به گزارش دپارتمان اخبار ورزشی پایگاه خبری آبان نیوز ،
آn حراج دار از میان اقلام فهرست شده عبور کرد، گویی قطاری برای گرفتن داشت. مراسم و هیاهویی در کار نبود، فقط لوط پشت لات، صدایش مثل ریتم بی وقفه چرخ خیاطی بود. روی صفحهای 200 مایلی دورتر، مسحور تماشا کردم. چکش او برای خرید یک جاردینیر سطلی برنجی، یک سطل بتنی ریختهگری شده، یک بادگیر مسی و رویی، یک دیگ دودکش سفالی ویکتوریایی و یک جفت نردبان پلهای قدیمی افتاد. سپس لوت 7243 را اعلام کرد: «یک چرخ گردان چدنی از زمین فوتبال یورک سیتی».
این اولین مورد از هشت چرخ گردان فروخته شده بود که هر کدام از هلال بوتهام که به زودی بولدوزر می شود مانند مولرهای سرسخت بیرون می آمدند. تماشا کردم چون اهمیت میدادم و چون میخواستم در مورد فرآیند فروش زمین محبوب بنویسم – چه کسی تابلوها و صندلیها را میخرد، چرا این کار را میکند، این کالا برای آنها چه معنایی دارد و به کجا ختم میشود؟ این چرخگردانها و هر چیز دیگری که فروخته میشد متعلق به زمین قدیمی بود، و گاهی اوقات من هم همینطور. وقتی در یورک بزرگ میشدم، بوتهام کرسنت در دوران کودکی و در طول سالهای نوجوانی من خانه دیگری بود و اکنون دیگر وجود نخواهد داشت. فضای خالی و سپس خانهها بر مکانی غلبه میکردند که در آن جمعیت غرش و ناله میکردند، روی چمنها آسفالت میکردند. درون او پراکنده شده بود و گوشه هایی از جهان وجود داشت که برای همیشه شهر یورک خواهد بود.
مناقصه ها برای لات 7248 مانند پنج مورد قبلی از این پناهجویان آهنین سرعتی نداشت. اولی به قیمت 320 پوند رفته بود، و سپس قیمت ها با هر گردان افزایش یافت – 340 پوند، 420 پوند، 440 پوند و سپس 460 پوند. اما به نظر می رسید که 7248 روی 280 پوند باقی بماند. او یک بار می رفت، دو بار می رفت و در چند ثانیه غریزه ای عاشقانه و احمقانه به من برخورد کرد. مقرر شد 300 پوند برای چیزی به این جادویی چندان زیاد نباشد. چند دقیقه بعد به همسرم زنگ زدم.
“من کار بدی انجام داده ام.”
“خوبی؟”
“من یک گردان خریدم.”
“اوه.”
وسواس من در دوران کودکی شروع شد و در بزرگسالی شکوفا شد. در آن زمان، من مجذوب این ابزارهای بزرگ حجیم شدم که هل دادن آنها تقریباً غیرممکن بود و به نظر می رسید مردان بالغ را زنده می بلعد. در زمانهای اخیر، هنگام مواجهه با عظمت یک مدل قدیمی که یک قرن پیش یا بیشتر ساخته شده، هنوز هم ظریف و هنوز کار میکند، احساس هیجان میکنم. این عتیقههای پر زرق و برق و مفید برای معادلهای الکترونیکی مدرن و بیعشق خود مانند قطار بخار برای ماشینهای بدون راننده هستند. یکی دارای زیبایی و روح ذاتی است، دیگری کم عمق و وهم انگیز است.
من منحنیها و شکوفاییهایشان را دوست دارم، و آنطور که نیازی به زیباییشناختی لذتبخش نبودند، اما هستند. ما این اخلاق را در اکثر چیزهایی که اکنون می سازیم از دست داده ایم، البته اگر آنها باید کاربردی باشند. من عاشق آهنکاری سنگین، قالبگیری و تراشیده شده و ساختهشده به شکلی پیچیده هستم. من عاشق صدایی هستم که میسازند، موسیقی صنعتی از کلاکهای استاکاتو، هر نت یک بریدگی که ما را به مسابقه نزدیکتر میکند. من دوست دارم که آنها چرخ های ثروت هستند، شما را از خیابان، از دریچه ای تاریک و به نور و امکان پرتاب می کنند. من عاشق این هستم که آنها اشیایی تاریخی هستند، زیرا این اشیاء به خودی خود دارای ارزش ذاتی هستند، اما همچنین به این دلیل که گذشته چرخگردان گذشته ماست.
در یک فونت آواز، حکاکیهای بشقاب برنجی روی اکثر چرخگردانهای قدیمی، تنوعی در پیام مشابه دارند: «پیشگردان پیشگیرانه عجله کنید. تنها سازندگان: WT Ellison & Co. Limited. قد ایران. سالفورد.” سازندگان دیگری نیز وجود داشتند – برای مثال، سازندگان بیلی، همچنین از سالفورد، با Turnstile اقدام سریع خود – اما این محصول Ellison است که هنوز هم بیشتر مورد توجه قرار می گیرد، از Cornwall گرفته تا Caithness.
مثل خیلی چیزهای خوب، زمانی آنها را بیشتر در کنار دریا میتوان یافت. در دوران شیدایی ویکتوریایی برای ساخت اسکله ها، راه آهن های فونیکولار و سایر سازه هایی که صرفاً برای لذت وجود داشت، از چرخ گردان در استراحتگاه ها برای شارژ ورودی استفاده می شد. از آنجایی که بسیار قوی بودند، نیازی به تعویض نداشتند، و زمانی که هیستری ساحلی کند شد، صنعت تورنتیکل نیز کاهش یافت.
وارد فوتبال شوید: در اواخر قرن نوزدهم، این ورزش شکوفا نیاز داشت که از جعبه پرداخت و تخته چوبی حرکت کند و جمعیت رو به رشد خود را مدیریت کند و مطمئن شود که آنها برای ورود پول پرداخت میکنند. این تلاش اخیر همیشه موفق نبود. اگرچه تغییرات طراحی تا حد زیادی از تعقیب بچههایی که زیر آهنیهای گردان میچرخند را محدود کرد، حتی یک قرن بعد، زمانی که شروع به شرکت در مسابقات کردم، ما بچهها را اغلب «بالا میکشیدند» (یا بهطور عجیبی در میدلزبرو به آن «فشار» میدادند. خانه آیرسوم پارک).
الیسون ادعا کرد که مدل Rush Preventive آنها میتواند با خیال راحت تا 4000 تماشاگر در ساعت را بپذیرد. قهقهه دست و پا گیر آن باعث شده بود که شکستن آن تقریبا غیرممکن باشد. اینجا جانور تسلیم ناپذیر و زیبای عصر صنعتی بود که نزدیک بود مال من شود.
همسرم در آن تماس تلفنی پرسیده بود: «چطور میخواهی اینجا را بیاوری؟» دو هفته تأخیر وجود داشت در حالی که خانه حراج متوجه شد که شرکت های تحویل زیادی نمی خواهند این گاو آهنی مرده را از یورکشایر شمالی به لیث منتقل کنند. سپس در نهایت اعلام شد که یک ون در حال حرکت به سمت شمال است و گردان را به خانه جدید خود می رساند. قابل پیش بینی بود که وقتی سه ساعت زودتر رسیدند من داخل نبودم. آنها این بسته بزرگ را روی یک پالت چوبی بیرون دروازه ورودی ما، در خیابان ریختند. بعداً به همسرم گفتم: “حداقل سعی نکردند آن را در سطل زباله قرار دهند، همانطور که یودل میکرد.”
آن شب هنگام بازگشت به خانه، گوشه ای را دور زدم و زیر تابش مبهم نور خیابان با چرخ گردانم روبرو شدم، یک کنجکاوی سبز تیره از سیاره دیگری فرود آمد. او همان چیزی بود که من امیدوار بودم او باشد. قدبلند و در عین حال محکم، شیک و در عین حال عملگرا، و دارای کاریزمای به ظاهر باستانی. او که از بستگان ویکتوریایی خود جوانتر بود، دوکهای باریک بلندی داشت که زمزمه روزهای هنر دکو بود. من فوراً، بدون انتقاد و برگشت ناپذیر عاشق شدم. من فقط باید کار می کردم که او چگونه از دروازه باغ عبور می کند.
نور روز اجازه بازرسی دقیق تر را می داد. حالا میتوانستم لکههایی از رنگ قرمز و آبی را در میان سبز ببینم. کت های قبلی از تمدیدهای پیش فصل گذشته. من بلافاصله تصمیم گرفتم که فقط گردان را تمیز کنم و آن را در سایه احیا کننده رنگ نکنم. این لقمه های امولسیون لایه های گذشته آن بودند. خطوطی در داستان هایی که می خواست بگوید و پای کلاغ جالب روی صورت یک پیرمرد. با برداشتن صفحه روی سطح بالای گردان، یک پیشخوان با روکش برنجی طلایی را یافتم که هنوز در جای خود قرار دارد، مانند یک قطعه تجهیزات دریایی در یک کشتی قدیمی تصفیه شده و روی شماره 26854 مکث کرده بود.
دستی را در امتداد سطوح دیگر گردان چرخاندم، کاری که در عجله وارد شدن به زمین هرگز زمانی برای انجام دادن وجود ندارد – این شی همیشه برای هل دادن بوده است نه نوازش. در میان اصطکاک نرم میله دروازه منحنی، دستم با خط ناصافی از نوار روبرو شد. در اینجا نیز میتوانست «روزی روزگاری» آغاز یک نخ باشد. یک گردان به گونه ای طراحی شده بود که برای هر تماشاگر یک بار به طور کامل بچرخد. علامتی را با گچ یا نوار چسب بزنید، و یک اپراتور کج میتواند نفر بعدی را که با چرخش خود در صف ایستاده است، درست در نیمهی راه چرخش خود به جلو هدایت کند. فقط یکی از این دو نفر در رقم حضور در آن روز حساب میشد و فقط یکی از هزینههای پذیرش آنها به خزانه باشگاه وارد میشد. من نوار را جدا نمی کنم.
چرخ گردان سنگین تر از آن چیزی بود که تصور می کردم به گونه ای که یک اقیانوس کمی بزرگتر از یک گودال است. هیچ راهی برای اندازه گیری وزن آن نداشتم اما آن را جایی بین یک خودروی هاچ بک و شاهزاده آندورا قرار می دادم. با احضار قدرت خفته در من از روزهای جوانتر و خوش اندام، آن را تا حدی از دیواری که کنارش انداخته بود دور کردم. دخترم از مدرسه به خانه آمد و سؤالات در مورد نحوه کارکرد آن اکنون تبدیل به یک آزمایش شد. پایم را روی پدال زمین میکشیدم و او سعی میکرد تا چرخ گردان را فشار دهد، انگار که وارد ورزشگاهی میشود که فقط ما میتوانیم ببینیم.
تا آن لحظه، حتی به ذهنم نرسیده بود که چرخ گردان ممکن است هنوز کار کند، دلیلی بر این که بزرگسالان به اندازه کافی رویا نمی بینند. به این ترتیب، هنگامی که با تکانی که او به آن وارد کرد، به زندگی وارد شد، شادی من با عنصری از شوک غوطه ور تقویت شد. سپس یک، دو، سه بار صدا کرد، صدایی که در هوا می رقصید، ملودی مملو از خاطره و معنا. “میتونم دوباره برم؟” دخترم همانطور که قبلاً در پارک یا نمایشگاه می پرسید: “و آیا می توانیم ببینیم که دستگاه شمارش کار می کند؟” بشقاب برنجی را کنار زدیم، دوباره پایش را به پدال تکیه دادیم و او راه افتاد. شمارنده به بعد سوسو زد، پس از سال ها خواب زمستانی از خواب بیدار شد، گیج کننده اما باشکوه. صدها غاز بر روی بازوها و پشت من جمع شده است. اگر این خرید برای من بحران میانسالی بود، پس این خرید بسیار خوب بود.
واکنش دیگران غالباً دلگرمکننده و گاه تائیدکننده زندگی بود. همسرم در کریسمس از شادی کودک من خوشحال شد، دخترمان هر روز قبل و بعد از مدرسه از ساختن چند دور چرخش لذت می برد. همسایه ها به جای عصبانیت، مجذوب شدند. یک روز صبح، وقتی مردی را دیدم که در حال بازرسی چرخ گردان بود، به طرز وحشتناکی تصور کردم که برخی مقررات برنامه ریزی را نقض کرده ام. رفتم بیرون و سلام کردم. او در حالی که چیزی شبیه به حالت طلسم به تن داشت، گفت: «این مال شماست؟» این کاملاً شگفتانگیز است. چه شیء باورنکردنی.» بعداً، مردی پنجاه ساله از چند در به پایین آمد تا بازرسی خود را انجام دهد. همانطور که چرخش را نشان دادم، او چشمانش را بست: «لعنتی، من همانجا برگشتم، جاده عید پاک… آن صدا. پرداخت کردن. نفس کشیدن برای گذراندن.»
پستهای توییتری درباره این خرید، سخنان محبت آمیز، داستان دیگرانی که خریدهای مشابهی انجام دادهاند و حضور در رادیو ملی را به همراه داشت. یکی از خبرنگاران در بوتهام کرسنت کار می کرد و توانست با “15” که در پشت چرخان نقش بسته بود، محل دروازه ای را که از آنجا آمده بود شناسایی کند. دیگران داوطلبانه خاطرات گردان را به یادگار گذاشتند – مردی که در یکی از آنها گیر کرده بود و گلی را از دست داده بود، زنی که کار سخت و طاقت فرسا را به یاد می آورد. در اعماق چدن حکایتهای خنک و خاطرات محکمی وجود داشت.
پس از چند روز اندازه گیری و ترسیم نمودار و چند شب خواب ناآرام و نگران، طرحی برای آوردن گردان به داخل باغ اندیشیده شد. این شامل یک سفر به B&Q برای دو چرخ دستی و مهارتهای نجاری و قدرت یکی از عزیزترین دوستانم، مارک، بود. به نحوی، جانور را با چرخ به داخل باغ بردیم و او را به سمت حیاط خانه اش بردیم. همسایه ها از پنجره های دو طرف خیابان آویزان شده بودند و تشویق می کردند.
اکنون، این تخته هلال بوتهام دور از خانه قرار دارد، اما بیش از هر زمان دیگری مورد توجه قرار گرفته است. هرگز چنین نوری را ندیده و به این شکل دوست نداشته است. مسیح، من حتی وقتی باران می بارد او را در پارچه برزنتی می پوشانم. گربه ما در جایی می خوابد که هزاران نفر پنجه و بند خود را فشار داده و از دستان مرموز در دستکش های بدون انگشت پول دریافت کردند. در روزهای استرس یا عصبانیت، پدال را صاف میکنم، فشار میدهم و اجازه میدهم صدای تق تق مرا آرام کند و به جای دیگری ببرد.
در تمام طول روز، می توانم از پنجره به بیرون نگاه کنم و بخشی از مکانی را ببینم که بسیاری از ما آن را دوست داشتیم. بوثام کرسنت رفته است، اما هنوز نرفته است. درست همان بیرون، بین لاله ها و درخت پازل پول است.
این خبر از خبرگزاری های بین المللی معتبر گردآوری شده است و سایت اخبار امروز آبان نیوز صرفا نمایش دهنده است. آبان نیوز در راستای موازین و قوانین جمهوری اسلامی ایران فعالیت میکند لذا چنانچه این خبر را شایسته ویرایش و یا حذف میدانید، در صفحه تماس با ما گزارش کنید.