به گزارش دپارتمان اخبار اقتصادی پایگاه خبری آبان نیوز ،
دبلیوar هرگز فقط موضوع سرباز و سلاح نیست. در واقع، جنگ اقتصادی یکی از جنبه های آشکار جنگ بوده است، به ویژه از آغاز قرن بیستم. امروز هم هست، اما ما آن را “تحریم” می نامیم. اما تحریم ها شکلی از جنگ هستند نه جایگزینی برای آن و مانند جنگ از نظر تاثیر خطرناک، آسیب رسان و غیرقابل پیش بینی هستند.
یکشنبه شب و صبح دوشنبه، ایالات متحده و اروپا فلج کننده ترین و شدیدترین تحریم هایی را که تا به حال علیه یکی از کشورهای گروه 20 اعمال شده است، اعمال کردند. با روسیه مانند ایران، کره شمالی و ونزوئلا رفتار شده است. پول روسیه که تا همین اواخر بسیار مشتاقانه دنبال می شد و از نظر سیاسی بسیار کارآمد بود، به ویژه در لندن، عقیم شده است.
جنگ اقتصادی که اتحادیه اروپا و اعضای ناتو علیه روسیه به راه انداختهاند، عمدتاً مالی و فناوری است و دولت روسیه را از داراییهای خارج از کشور خود که اکنون غیرقابل استفاده هستند، قطع میکند و از خرید انواع تجهیزات حیاتی جلوگیری میکند. عملیات برون مرزی موسسات مالی روسیه متوقف شده و موسسات مالی روسیه از مکانیسم های فنی سرمایه داری جهانی اخراج شده اند. پیامدهای آن واضح بوده است، کاهش شدید ارزش روبل، دو برابر شدن نرخ بهره روبل، هزینه های احتمالی بانک های داخلی و احتمال تورم. دولت روسیه از نظر مالی حداقل از نظر خارجی خلع سلاح شده است.
حمله یک حمله کامل نیست، کاملاً عمدی است. روسیه هنوز هم می تواند دو صادرات اصلی خود را به پول نقد، انرژی و غلات بفروشد، اما این معیاری برای قدرت غرب است. این کشور نمیخواهد در زمان افزایش قیمت کالاها، اقتصاد جهانی را از عرضه محروم کند. اما کاملاً مشخص است که چه کسی مسئول است و چه انتظاراتی نیز وجود دارد. سرمایه گذاران خارجی در روسیه تا جایی که می توانند مانند بریتیش پترولیوم و شل از خارج می شوند و نهادهای فرهنگی و ورزشی برای ممنوعیت روسیه اقدام می کنند. رسانههای اجتماعی کنترلهایی را اعمال میکنند، پخشکنندههای دروغگو ممنوع هستند.
چیزی که این قسمت نشان میدهد این است که اگر چنین کاری را انجام دهیم، میتوان قدرت پول را خاموش کرد، نه تنها میتوان بازارها را مهار کرد، بلکه مستقیماً و با قدرت دستکاری کرد. بحران بزرگ مالی و کووید هر دو اقدامات مهندسی مالی پیچیدهای را برای حفظ اقتصادها راهاندازی کردند، اکنون آنها وارونه شدهاند تا سقوط کنند و یکی از بیرون کنترل شود، کاری پیچیدهتر. همانطور که جیمز میدوی پیشنهاد می کند، چیزی شبیه به این قبلا تهدید شده بود، اما انجام آن موضوع متفاوتی است. دولت بازگشته است و هماهنگی و همکاری بین المللی نیز با دو بلوک از سه بلوک بزرگ اقتصادی در جهان به طور هماهنگ کار می کنند.
به قول نورمن آنجل، این باور که تجارت بینالملل آنقدر برای همه خوب خواهد بود که هیچ انسان عاقلی هرگز جنگی را دوباره آغاز نخواهد کرد. اما همیشه روی این سکه روی تاریکتر دیگری هم وجود داشت. این بود که اگر کسی یک کشور متخاصم را از تجارت بینالملل حذف کند، عواقب اقتصادی و اجتماعی آنقدر وحشتناک خواهد بود که مجبور به توقف جنگ میشد. همانطور که تاریخ درخشان و به موقع نیکلاس مولدر به ما می گوید، جنگ اقتصادی در واقع به عنوان یک سلاح کشتار جمعی در نظر گرفته می شد. این امر بهویژه در مورد انترناسیونالیستهای لیبرال سالهای بینجنگ صادق بود، که زمانی با تنبلی به عنوان صلحطلب شناخته میشدند، که تحریمها (و کمی نیروی هوایی بینالمللی) را نه چندان جایگزینی برای جنگ، بلکه بهویژه شکلهای ویرانگر جنگ میدیدند که استفاده تهدیدآمیز آن را میتوانست. حفظ نظم جهانی لیبرال آنها برای این فکر کردن توجیهاتی داشتند. محاصره آلمان و اتریش-مجارستان در جنگ بزرگ صدها هزار نفر را کشته بود.
اما جنگ جهانی دوم محدودیت ها و نیز امکانات جنگ اقتصادی را نشان داد. بریتانیا در سال 1939 جنگ اقتصادی را علیه آلمان به راه انداخت و تجارت آلمان را از سطح بیشتر زمین دور کرد و به ویژه از سال 1940 از تجارت بی طرف با اروپای تحت سلطه آلمان جلوگیری کرد. آنها به تامین سنگ آهن آلمان از سوئد حمله کردند که منجر به حمله آلمان به نروژ شد. بمباران استراتژیک، که به عنوان گسترش محاصره در نظر گرفته میشد، نیز در سال 1940 آغاز شد. اما آلمان میدانست که چه چیزی در راه است، و تا حدی به همین دلیل با اتحاد جماهیر شوروی معامله کرده بود و بعداً به آن حمله کرد. تحمیل تحریم های نفتی بر ژاپن در سال 1940 منجر به حمله این کشور به امپراتوری های ایالات متحده، بریتانیا و هلند در شرق در دسامبر 1941 شد. سال ها جنگ و تحریم طول کشید تا اقتصاد آلمان و ژاپن در هم شکسته شود، حتی اگر سازمان ملل متحد همه را تحت کنترل داشت. بقیه اقتصاد جهان
بعد از جنگ، جنگ سرد با تحریم های داغ همراه شد. پرده های آهنی و بامبو به شدت موانع اقتصادی و فناوری بودند. و از زمان پایان جنگ سرد، تحریمها همچنان مورد استفاده قرار میگیرند، در واقع تمدید میشوند. آنها برای مردم مضر و در واقع مرگبار بوده اند، البته نه برای رژیم ها. ایران، عراق، کوبا، سوریه، ونزوئلا، کره شمالی، افغانستان اغلب برای سالها مشمول تحریمها هستند یا بودهاند. روسیه نیز از سال 2014 تحریم شده است. اما احتمالاً تحریم ها بدترین علل فروپاشی اقتصادی نبوده اند. روسیه، پس از سال 1989، شاید نیمی از تولید ناخالص داخلی سرانه خود را از دست داد، که تا حدود سال 2005 به سطح شوروی بازگشت. این فاجعه اقتصادی پوتینیسم را ایجاد کرد. کووید به خودی خود تأثیر عظیمی بر بیشتر اقتصاد جهان داشت، اما چیز دیگری تغییر نکرده است.
تحریم ها به عنوان جایگزینی برای جنگ تلقی می شوند که با سهولت بیشتری به آن رأی داده می شود. اما آنها اقدامات تهاجمی هستند و مانند جنگ هستند زیرا اموری پرهزینه هستند. تحریمهای مؤثر مستلزم هوشمندی جدی اقتصادی و سیاسی، ظرفیت و تمایل برای اقدام در برابر طفرهرویها و تحمل هزینههایی است که آنها بر تحمیلکننده تحمیل میکنند. تحریمها، مانند جنگ، موضوع اتحاد هستند. در جنگ جهانی دوم، سازمان ملل متحد بر اقتصاد جهان تسلط داشت، تا حدی که ناتو/اتحادیه اروپا امروزی نمی تواند با آن برابری کند. ممانعت از نیروی دریایی بازرگانی اسپانیا در طول جنگ جهانی دوم، موضوعی کاملاً متفاوت با تحریم امروز چین علیه روسیه بود. از سوی دیگر، امروز روسیه دارای اقتصاد کوچکتر از ایتالیا است.
اینکه تحریم ها چقدر می تواند در فلج کردن اقتصادی مانند روسیه موثر باشد، باید دید. از این گذشته، تأثیرگذاری بر ابزارهای مالی بسیار ساده تر از اقتصاد واقعی است، و تجارت برای کشوری به بزرگی روسیه از نظر جغرافیایی همه چیز نیست. همانطور که در طول جنگ جهانی دوم مشخص شد تحریمها صرفاً بخشی از اقتصاد را نمیگیرند، بلکه آن را مجبور به تغییر میکنند تا بر خودکفایی تأکید کنند. تحریم ها دولت ها را به دگرگونی و سرکوب داخلی وادار می کند. آنها همچنین منجر به مقابله با تحریم ها و تهدیدات نظامی می شوند. بنابراین آلمان، اقتصاد بسیار بزرگتری از روسیه، نه تنها تحریمها را اعمال میکند، بلکه آماده میشود تا منابع انرژی خود را متنوع کند و بودجه دفاعی خود را تقریباً دو برابر کند، که این امر آن را بسیار بزرگتر از روسیه میکند. بنابراین جنایت پوتین فقط تلاش برای تسلط بر اوکراین نیست، بلکه جهان را بار دیگر با هزینه های نظامی فزاینده و بلوک های اقتصادی سیاسی متخاصم تبدیل کرده است.
اما ما همچنین باید به منطق سیاسی که ممکن است عمل کند نگاه کنیم. در حالی که این احتمال وجود دارد که این رویدادها جایگاه نظامیان غربی را تقویت کند، کسانی که ما را مجبور به ادامه درگیر جنگ دائمی می کنند، احتمال دیگری وجود دارد. برای اینکه این بار دشمنان چه کسانی هستند؟ آنها نه کمونیست هستند، نه اسلام گرا و نه ملی گرایان عرب. آنها ملی گرایان سفیدپوست، تولیدکنندگان سوخت های فسیلی، دزدسالاران، منکران نزدیک به اقلیم، منتقدان آنچه که ایدئولوژی جنسیتی می نامند و دروغگویان متعهد و مسلط هستند. این فقط پوتین نیست که باید بترسد، بلکه همه مینی پوتین هایی که او الهام گرفته است، در قدرت در لندن، برازیلیا، بوداپست، ورشو و ریاض و اخیراً در واشنگتن است. این پتانسیل نه تنها تبدیل به یک کمپین جهانی علیه سوختهای فسیلی و بهشتهای مالیاتی دزدسالارانه را دارد، بلکه ممکن است خشم بیداری را علیه بینالملل نئوفاشیست زمان ما برانگیزد. اما ما باید مراقب باشیم، زیرا حرکت لیبرال انترناسیونالیستی به تحریم و جنگ، معمولاً غیرقانونی، قبلاً زندگی میلیونها نفر را در قرن بیست و یکم خراب کرده است. ما باید به خاطر داشته باشیم که جنگ خود یک جنایت است، نه صرفاً محل جنایات جنگی احتمالی.
این خبر از خبرگزاری های بین المللی معتبر گردآوری شده است و سایت اخبار امروز آبان نیوز صرفا نمایش دهنده است. آبان نیوز در راستای موازین و قوانین جمهوری اسلامی ایران فعالیت میکند لذا چنانچه این خبر را شایسته ویرایش و یا حذف میدانید، در صفحه تماس با ما گزارش کنید.