به گزارش دپارتمان اخبارسیاسی پایگاه خبری آبان نیوز ،
در طول دو دهه جنگ، نیروهای آمریکایی در خارج از کشور به آوارها، مزارع ویران شده و خانه های تخریب شده نگاه کردند و احتمالاتی را دیدند.
یکی برای اولین بار در طول اعزامش چای چشید. یکی دیگر توسط فلیپ فلاپ هایی که از چکمه های رزمی ساخته شده بود گرفته شد. سربازان زن با زنان در افغانستان آشنا شدند و زندگی قدرتمند اقتصادی را برای آنها تصور کردند. یک خلبان هلیکوپتر ارتش پس از قرار گرفتن در معرض مواد پلاستیکی در حال سوختن بیمار شد و دیدگاه خود را نسبت به محیط زیست تغییر داد.
بسیاری از کهنه سربازان خود به خود دست به کار شده اند و از برنامه های کسب و کار کوچک برای ایجاد شرکت هایی با الهام از تجربیات رزمی خود استفاده کرده اند و برای رسیدگی به مسائل اجتماعی یا اقتصادی در کشورهایی که در آن خدمت می کردند، کالیبره شده اند.
نیک کسلر، یک مدافع کهنه کار که زمانی یک شرکت مشاوره غیرانتفاعی را اداره می کرد که به حمایت از این نوع مشاغل الهام گرفته از استقرار اختصاص یافته بود، گفت که جانبازان پشت سر آنها “هزینه واقعی بی ثباتی و درگیری را برای خانواده هایی که قصد حمایت از آنها را دارند می دانند.”
او گفت: «این مشاغل برای آنها ارتباطی بین زندگی آنها در خارج از کشور و زندگی غیرنظامی آنها در خانه ایجاد می کند.
در زیر داستان چهار کسب و کار از این دست آمده است.
براندون فریدمن در حالی که در لوئیزیانا بزرگ میشد، فقط چای را به شکل یخ امتحان کرده بود و فکر میکرد که این «فشکنندهترین چیز تا کنون» است.
او به یاد می آورد: «ایده من از چای، خانم های بریتانیایی با کلاه های بزرگ بود.
اولین جرعه چای واقعی او در عراق با مبارزان کردی بود که بند AK-47 به تن داشتند. این یکی از لحظات بسیار چشم نواز برای او در طول اعزام به عراق، پاکستان و افغانستان بود.
آقای فریدمن گفت، خارج از ذائقه، نوشیدن چای در عراق نشان دهنده “توقف و کاهش سرعت” است. “این راهی بود برای حذف خود از زندگی روزمره.”
در سال 2004 در دالاس به خانه بازگشت، او متوجه شد که در حال جستجو در فروشگاههای مواد غذایی حلال برای کیسههای قهوهای چای شل است. زندگی ادامه یافت، با ازدواج، تحصیلات تکمیلی، فرزند، شغل در سیاست. “من جنگ را ترک کردم و چای را در گذشته ترک کردم.”
در سال 2016، آقای فریدمن شروع به تحقیق در مورد ریشه چایی کرد که از آن لذت می برد. (چای سیاه سیلان که او در عراق می خورد از سریلانکا و کشورهای دیگر می آمد.) او به زودی شروع به بررسی چگونگی واردات چای از مناطق درگیری سابق کرد. آموزش چای او به طور جدی آغاز شد، زیرا او در مورد عطر و حس دهان هر نوع یاد گرفت.
او و یکی از دوستان ارتش – یک کلاه سبز سابق – که با یک سازمان غیرانتفاعی کار می کرد و به دنبال پول در Kickstarter بود، این تجارت را در سال 2017 در یک فضای اداری به مساحت 250 فوت مربع در پشت یک ساختمان کوچک آغاز کرد که از نپال، کلمبیا، ویتنام وارد می شد. و کشورهای دیگر که چای آنها را می توان به سختی در فروشگاه های آمریکایی پیدا کرد. آنها اکنون یک مرکز 2000 فوت مربعی با ویترین فروشگاه دارند و 45 چای از 9 کشور ارسال می کنند.
گزارش از افغانستان
چالش هایی وجود داشته است. به عنوان مثال، در ویتنام، درختان چای وحشی 300 و 400 ساله که در کوه ها و جنگل های استان های شمالی Ha Giang و Yen Bai رشد می کنند دشوار است.
او گفت که برخی از تامین کنندگان “در مورد جدول زمانی بسیار معمولی تر عمل می کنند” و به سختی تحت فشار قرار می گیرند تا برنامه های فروش تعطیلات را برآورده کنند. با این حال، بزرگترین مسائل زمانی به وجود میآید که کشورهای پس از مناقشه مانند میانمار و اتیوپی «به کشورهای درگیر کنونی برمیگردند». علاوه بر همه اینها، البته، چالشهای زنجیره تامین ناشی از همهگیری بود.
آقای فریدمن، که هنوز هم طرفدار چای سیلان است که برای اولین بار در عراق می خورد، گفت که فروش چای تبدیل به امتداد مأموریت نظامی او شده است. او گفت: «من متقاعد هستم که راه برون رفت از درگیری از طریق گفتگوی مردم با یکدیگر و تجارت است. ما این صلح را از طریق تجارت می نامیم.»
امیلی میلر به یاد می آورد که برای اولین بار بیش از یک دهه پیش با ارتش در افغانستان مستقر شد، زمانی که ارتش ایالات متحده بالاخره متوجه شد که از نظر فرهنگی چقدر نامناسب است که مردان سرباز در روستاها رد شوند و با زنان و کودکان صحبت کنند. در سال 2011، او به تیمی ملحق شد که وظیفه داشت «50 درصد دیگر جمعیت را که تا حد زیادی نادیده گرفته شدهاند، درگیر کند».
او دو استقرار خود را به پایان رساند «بسیار ناامید از تلاشهای جنگی و اینکه چگونه ما تفاوتی ایجاد نکردیم». او معتقد بود که تجارت می تواند نیروی مؤثرتری برای خیر باشد. به زودی، خانم میلر در مدرسه بازرگانی هاروارد بود و با یکی از همکلاسی هایش، کیم جونگ، و یک دوست سوم، کیت آلانیز، در یک تماس اسکایپ بود. همه کسانی که در تماس بودند یک سرباز کهنه سرباز ارتش بودند که در افغانستان با دوچرخه رفتند.
آقای آلانیز در مورد دومین سفر خود در ولایت میدان وردک و ملاقات با حاجی جوزف، کشاورز زعفران که مشتاق ورود به بازار ایالات متحده بود، به دوستانش گفت.
هر سه دوست با هم شروع کردند به مالیدن زعفران. آنها فکر می کردند که آیا می توانند کشاورزان را با رستوران های ایالات متحده پیوند دهند. آنها در مورد راه اندازی یک تجارت صحبت کردند که می تواند در این روند شرایط اقتصادی را در روستاهای افغانستان بهبود بخشد.
خانم یونگ گفت که سفر در سال 2014 به افغانستان، جایی که این سه با کشاورزان ملاقات کردند، نقشه آنها را برای ایجاد ادویه رومی امضا کرد. (آنها بعداً کارول وانگ، غیرنظامی که به زبان دری صحبت می کرد، به این ترکیب اضافه کردند.)
خانم یونگ از بازدید آنها به خاطر می آورد: “وقتی زعفران وارد اتاق شد، اتاق را پر از این عطر شگفت انگیز کرد که فکر می کردم هر آشپزی از آن غمگین می شود.” اما آن را در یک جعبه مقوایی پیچیده شده در رشته، پیش بینی سالها کار برای آموزش استانداردهای بسته بندی و ایمنی مواد غذایی ایالات متحده به دانش آموزان و کشاورزان محلی، و متمرکز کردن پردازش در منطقه، که هرگز انجام نشده بود، ارائه شد.
رومی اسپایس از آن زمان تاکنون نزدیک به 4000 زن محلی را برای کار در مراکز پردازش و تکمیل خود آموزش داده است که برخی از آنها برای اولین بار برای کار خود حقوق دریافت می کنند.
این تیم مراقب بود که خود را با آمریکاییها یا دولت افغانستان که آنها از آنها حمایت میکردند همسو نکنند، که این امر پیشبینی بود.
حتی پس از فروپاشی دولت کشور در سال گذشته، رومی اسپایس – که اکنون با 12 محصول در 1800 فروشگاه در سرتاسر ایالات متحده است – همچنان هزاران زن و کشاورز را استخدام می کند.
کریس ویدو در طول استقرار خود در عراق نتوانست متوجه همه زباله ها نشود. انبوهی از آن همه جا وجود داشت و مه سیاه آلودگی آسمان را تاریک می کرد. بوی تعفن سوختن پلاستیک در زیر آویزان بود.
گودالهای آتشسوزی ارتش – زبالههای غولپیکری که با سوخت جت مشتعل میشدند – چنان درخشیدند که آقای ویدئو، یک خلبان هلیکوپتر ارتش، میتوانست با نور آنها حرکت کند.
آقای ویدو در میان ده ها هزار نفری بود که هنگام خدمت در عراق و افغانستان در معرض سوختگی قرار گرفتند. از آن زمان بسیاری از آنها ادعاهای غرامت از کارافتادگی را به وزارت امور جانبازان ارائه کرده اند. کنگره نیز به اهداف آنها پرداخته است.
آقای ویدو فکر میکرد که پس از بازگشت به کانزاس در سال 2007، زبالههای در حال سوختن را، مانند بسیاری از بخشهای استقرار خود، پشت سر گذاشته است. اما در سال 2008، دویدن صبحگاهیاش شروع به آسیب دید. دکتری که عکس اشعه ایکس او را بررسی کرد، به او گفت که ریههایش «شبیه یک پیرمرد 70 ساله است» حتی اگر او در اوایل دهه 30 زندگیاش بود.
آقای ویدو گفت: “من شروع به فکر کردن در مورد پلاستیک کردم.” و به زودی او و همسرش شروع به حذف آن از خانه خود کردند. “این نگرش من را به زندگی تغییر داد.”
اما او هنوز نتوانست از وان های پلاستیکی مواد شوینده دوری کند. در سال 2017، او شروع به تحقیق در مورد اینکه آیا ورقه های لباسشویی می تواند جایگزین صابون استاندارد شود، شروع کرد. پس از چند مذاکره پیچیده با شرکتی که حق اختراع چنین ورق هایی را داشت، آقای ویدو و یکی از شرکای خود کسب و کار خود را آغاز کردند. آنها به سرعت 25000 جعبه ورقه صابون فروختند.
به گفته آقای ویدئو، از سال اول تاسیس، کلوپ شستشویی ورقها بیش از 9 میلیون دلار فروش داشته است و از فروش بیش از 615000 ظروف پلاستیکی جلوگیری کرده است.
او گفت: “هدف ایجاد آگاهی برای گودال های سوختگی نبود.” “این برای ایجاد یک تجارت پایدار برای خانواده ام بود. ما معتقدیم اگر کار درست را انجام دهیم، پول خواهد آمد.»
سفر آقای ویدو به دور کامل رسیده است، زیرا او اکنون به این نکته اشاره می کند که محصولات خود را به نیروهای خارج از کشور اهدا کند.
او گفت: “من آنجا بوده ام.” “من می دانم که دریافت نکردن چیزها از طریق نامه چگونه است.”
متیو گریفین یک نظامی نسل چهارم و فارغ التحصیل وست پوینت بود که بلافاصله پس از حملات 11 سپتامبر 2001 وارد جنگ شد. او گفت: “من در “رمبو” بزرگ شدم و فکر می کردم بهترین راه برای خدمت به کشورم این است که یک تکاور ارتش باشم.
آقای گریفین پس از ترک به عنوان کاپیتان در سال 2006، راه خود را به دنیای قراردادی پیدا کرد و در سال 2008 به افغانستان بازگشت و به ایجاد کلینیک های پزشکی کمک کرد.
یک روز او از یک کارخانه چکمههای جنگی در کابل بازدید کرد و در آنجا تحت تأثیر کارگرانی قرار گرفت که چکمهای درست میکردند که شبیه صندل دمپایی بود. به نظر میرسید که بسیاری از جنگجویان افغان که به کفشهای بدون بند عادت داشتند، «دهها هزار ساعت کار در روز را از دست میدادند» و با بندهای گسترده روی چکمههای رزمی خود دست و پنجه نرم میکردند.
آقای گریفین گفت که صاحب کارخانه صندل های نظامی “که به هنجارهای فرهنگی خود پایبند است” اختراع کرده بود. وقتی مالک به او گفت که بعد از جنگ هیچ برنامه ای برای کارخانه ندارد، آقای گریفین جرأت کرد تا تجارت را به چیزی قابل دوام و ماندگار تبدیل کند و به نفع کشوری باشد که زمانی در آن جنگیده بود.
او با یکی دیگر از دوستان رنجر به نام دونالد لی تماس گرفت و آن دو به این فکر کردند که چگونه کفش افغانی را وارد بازار آمریکا کنند. او گفت که آنها در سال 2012 شروع به ساخت فلیپ فلاپ در کشور کردند و “فورا شکست خوردند”. آنها در نهایت تولید خود را به کلمبیا منتقل کردند و از توافقات تجاری دوجانبه با ایالات متحده سود بردند و در سال 2013 شروع به فروش آنلاین فلیپ فلاپ رزمی کردند.
آقای گریفین گفت: «زمانی که ما برای اولین بار شروع کردیم، مشتریان ما 80 درصد خانواده های نظامی و نظامی بودند.
با افزودن روسری، کیف و جواهرات ساخته شده در افغانستان، لائوس و ایالات متحده، پایگاه مشتریان آنها رشد و متنوع شد. پس از اینکه طالبان سال گذشته کنترل افغانستان را دوباره به دست گرفتند، کامبت فلیپ فلاپ کارخانه نساجی خود را در افغانستان متمرکز کرد تا برای افغانهای آواره که در زمستان بیرحمانه رنج میبردند، پتو و لباسهای هوای سرد بسازد. برخی از عواید حاصل از فروش صرف تأمین مالی تحصیل دختران در افغانستان، حذف مین در لائوس و خدمات برای جانبازان معلول در ایالت واشنگتن شده است. آقای گریفین گفت: «این یک سواری بسیار وحشیانه بود.
این خبر از خبرگزاری های بین المللی معتبر گردآوری شده است و سایت اخبار امروز ایران و جهان آبان نیوز صرفا نمایش دهنده است. آبان نیوز در راستای موازین و قوانین جمهوری اسلامی ایران فعالیت میکند لذا چنانچه این خبر را شایسته ویرایش و یا حذف میدانید، در صفحه تماس با ما گزارش کنید.