، به جای.
-
مغز غمگین: علم شگفتانگیز در مورد اینکه چگونه از عشق و از دست دادن یاد میگیریم توسط HarperOne (20 پوند) منتشر شده است. برای حمایت از نگهبان و نظاره گر نسخه خود را در guardianbookshop.com سفارش دهید. هزینه های تحویل ممکن است اعمال شود
این خبر از خبرگزاری های بین المللی معتبر گردآوری شده است و سایت اخبار روز ایران و جهان آبان نیوز صرفا نمایش دهنده است. آبان نیوز در راستای موازین و قوانین جمهوری اسلامی ایران فعالیت میکند لذا چنانچه این خبر را شایسته ویرایش و یا حذف میدانید، در صفحه تماس با ما گزارش کنید.