من پس از نه سال از اتاق های شکنجه استرالیا خارج می شوم – اما آنچه که دارم بدترین نوع آزادی است | مهدی

به گزارش دپارتمان اخبار بین المللی پایگاه خبری آبان نیوز ،

16 فوریه 2022

این روزها سخت ترین روزها هستند و کم کم دارند می گذرند. امروز صبح زود، قبل از طلوع خورشید، به یاد نائورو بودم.

در اولین سالی که در اردوگاه نائورو بازداشت شدیم، به یاد دارم که اکثر پناهجویان کاملاً افسرده بودند. من شاهد خودکشی یک روح بودم که توسط این جزیره ویران شد. مرگ بر اثر خودسوزی بدترین صحنه ای بود که در زندگی ام دیده بودم. این واقعیت جدید برای ما در نائورو بود. من و پسر عمویم شش سال آنجا بودیم.

بعد از این شش سال سخت و طولانی بود که مسئولان به من و عدنان گفتند برای یک سفر دیگر آماده شویم. آخرین باری که در هواپیما بودیم از جزیره کریسمس به نائورو بود. اما این بار مقصد ما استرالیا بود.

هواپیما بر فراز اقیانوسی به ظاهر آرام پرواز کرد. ناخودآگاه از احساس شادی و خوشبختی فاصله گرفته بودم. پس از شش سال ناامیدی مداوم، انگار از درون مرده بودم.

افکارم را جمع کردم و به عدنان گفتم باید خودمان را برای جشن آزادی آماده کنیم. به او گفتم بالاخره روزهای سیاه نائورو به پایان رسید و تا چند ساعت دیگر طعم شیرین آزادی را تجربه خواهیم کرد.

عدنان گفت بله، تمام شد.

هواپیما در فرودگاهی در شهری به نام بریزبن فرود آمد و در لحظاتی امیدمان بر باد رفت. ما را به بازداشتگاهی نزدیک فرودگاه به نام بیتا و سپس به هتلی در کانگورو پوینت منتقل کردند. تمام نشده بود

ما چندین ماه را در آنجا گذراندیم، بین نقطه کانگورو و بیتا رفت و آمد کردیم، تا اینکه بار دیگر در هواپیمای دیگری، دستبند و در محاصره افسران بودیم. این بار به عدنان چیزی نگفتم. ما خیلی بدبین و ناامید بودیم. بچه های دیروز و جوانان امروز وارد نهمین سال این بلاتکلیفی بزرگ شده بودند.

آرزو داشتم به امروز صبح به یاد نائورو برگردم. من از این رفتار ناعادلانه بسیار خسته شدم و تقریباً سه سال در هتلی بدون آزادی حرکت گیر افتادم. به این فکر کردم که درخواستی بدهم که به آن جزیره تاریک برگردم.

بعد عدنان در خانه ام را زد. او لبخند می زد. او هیجان زده به نظر می رسید. خبری بود و من احساس یخ زدگی کردم. “IOM همین الان با من تماس گرفت، آنها به زودی با شما تماس خواهند گرفت. ما به آمریکا می رویم.»

“چه زمانی؟” صدایم می لرزید. “سوم مارس.”

آغوشم را باز کردم و بغلش کردم. قلبم تند تند می زد.

پانزده روز مانده به پرواز

پس از گذراندن نه سال از زندگی ام به عنوان زندانی در شهرها و جزایر مختلف در شرایط سخت و طاقت فرسا قرار بود از این شکنجه رهایی پیدا کنم. اکنون به طبیعت، شهر و زندگی برمی گردم.

زمانی که زندگی خود را در بلاتکلیفی می گذراندم، باور کردن تاریخ تعیین شده برای آزادی سخت بود. فکر زندگی در جامعه احساس شادی را به ارمغان آورد، اما از ترس قلبم را نیز گرفت.

در طول مدتی که در اتاق های شکنجه استرالیا گذراندیم هرگز نمی دانستیم چه زمانی آزاد می شویم، اما اکنون که این کار را کردم، ترس تمام وجودم را فرا گرفته است. تصمیم گرفتم در این 15 روز سعی کنم ترسم را با اراده و پشتکار به فرصتی تبدیل کنم تا خودم را برای آزادی آماده کنم. قبل از اینکه افکار تاریک و ترسناک آن را اشغال کنند باید خودم را مشغول می کردم و مراقب ذهنم بودم. امیدوارم زمان سریعتر بگذرد

اما با این حال، از ترس اینکه دوباره امیدمان بر باد رود، تصمیم گرفتیم به کسی چیزی نگوییم.

هفت روز مانده به پرواز

داشتم کتاب قمارباز داستایوفسکی را می خواندم که تلفنم زنگ خورد. از من خواسته شد یک روز قبل از پرواز برای معاینه به یک مرکز پزشکی بروم و آزمایش کووید-19 بدهم. با نزدیک شدن به روز آزادی از این خبر خوشحال شدم، اما این شادی دیری نپایید که پیرمردی را دیدم که سیگار می کشد و غمگین به زمین خیره شده است. شادی من تبدیل به غم شد. احساس گناه در دلم بلند شد، چون می دانستم قرار است آزاد شوم، اما این شخص و دیگران در این ساختمان، نائورو و PNG و دیگر بازداشتگاه ها در رنج هستند.

می خواستم با خوش بینی این غم و ترس را رها کنم اما نشد. این واقعیت که ممکن است پرواز ما توسط وزارت کشور لغو شود همیشه در ذهن من بود. من افرادی را می شناسم که همان تماس تلفنی هیجان انگیز ما را دریافت کردند و به فرودگاه منتقل شدند تا در نهایت به آزادی پرواز کنند. آن‌ها با چهره‌های خندان آنجا را ترک کردند و گریان به بازداشتگاه برگشتند زیرا پروازشان در آخرین ثانیه توسط اداره لغو شد.

به همین دلیل است که من به خانواده و دوستانم در خارج از خانه چیزی نگفته ام. هیچ چیز قطعی نیست و نمی توان به وزیر و اداره اعتماد کرد. به دوستانم در بازداشت هم چیزی نگفتم چون نمی خواستم در روزهای باقیمانده هر وقت مرا ببینند یاد آزادی و زندان بیاندازم. البته همه ما در این جهنم برای آزادی هر فردی خوشحالیم، اما بدیهی است که واقعیت اسارت ما با آزادی یک نفر بیش از هر زمان دیگری احساس می شود و ذهن و روح ما را عذاب می دهد. چرا همه ما نمی توانیم با هم آزاد باشیم؟

سه روز مانده به پرواز

غم وحشتناکی قلبم را فرا گرفته بود. بیرون آمدن از این قفس خیلی سخت است. من به این زندان عادت کرده ام. من به دستبند عادت دارم من به نگهبانی عادت دارم من به این کیفیت بد زندگی عادت کرده ام.

عصر رفتم پیش عدنان. گفتم: “پس از نه سال طولانی، ما آزاد خواهیم شد.” لبخند واقعی صورتش را روشن کرد. کی میخوای به خانواده ات بگی؟ او درخواست کرد.

“در فرودگاه.”

او گفت: “بهتر است بی سر و صدا برویم.”

من موافقت کردم. هر دو ساکت شدیم و به بارانی که پنجره را خیس کرده بود خیره شدیم. باورمان نمی شد که هنوز اینجا هستیم، چقدر قوی بودیم که هنوز نمرده بودیم. عدنان به شوخی گفت که آنها از شر ما خلاص می شوند زیرا ما به آنها سختی می دهیم و من خندیدم.

یک روز مانده به پرواز

هر چه به پرواز نزدیکتر می شوم، بیشتر احساس ترس و اضطراب می کنم، اما همه اینها زمانی به امید تبدیل می شود که تصور می کنم به خانواده ام زنگ می زنم و به خانواده ام می گویم بالاخره آزاد شدم و چهره های خندان آنها را می بینم.

ما برای زندگی خود جنگیدیم. ما رنج کشیدیم و تحمل کردیم و صبر کردیم و هنوز هم منتظریم. اما جنایات دولت استرالیا علیه پناهندگان در یک دهه گذشته نابخشودنی است و سکوت در برابر این ظلم غیرقابل قبول است. ظالم، شرکت کننده در ظلم، مظلوم و ساکت در برابر ظلم، همه در این ظلم شریک هستند.

من معتقدم که ستمدیدگان، رسانه ها و استرالیایی های معمولی باید همه با هم همکاری کنند تا این ظلم را ریشه کن کنند – نه به دلایل اقتصادی، بلکه به این دلیل که انجام این کار وظیفه اخلاقی ماست.

من مثل کرمی هستم که نیمی از آن له شده است. نیمه سالم را از نیمه له شده جدا می کنم که کار سختی است. مطمئناً ساکت ماندن برای من بسیار آسان تر است، اما وجدانم مرا وادار می کند که با دوستانم که در خشکی و فراساحل در بازداشت به سر می برند، بنویسم و ​​بجنگم.

آزادی من بدترین نوع آزادی است. من نمی توانم برای مدت طولانی خوشحال باشم. وقتی دوستانم با گریه و آه در بازداشتگاه می خوابند و با گریه و آه در بازداشتگاه بیدار می شوند، احساس خودخواهی و اشتباه می شود.

وقتی این مقاله را می خوانید من به سمت آزادی و دور شدن از شکنجه می روم.

این خبر از خبرگزاری های بین المللی معتبر گردآوری شده است و سایت اخبار روز ایران و جهان آبان نیوز صرفا نمایش دهنده است. آبان نیوز در راستای موازین و قوانین جمهوری اسلامی ایران فعالیت میکند لذا چنانچه این خبر را شایسته ویرایش و یا حذف میدانید، در صفحه تماس با ما گزارش کنید.

منبع

درباره ی aban_admin

مطلب پیشنهادی

PC سابق Met می گوید که در مورد فلش قاب وین کوزنز اشتباه کرده است | وین کوزنز

به گزارش دپارتمان اخبار بین المللی پایگاه خبری آبان نیوز ، افسر سابق پلیس مت که …