به گزارش دپارتمان اخبار ورزشی پایگاه خبری آبان نیوز ،
منهر سال همینطوره درست زمانی که شما شروع به عاشق شدن کرده اید. این قدرت ویژه ویمبلدون است – هر روز به شما خزنده، قبل از آن لحظهای خود را به برنامههای روزمرهتان آزار میدهد، درست زمانی که شروع به اجازه دادن به آن میکنید، تا یک سال دیگر به پایان میرسد.
این بار این از دست دادن آشنا و کوچک یک لمس واضح تر است. همه ما بدون درام چه خواهیم کرد؟ در فینالیست بازنده مردان، نیک کیرگیوس، 2022 آن مولفه در بسیاری از سالهای اخیر گم شده بود که با خودش صحبت میکرد. شخصیتی به قدری بی ثبات، آنقدر مغایر با آنچه ویمبلدون از ویمبلدون می فهمد، آنقدر با استعداد، وحشیانه، غیرمنطقی و ناشناخته، که دنیای بیرون هم به تماشای آن متمایل می شود. و صادقانه بگویم چه ورزشی که همه آن را دوست ندارند.
تورنمنت فوق العاده رنگارنگ کیرگیوس در فینال تنیس گهگاهی فراطبیعی به پایان رسید که در آن او بارها و بارها به نزدیکترین عزیزانش توهین مرزی می کرد. از داخل بسیار بحث برانگیز بوده و از بیرون بسیار قابل مشاهده است. با وجود تمام پاسخهایی که وجود داشت، فقط ارزش دیدن از چشم یک مرد را داشت. مردی که در پژواک هر طغیان حضور داشت، گویی سر تکان مدرنیزه شده بود. مردی که می داند و هنوز هم با او زندگی می کند، واقعاً چه حسی دارد آن مرد بودن. جان مک انرو. اکنون بخشی از مبلمان تثبیت شده در پوشش بیبیسی، حتی برای او صحنهها بهعنوان آینهای به زمانی که ناگزیر به آن گره خورده است، بازی میشود. هر بار که نیک را تماشا میکنم و او شیرینی میکشد، فکر میکنم: آیا من این کار را کردم؟ آیا من آنقدر بد بودم؟ پس از پخش شدن تصاویر بدنام از اوایل دهه 80 در ذهن، او به من می گوید که قطعا آن نوع خاطرات و احساسات را زنده می کند.
داستان از این قرار است که مکانرو محصول یک نیویورک پرتنش و پر هرج و مرج است، در سال 1977 (البته سال پانک) به عنوان یک اعجوبه 18 ساله به یک ویمبلدون محافظه کار و سفت و سخت تف میخورد و بهعنوان نوعی اخلالگر از سوی او دریافت میشود. سیاره دیگری او از آن نقطه به بعد در سطح جهانی برای یک نسل نوجوان از تلویزیون ابراز “عادلانه نیست”. او این را در داوران می گفت. به پدر و مادرشان می گفتند. حق با او بود، آنها تصمیم گرفتند، منصفانه نبود. اون توپ بود روی خط. والدین اغلب از او متنفر بودند، تصویری از جوانی خراب که ماهیچه های خود را خم می کند و حتی بیشتر از او می خواهد. هر خاطرهای که از آن زمان در مکانرو میشنوید، به هر سمتی که بنشینید، به گونهای بازگو میشود که گویی او با سربندهای چند رنگ، قرمز و آبی، در برابر یک ویمبلدون تک رنگ در خاطرهها باقی مانده است – تقریباً شبیه به دورانی دیگر. به طور کامل

مک انرو از کیرگیوس می گوید: «من فکر می کنم او فقط سعی می کند با اعصاب خود و ترس از شکست که همه ما داریم کنار بیاید. «روش برخورد او با آن آشکارا با دیگران متفاوت است. چیزی که متأسفانه اتفاق میافتد، وقتی زخمی میشوید و عصبانی میشوید، این است که آن را از نزدیکترین فرد به خود بیرون میآورید. طعنه آمیز آن این است که او آن را بر روی افرادی که او را بیش از همه دوست دارند در جعبه بازیکنان بیرون می آورد. بنابراین، تماشای آن سخت است.»
البته مک انرو بیشتر تمایل داشت که آن را روی خود و حریف و داوران خط و هر صندلی یا اشیایی که در مجاورت عمومی او قرار داشت بیرون بیاورد تا عزیزان حاضر در زمین. او به عزیزان بیشتری امیدوار بود. برای من، نمیخواستم هو شود، میخواستم مردم مرا تشویق کنند. این باعث شد که به یاد بیاورم، یک بار پدرم در میان جمعیت بود، دست می زد و می گفت: “تو می توانی این کار را انجام دهی، پسرم، تو می توانی”.
یادم میآید که زیر لب گفتم: «لعنت به تو، که لعنتی روی الاغت نشستهای و به من میگویی چه کار کنم». او بلافاصله بعد از بازی به سمت من آمد و گفت: “گفتی با من لعنتی؟” مک انرو باید روی پای خود فکر می کرد. من گفتم “نه، نه یک آدم تند و تیز بالای تو بود”. اینطور نبود که مثل نیک جیغ بزنم. اما لازم نبود، همین را بگوییم.»
در بیشتر موارد، وقتی آن را از دست دادم، توانستم تمرکزم را خیلی سریع به دست بیاورم. این چیزی است که در واقع بازیکنان را آزار می دهد. با نیک، در حال حاضر تشخیص آن سخت است. “گاهی اوقات به نظر نمی رسد که او تلاش می کند. شما فقط نمی دانید چه چیزی به دست می آورید، چه چیزی تماشای آن را در یک قطار غرق شده سرگرم کننده می کند. مثل تماشای تصادف ماشین است.» او جهت را منحرف میکند و مطمئن میشود که هیبت همزمان خود را نشان میدهد، «من هرگز توپهایی را نداشتم که شوتهای بین پاها و تمام کارهای دیوانهکنندهای را که او انجام میدهد، امتحان کنم. داشتم تفسیر میکردم و نگاهش میکردم و به معنای واقعی کلمه میخندیدم. میگفتم: «باورم نمیشود که او این کار را در فینال ویمبلدون امتحان میکند». این شگفت انگیز است. سطح بسیار بالایی از تنیس بود. او توانایی هایش را نشان داده است و امیدوارم به آن متعهد باشد.”

اولین باری که جان مک انرو را ملاقات کردم در اوایل سال 2020 بود. کارگردان بارنی داگلاس مشغول ساخت فیلمی درباره زندگی او بود و از من پرسید که آیا علاقه مند به اجرای موسیقی هستم یا خیر. بهش گفتم خیلی دوست دارم. بارنی توضیح داد که قبل از شروع کار، موسیقی برای جان مهم بود، و او میخواست با شخصی که ظاهراً آن را میسازد ملاقات کند. همهگیری همه طرحها را برای ملاقات حضوری متوقف کرده بود، بنابراین – مانند هر چیز دیگری – باید در زوم باشد. او در نیویورک – جایی که او در نهایت برای فیلمبرداری در خیابان های متروکه سرگردان بود – من در جنوب شرقی لندن.
در آنجا او ناگهان، مرد یک میلیون فرافکنی، دههها بعد از آن دوئلهایی که هنوز به آنها گره خورده است، روی صفحه نمایش آپارتمان من بود، استقبال کمی با تأخیر و تحریف مواجه شد. او به نرمی خلع سلاح، با شک و تردید صحبت می کرد – ملایم، اما حتی از روی صفحه ی قلقلک قابل تشخیص بود. گیتارم را به او نشان دادم (در صورت درخواست). خودش را به من نشان داد. او بسیار زیباتر بود. او گیتار جف باکلی را در نمایشگاه بدنام گاراژ لندن حمل کرد. داستانهای بیشتری وجود داشت که با نامهای برخورد نزدیک با تقریباً تمام ستارههای راک بزرگ دهههای اخیر همراه بود. از طرف دیگر، او شروع به جستجو برای یافتن آنچه تصور می کرد موسیقی زندگی اش باید باشد. با تقلا برای یافتن کلمات دقیق، دستهایش را با یک حرکت مضطرب گیتار هوا ثابت کرد، سرانجام تسلیم شد، برای یک ثانیه ناامیدی را که یک بار از یک تصمیم نامطلوب داشت نشان داد و گفت: «فقط تصمیم نگیر. شبیه تایتانیک است، خوب؟». فهمیدم گفتم نه مثل تایتانیک
دو سال بعد، چند دقیقه پیادهروی از مرکز کورت در ویمبلدون در عواقب تورنمنت، من فقط او را تماشا کردم که در یک پسپارتی که در حال برگزاری است، آهنگ It’s the End of the World as We Know It (و احساس خوبی دارم) توسط REM را تماشا کردم. برای خیریه من بهتازگی روی صحنه به او ملحق شدهام، جایی که او مرا به نواختن تکنوازی گیتار بیشتر از آنچه که تا آن زمان در زندگیام به طور جمعی نواختهام تشویق کرده است. او قبل از این که توضیح دهد، موافق است – به شکلی تمسخر آمیز – که موسیقی تمام شده شبیه تایتانیک نیست. اشتباه نکنید من مطمئن هستم که برای سلین دیون یا هر کسی که بود کار کرد.

این دلسوزی زندگی او که به چیزی تبدیل می شود که نیست، چیزی است که اغلب مک انرو را بعد از دوران حرفه ای تنیس خود آزار می دهد. لطفاً دیگر از تار و ویولن سل استفاده نکنید، او همیشه از او خواسته است، زیرا روزهای نوازندگی او از بهترین نواختن تا به حال به آهنگ بی هدف منحرف شده است. در طول دوئل های بی انتها او با بیورن بورگ، جهان – تقریباً به معنای واقعی کلمه – تماشا کرده بود و به ترازویی تکیه داده بود که وصیت کیرگیوس را کوتوله می کرد. همانطور که کتاب درخشان جان مک انرو بیان می کند، برای فینال معروف در سال 1980، نلسون ماندلا نگهبانان را متقاعد کرده بود که به او اجازه دهند از زندان جزیره روبن به صحبت هایش گوش دهد. ساچین تندولکار، هفت ساله، مانند قهرمان خود با لباس تنیس و هدبند از بمبئی تماشا کرده بود. اندی وارهول زود در منهتن بیدار شده بود تا آن را بگیرد. همه او را دوست داشتند.
این جست و جو برای پذیرش از طریق تنیس چیزی است که خود را از طریق مونولوگ درونی مک انرو در سراسر فیلمی که به تازگی امضا کرده ایم می گذراند. او میگوید: «این همان کاری است که من برای دههها تلاش کردهام انجام دهم»، در جستجوی راهحل و اتصال. “من با “گریه نکن، سرسخت باش، مردان باید اینگونه باشند” بزرگ شده ام. بنابراین از برخی جهات، آسیب پذیری یا اشک را پنهان می کردم. عصبانی میشدم و کمی خودم را با آن پنهان میکردم.» او داستان شانس های دوم است که در قالب ملاقاتی تصادفی با موسیقی دان پتی اسمیت، که اکنون 28 سال است با او بوده است. «شما باید بتوانید به آن شخص اجازه دهید که همان فردی باشد که هست غیر از آن شخصی که شما می خواهید. من همیشه احساس می کردم که او اجازه می دهد من باشم. این تمام چیزی است که می توانید بپرسید. پذیرفتن و انجام دادن آن واقعاً سخت است.» او به او اجازه می دهد در خانه گیتار بزند، اما معمولاً التماس می کند که او آواز نخواند.
وقتی مکانرو این هفته لندن را ترک میکند، چند هفتهای را پشت سر میگذارد، جایی که میزبان و بخشی از «100 سال قهرمانان» در ویمبلدون بوده است، در کنار راجر فدرر صف آرایی کرده و با وجود موهای نقرهای و کت و شلوار تیرهاش، هنوز هم به نوعی. مقابل سایر قهرمانان در تکنیک رنگی. او در مصاحبه های عمومی خود مرتباً از مسیر شکست خورده روسیه / اوکراین (او ضد جنگ است اما احساس می کند بازیکنان روسی باید اجازه بازی می گرفتند)، واکسیناسیون (او طرفدار واکس است اما احساس می کند که نواک جوکوویچ نباید لگد می شد) را بررسی می کرد. خارج از استرالیا) و عصرها به نوبت مهمان روی صحنه با ایگلز و پرل جم در هاید پارک گیتار می رفتند.
زمانی در اوایل دهه 80 بود که تنها چیزی که او می خواست این بود که دیگر هرگز آن را نبیند. او در فیلم میگوید: «اگر در این مسابقات برنده شوم، هرگز برنمیگردم.» با گذشت زمان، این تغییر کرد. او به من می گوید: «لحظه ای که آن را بردم، احساس کردم به معنای واقعی کلمه می توانم از استادیوم خارج شوم. این مدت کوتاه بود که همه چیز از روی دوشم افتاد و من فکر کردم، در واقع در افکار دوم…» او مکث می کند، شاید به یاد انرژی دفع کننده ای که طغیان هایش جذب می کرد، «نمی دانستم که در نهایت برای بی بی سی کار خواهم کرد. . فکر نمیکنم کسی این اتفاق را ببیند.»
هنر به طرز جالبی با تفسیر متفاوت از هنری است که در آن زمان به او دامن زد. «در واقع مانند موسیقی است. این است که بدانیم چه زمانی باید خود را کنار بکشیم و بگذاریم نفس بکشد. وقتی در حال تماشای یک چیز عالی هستید، گاهی اوقات بهتر است اجازه دهید خودش صحبت کند.» او به ست چهارم تای بریک بین کیرگیوس و جوکوویچ برمی گردد. او با خود فکر کرد: “فقط اجازه دهید مردم این را ببینند.” چیزی نبود که گفته شود. “در مورد این است. برخی از بهترین کارهای من زمانی است که چیزی نگفته ام.» و در مورد کیرگیوس؟ او شانه هایش را بالا می اندازد: «او کارهای برقی را از راه های زیادی انجام می داد. “حتی اگر همیشه به دلایل درستی نبود.”
مک انرو از 15 جولای در سینماها اکران می شود
این خبر از خبرگزاری های بین المللی معتبر گردآوری شده است و سایت اخبار امروز آبان نیوز صرفا نمایش دهنده است. آبان نیوز در راستای موازین و قوانین جمهوری اسلامی ایران فعالیت میکند لذا چنانچه این خبر را شایسته ویرایش و یا حذف میدانید، در صفحه تماس با ما گزارش کنید.