به گزارش دپارتمان اخبار ورزشی پایگاه خبری آبان نیوز ،
دبلیودر حالی که منتظر نتایج بیوپسی بر روی یک توده مشکوک در سینه ام بودم، در حال انجام یک شیفت ویرایش روی میز ورزشی آبان نیوز استرالیا بودم. سامانتا لوئیس، نویسنده فوتبال، داستانی درباره ربکا استات بازیکن ملبورن سیتی و نیوزلند منتشر کرد که در آن به تشخیص و درمان او برای لنفوم هوچکین پرداخت. ابتدا مطمئن نبودم این داستانی است که در آن لحظه باید روی آن کار کنم، اما با خواندن آن، احساس آرامش بیشتری کردم. برای مدت طولانی، ورزش زنان خانه من بود و در اینجا داستانی در مورد کسی بود که بخشی از آن جامعه بود و چیزی مشابه را پشت سر گذاشت. این اولین نشانهای بود که نشان میدهد عضوی از این جامعه، لطف نجاتبخش من است.
کمی بیشتر از یک هفته بعد تماس تلفنی دریافت کردم که زندگی من را تغییر داد. این تجربه منحصر به فرد تشخیص سرطان در طول قرنطینه بود. به جای نشستن رو در رو با پزشک عمومی ام، که 10 سال از من مراقبت کرده است، در گوشه ای از حیاط خلوت مشترک در بلوک واحدمان خمیده بودم، وقتی خبر را در یک قرار ملاقات از راه دور شنیدم – سعی کردم به اندازه کافی برای شنیدن این خبر دریافت کنم. دکتر در حالی که هنوز ظاهری از حریم خصوصی را حفظ کرده است.
علیرغم نداشتن سابقه خانوادگی یا عوامل خطر، این توده سرطان سینه بود و از آن به بعد همه چیز یک گردباد بود. نه ماه بعد، من هنوز مطمئن نیستم که دقیقاً آنچه را که برایم اتفاق افتاده پردازش کرده باشم، به سادگی سرم را پایین انداختم و کاری را انجام دادم که برای عبور از آن باید انجام می دادم. به نظر می رسید هیچ گزینه دیگری وجود نداشت – در عرض یک هفته من تحت عمل جراحی قرار گرفتم، سپس یک هفته بعد متوجه شدم که جراحی بیشتری لازم است زیرا سرطان بیش از آنچه فکر می کردیم گسترش می یابد. این همچنین به این معنی بود که من نمیتوانستم از شیمیدرمانی اجتناب کنم، بنابراین رادیوتراپی از نزدیک دنبال شد.
البته ترکیب همه اینها، اثرات مداوم این همه گیری بود. تا زمانی که پس از عمل جراحی یا در هر یک از قرارهای اولیه ام، هیچ بازدیدکننده ای در بیمارستان وجود ندارد. اما با وجود همه اینها، من واقعاً هرگز احساس تنهایی نکردم. البته از حمایت شوهر، خانواده و دوستان باورنکردنی ام برخوردار بودم – می دانستم که آنها در کنار من خواهند بود و بدون آنها نمی توانستم هیچ کدام از این کارها را انجام دهم.
اما من همچنین تصمیم گرفتم داستان خود را در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارم زیرا هرگز تصور نمی کردم در نهایت به سرطان سینه مبتلا شوم. من میخواستم مردم نسبت به این احتمال هوشیار باشند و مراقب چکهای خود باشند و میدانستم که اغلب بهترین راه برای ارسال چنین پیامهایی از طریق داستانهای شخصی است.
در عرض چند ساعت پس از به اشتراک گذاشتن داستانم به صورت آنلاین، غرق عشق و حمایتی شدم که به صورت موجی به من بازگشت – به ویژه از طرف جامعه ورزش زنان. از سراسر کشور پیام، هدیه و گل دریافت کردم. از دوستان، همکاران و طرفداران ورزش گرفته تا ورزشکاران حرفهای، باشگاهها و سازمانهای ملی، این جامعه به گونهای دور من جمع شدند که هرگز انتظار نداشتم.
این جامعه ای است که از زمانی که برای اولین بار به اینترنت دسترسی پیدا کردم و افرادی را پیدا کردم که به اندازه من عاشق نتبال بودند، عضوی از آن بودم. از آنجا گلوله برفی به کریکت، لیگ راگبی، AFLW و فوتبال تبدیل شد، جوامع فردی ما از طرفداران پرشور همدیگر را پیدا کردند، در هم آمیختند و یاد گرفتند که ورزش های یکدیگر را نیز دوست داشته باشند. برای بسیاری از ما که عاشق ورزش زنان هستیم، دنیای گاهاً سمی توییتر خانه ماست، جایی است که همدیگر را پیدا کردهایم و گوشههای گرم و امنی را برای به اشتراک گذاشتن عشق خود ایجاد کردهایم.
بسیاری از افراد این جامعه را هرگز ندیده ام. ما در سراسر کشور، حتی در سراسر جهان پراکنده شده ایم، اما تقریباً هر روز با هم صحبت می کنیم و داستان های خود را به اشتراک می گذاریم. آنها افرادی هستند که من عمیقاً به آنها اهمیت می دهم و از اینکه متوجه شدم آنها به همان اندازه به من اهمیت می دهند شگفت زده و خوشحال شدم.
آنقدر الهام بخش من شد که آنها را به بخشی جدایی ناپذیر از روند شیمی درمانی خود تبدیل کردم. با محدودیتهای مداوم، همیشه نمیتوانستم یک فرد پشتیبان را برای این جلسات طولانی، گاهی دردناک و همیشه خستهکننده همراه خود داشته باشم. پرستاران لذت بخش، اما مشغول بودند، و من اغلب ساعات زیادی را در اتاقک کوچکم تنها می گذراندم و به ترافیک در جاده میسندن نگاه می کردم. و بنابراین به راههایی فکر کردم که جامعهام را با خود همراه کنم. من یک لیست پخش مشترک ایجاد کردم و از همه خواستم که یک آهنگ را به آن اضافه کنند – چیزی که به من کمک می کند درمان را انجام دهم. بسیاری از این آهنگ ها با خاطراتی که ما از رویدادهای ورزشی زنان به اشتراک گذاشته بودیم – از تیلور سویفت گره خورده بود. خودت را از آن خلاص کن که به هر اینچ از جام جهانی نت بال 2015 نفوذ کرد تا لرد چراغ سبز که خاطرات کار در حاشیه بازی های مشترک المنافع 2018 و کیتی پری را زنده کرد. غرش که بلافاصله مرا به فینال جام جهانی 2020 T20 در MCG برد.
همچنین در هر جلسه شیمی درمانی پیراهنی از یک تیم ورزشی زنان می پوشیدم. هر کدام با داستان ها و احساسات خاص خود آمدند. از بسیاری جهات، درمان سرطان من را به دوران کودکی رساند – من بسیار بیشتر از آنچه احساس راحتی می کردم وابسته شدم و به داستان هایی برای کمک به من نیاز داشتم. به عنوان یک طرفدار قدیمی، ورزشکاران زن نخبه ابرقهرمانان من هستند. به همان اندازه که ممکن است یک کودک لباس السا یا مرد عنکبوتی بپوشد تا در شیمی درمانی به آنها کمک کند، من لباس قهرمانانم را پوشیدم و عزم شدید الکس بلک ول و نات مدهرست، انعطاف پذیری باورنکردنی اش برزیل و امی پارمنتر، قلب و قدرت را هدایت کردم. هانا دارلینگتون و شرل مک ماهون و قدرت و رهبری Kezie Apps و Emma Tonegato.
این نه ماه آسان نبوده است و در حالی که امیدوارم بدترین اتفاقات پشت سرم باشد، سرطان بخشی از داستان زندگی من شده است، چیزی که مدت ها پس از مشخص شدن اسکن ها باقی خواهد ماند. در حالی که هرگز چیزی نیست که من می خواستم یا انتظارش را داشتم، اما هر جا که بتوانم آن را پیدا کنم، روکش های نقره ای را می برم. و اینکه کل جامعه ورزش زنان پشت سر من بایستند و بگویند “اگر نیاز دارید اینجا” احتمالاً بهترین پوشش نقره ای از همه است.
این خبر از خبرگزاری های بین المللی معتبر گردآوری شده است و سایت اخبار امروز آبان نیوز صرفا نمایش دهنده است. آبان نیوز در راستای موازین و قوانین جمهوری اسلامی ایران فعالیت میکند لذا چنانچه این خبر را شایسته ویرایش و یا حذف میدانید، در صفحه تماس با ما گزارش کنید.