به گزارش دپارتمان اخبار ورزشی پایگاه خبری آبان نیوز ،
تیبزرگترین دروغ در ورزش این است که برندگان تجسم قدرت و شخصیت هستند و بازنده ها مظهر ضعف و شکنندگی هستند. آن پیروزی کارکرد اجتناب ناپذیر صلابت ذهنی و روحیه جنگاوری و شکست مقابل آن است.
هشتمین عنوان قهرمانی منچسترسیتی در لیگ انگلیس در یکی از بدترین عملکردهای فصل خود، در لحظه ای از بزرگترین ضعف خود، از جایی که تمام امید آنها را رها کرده بود، به دست آورد. و احساس کاملی داشت.
در حالی که هواداران هذیانآمیز سدها را سد کردند و به فضای سبز بزرگ سرازیر شدند، در حالی که چارچوب دروازهای که سیتی در پنج دقیقه سه گل در آن به ثمر رسانده بود، فرو رفت و زیر بار انبوه جمعیت در بالای آن فرو رفت، میتوانستید اتفاقات بعد از ظهر را حس کنید. به افسانه تاریخ به این بازی حلقه اجتناب ناپذیری خواهد داد. کتاب رکوردها به سادگی آن را به عنوان یک عنوان دیگر سیتی ثبت می کنند: چهارمین عنوان آنها در پنج سال گذشته، دهمین رکورد پپ گواردیولا، تصویر دیگری که به نقاشی دیواری اضافه می شود. ما روزهای پیش رو را سپری خواهیم کرد تا بدانیم کجا برد و باخت، سیتی چه کاری را درست انجام داد و لیورپول چه کاری را اشتباه انجام داد، چه معنایی برای میراث دارد.
اما هیچ کدام از اینها واقعاً ناامیدی مطلقی را که این ورزشگاه را فراگرفته است نشان نخواهد داد: عدم انسجام، ناامیدی، خشم و ناراحتی یک تیم و مردمش که به ورطه خیره شده اند.
گاهی اوقات دیدن چهره انسان در پشت این ابر کلوپ گسترده، با امپراتوری ماهوارهها، جیبهای بی انتها، مثلثهای عبوری بدون اصطکاک، حس چیزی بکر و بیرحم که هرگز نمیتوانید کاملاً آن را لمس کنید، دشوار است. شهر پول است، یک پروژه سیاسی است، هنر است، غرور است، قدرت است. اما مانند هر باشگاهی، مردم آن نیز هستند، افرادی که مانند هر باشگاه دیگری رنج می برند و می ترسند. و برای 76 دقیقه سیتی چیزی را به ما نشان داد که در دوران گواردیولا به ندرت دیدهایم: آسیبپذیری واقعی، صدمه واقعی، یک تیم فوقانسانی که بر روی احساسات انسانی بازی میکند.
این بدجنسی از همان ابتدا وجود داشت. از همان اولین پرس توسط گابریل ژسوس بود که دروازه بان را سرنگون کرد و او را مجبور کرد که توپ را مستقیماً خارج از بازی پرتاب کند. از لمس های اولیه نامشخص آیمریک لاپورت. از اتلاف وقت نهیلیستی استون ویلا. از گواردیولا که با توپ پسری میچرخد. از تشویق خاموشی که به خبر گلزنی وولوز در آنفیلد رسید. هیچ کس هیجان زده نمی شد زیرا هیچ کس از راه دور از خود لذت نمی برد.
با یک اجتناب ناپذیر تند، لیورپول به تساوی رسید. اندکی قبل از نیمه تمام، متی کش، مدافع راست، لوکاس دیگن، مدافع چپ، با ضربه سر را به ثمر رساند. اعضای مختلف کارکنان سیتی با عصبانیت به چیزهایی اشاره کردند. لحظه ای که توپ به تور برخورد کرد، صدها نفر از هواداران سیتی بلافاصله ایستادند و برای یک پاینت، پای، گریه و تجدید نظر در مورد انتخاب های زندگی خود به میدان رفتند.
به نوعی سیتی برای گلزنی دوباره به ویا نیاز داشت. گل فیلیپه کوتینیو یک سیلی به صورت بود، یک سطل آب یخ زده، حقیقت سخت سردی که شما را تا ته دل می کند. شکست 2-0 به نظر می رسید ماموریت سیتی را متبلور کند. گلولههای صاف و نیمه شفاف و صلیبهای جوهری رنگ دیگر نمیتوانست آن را قطع کند. صبر و خونسردی دیگر آن را قطع نمی کرد. کتاب خلق و خوی گواردیولا – بیشتر پاستیلها، درخشش عجیب سرخابی – از پنجره به بیرون پرتاب میشود. چیزی کمتر از آتش مقدس طهارت از اینجا انجام نمی شود.
و این خوش شانسی سیتی بود که ویلا تازه داشت کمی خسته می شد.
پروازهای قهرمانانه که قبلاً سدی تسخیر ناپذیر در برابر هدف را تشکیل می دادند، اکنون فقط هوای تازه پیدا می کردند. خط هافبک سیتی که توسط ایلکای گوندوگان باهوش تقویت شده بود، شروع به حرکت کرد. ابتدا رحیم استرلینگ پاس داد تا گوندوگان با ضربه سر وارد شود. بعد از آن اولکساندر زینچنکو بود که با حضور ذهنی توپ را به عقب برگرداند، رودری با دقت به گوشه پایینی رسید. سه دقیقه بعد، در حالی که ورزشگاه اتحاد در لبه پرتگاه بود، کوین دی بروین حالت هیولای خشمگین خود را پیدا کرد، دو تکل سوار شد و توپ را به پایان رساند تا گوندوگان به پایان برسد.
سر و صدا شبیه هیچ چیز دیگری نبود. رونویسی غیرممکن است. واقعاً در آن واحد حدود پنج صدا شنیده میشد: غرش غوغایی پیروزی، فریاد رسیدن به نتیجه، بازدم غم در بطری، استادیوم یکپارچه در تسکین.
شما نمی توانید چنین لحظاتی را بخرید. برای قهرمانی در لیگ برتر نمی توان در پنج دقیقه سه گل خرید. شما می توانید بازیکنانی را بخرید که ممکن است این کار را انجام دهند، مربیانی که ممکن است این کار را انجام دهند.
اما خود لحظه: این از اراده جمعی خالص سرچشمه میگیرد، انرژی خشمآلود مردمی که دیکوف را در ومبلی و آگوئرو را در برابر QPR و کمپانی را در برابر لستر دیده بودند، که میدانند سیتی چگونه کارها را به شیوهای سخت انجام میداد، کسی که هرگز خوابش را هم نمیدید. باید دوباره این کار را انجام دهد
گواردیولا را در حین ورود گل سوم تماشا کنید. گوندوگان در گوشه ای دور می دود که توسط هم تیمی هایش، دوربین ها، بیشتر نیمکت سیتی و صدای 50000 نفر تعقیب می شود. اما گواردیولا به سمت دیگری برمیگردد: دور از زمین، دور از نیمکت، به سکوها خیره شده، به خانوادهاش، مردمش. پنج سال پیش تا آن روز، گواردیولا در خانه نشسته بود که خبر رسید حمله ای در منچستر آرنا، جایی که همسر و دخترانش در حال تماشای کنسرت آریانا گرانده بودند، رخ داده است.
در آن لحظه او دیگر بزرگترین مربی جهان، نماینده یک باشگاه یا یک ایدئولوژی نبود. او پدری بود که درگیر آن نوع وحشت فانی بود که تو آرزوی بدترین دشمنت را نداشتی. خانواده گواردیولا آن شب به خانه آمدند. بیست و دو نفر، از جمله کودکان خردسال، این کار را نکردند.
اولین سخنان گواردیولا در کنفرانس مطبوعاتی پس از بازی، ادای احترام به قربانیان بود. و به طرز عجیبی مناسب بود که در لحظه پیروزی، منچسترسیتی دوباره مردم آن شد. آنها در زمین غرق شدند و سلفی گرفتند و روی چمن چرخیدند و پرچم های خود را به اهتزاز درآوردند. آنها آهنگ هایی درباره استیون جرارد خواندند. در نهایت جمعیت پراکنده شد و دو نفر از کارکنان زمین بالاخره توانستند دروازه شکسته را از لنگرگاه خود خارج کنند و آن را از زمین خارج کنند، جایی که شکل یک W عالی را به وجود آورد.
این خبر از خبرگزاری های بین المللی معتبر گردآوری شده است و سایت اخبار امروز آبان نیوز صرفا نمایش دهنده است. آبان نیوز در راستای موازین و قوانین جمهوری اسلامی ایران فعالیت میکند لذا چنانچه این خبر را شایسته ویرایش و یا حذف میدانید، در صفحه تماس با ما گزارش کنید.