لحظه ای که مرا تغییر داد: بسکتبال حرفه ای بازی کردم تا اینکه حدقه چشمم شکست – و به خودم آمدم | زندگی و سبک

به گزارش دپارتمان اخبار ورزشی پایگاه خبری آبان نیوز ،

من جانی را در اطراف یک صفحه تعقیب می کرد – یک موقعیت مسدود کننده – روی میخ سمت چپ، یک نقطه پرتاب. یائو آن را تنظیم کرده بود. او شاید تنها دوست من در تیم بود – اهل ساحل عاج، توسط آلمانی ها به فرزندی پذیرفته شده بود و در مونیخ بزرگ شده بود، حدود یک ساعت با ماشین. (یک شب، قطار را به شهر رساندیم و او مرا به اطراف برد.) یائو توسط یک مرکز 6 فوت 9 اینچی محافظت می شد، که آرنجش مرا در قسمت ظریف جمجمه درست زیر حدقه چشم گرفتار کرد.

انگار یکی گونه ام را از برق کشیده بود. برای بقیه تمرین، پشتم به دیوار نشستم و در این فکر بودم که چطور به اینجا رسیده ام.

در کودکی در حیاط پشتی خانه پدر و مادرم در آستین، تگزاس بسکتبال بازی می کردم، اما هرگز به ذهنم خطور نکرد که ممکن است روزی حرفه ای شوم. من روی نیمکت تیم دبیرستانم نشستم و بعد ترک کردم. در دانشگاه، قبل از شروع فصل در «تمرینات کاپیتانی» با تیم اصلی بازی می‌کردم، اما به غیر از آن، من فقط یک رشته انگلیسی بودم. سپس سال آخر فرا رسید و من باید تصمیم می گرفتم که در آینده چه کار کنم.

بیشتر دوستان من آن سال را صرف درخواست برای تحصیلات تکمیلی یا شغل کردند. در برهه‌ای، فکر خوبی برای بازی بسکتبال داشتم. مادرم آلمانی است و همین به من امید داد. سهمیه بازیکنان خارجی در تیم های آلمانی وجود دارد، اما این نوار برای آلمانی های بومی کمتر است. بنابراین روی جامپ‌شات‌ام کار کردم، دویدم، وزنه بلند کردم و از هم اتاقی‌ام خواستم از من در یک سالن ورزشی خالی فیلمبرداری کند. من ویدیو را برای عوامل مختلفی فرستادم و یکی از آنها برای من در لندشات آلمان قرار گرفت. با این حال، جاه طلبی واقعی من این بود که بزرگسالی را تا زمانی که ممکن است به تعویق بیندازم.

بنجامین مارکوویتس.
چگونه می توانید به تکرار بی پایانی که در یک ورزشکار حرفه ای وجود دارد اهمیت دهید؟ … بنجامین مارکوویتس. عکس: ریچارد ساکر/آبزرور

باشگاه ماهیانه 1800 مارک آلمانی به من می داد و به من یک آپارتمان یک خوابه می داد تا در آن زندگی کنم. برای یک فارغ التحصیل تازه فارغ التحصیل شده که اولین شغل “مناسب” خود را انجام می دهد، پول زیادی می دهد، اما نه آن پولی که بتوان با آن شغلی ایجاد کرد. شما می توان با این حال، 20 سالگی خود را به این شکل بگذرانید و بعداً به مربیگری تبدیل شوید. برای اکثر هم تیمی های من، این بهترین سناریو بود.

قرار نبود هیچ کدام از ما به زمان بزرگی دست پیدا کنیم. نه حتی جانی، ستاره ما. او 30 ساله بود، با همسر و فرزندانش به تگزاس برگشته بود. شاید او یک بار، زمانی که تازه از دانشگاه خارج شده بود، به یک کمپ تمرینی NBA رفته بود. پس از آن، او در لیگ های مختلف اروپایی جهش کرد و سعی کرد در رده های بالاتر صعود کند، اما او از قبل پیرتر از آن بود که بتواند یک پرش واقعی انجام دهد و بقیه هیچ توهمی در مورد این امکان نداشتیم. ما در مکان‌هایی مانند لندشات گیر کرده بودیم – شهرهای بازار کوچک در حاشیه شهرهای بزرگ، جایی که فوتبال حاکم است.

شخصی که می‌شناختم، نوشتن دکترا را مانند پوشیدن یک مایو خیس هر روز توصیف کرد. در مورد بسکتبالیست بودن هم همینطور است. هر روز صبح یک شورت نایلونی و یک پیراهن که هنوز خیس از شب قبل بود می پوشیدم و می رفتم سر کار. در برخی مواقع، مانند بسیاری از تازه کارها، “به دیوار می کوبم”. چگونه می‌توانید به تکرار بی‌پایان مربوط به یک ورزشکار حرفه‌ای بودن اهمیت دهید، در حالی که بهترین چیزی که می‌توانید به آن امیدوار باشید یک پیشرفت حاشیه‌ای است که جای شما را در سلسله مراتبی تغییر می‌دهد که دیگر نمی‌خواهید بخشی از آن باشید؟

البته دلیل اینکه آنها به آن دیوار می گویند این است که شما در نهایت از آن عبور می کنید. و شاید اگر آن را گیر می دادم. اما بعد از آن آرنج سرگردان آمد.

آن شب در رختخواب شروع به عرق کردن کردم. تیم من را برای عکسبرداری با اشعه ایکس به بیمارستانی در مونیخ فرستاد که شکستگی استخوان مداری را نشان داد که به آرامی به عصب برخورد کرده بود. دکتر نمی‌توانست به من بگوید که آیا به خودی خود بهتر می‌شود یا احساسی که در صورت من وجود دارد دوباره برمی‌گردد، اما جراحی نیز تضمینی ارائه نمی‌دهد – انتخاب با من بود. بیشتر چیزی که در آن مرحله احساس کردم تسکین بود، زیرا مصدومیت به این معنی بود که دیگر نیازی به بازی نداشتم. سعی کرده بودم کاری را که از روی عشق و شادی انجام می‌دادم به کاری که برای پول انجام می‌دادم تبدیل کنم و نتیجه این شد.

تصمیم گرفتم جراحی نکنم. چند هفته بعد از تیم خارج شدم و با یکی از دوستانم که در مقطع دکترا کار می کرد به آنجا رفتم. تقریبا یک سال بود که دوباره بسکتبال را لمس کردم. در آن مقطع من در مقطع فوق لیسانس بودم و آسیب عصبی بیشتر بهبود یافته بود – می توانستم دوباره صورتم را احساس کنم.

The Sidekick نوشته بنجامین مارکوویتس توسط Faber در ماه ژوئن (18.99 پوند، جلد گالینگور) منتشر شده است. برای حمایت از Guardian و Observer نسخه خود را در guardianbookshop.com سفارش دهید. هزینه تحویل ممکن است اعمال شود

این خبر از خبرگزاری های بین المللی معتبر گردآوری شده است و سایت اخبار امروز آبان نیوز صرفا نمایش دهنده است. آبان نیوز در راستای موازین و قوانین جمهوری اسلامی ایران فعالیت میکند لذا چنانچه این خبر را شایسته ویرایش و یا حذف میدانید، در صفحه تماس با ما گزارش کنید.

منبع

درباره ی aban_admin

مطلب پیشنهادی

PC سابق Met می گوید که در مورد فلش قاب وین کوزنز اشتباه کرده است | وین کوزنز

به گزارش دپارتمان اخبار بین المللی پایگاه خبری آبان نیوز ، افسر سابق پلیس مت که …