به گزارش دپارتمان اخبار بین المللی پایگاه خبری آبان نیوز ،
مندر میان آرامش و سرخوشی که در مارس بازگشت نازنین زاغری-رتکلیف و تاجر انوشه عاشوری از زندان های ایران به بریتانیا رخ داد، یک خانواده دقیقاً احساسات مخالف را داشت. قرارداد وزارت خارجه که در نهایت زاغری-رتکلیف و آشوری را به خانه آورد همیشه قرار بود سه زندانی انگلیسی را درگیر کند. مراد طاهباز، 66 ساله، چهار سال است که در تهران زندانی است.
درست تا یک هفته قبل از انجام این معامله، بخش لیز تروس به خانواده طاهباز به طور قاطع گفته بود که مراد – به همراه همسرش ویدا، 64 ساله که در حال حاضر مشمول ممنوعیت سفر به ایران هستند – بخشی از هر توافقی خواهند بود. هیچ کس عقب نمی ماند. آنها تنها با دیدن اخبار تلویزیون به حقیقت پی بردند.
رکسان طاهباز، دختر بزرگ این زوج، در جنوب غربی لندن زندگی می کند. وقتی هفته گذشته در خانه اش با او صحبت کردم، او هنوز ناامیدی از دیدن آن تصاویر تلویزیونی را تجربه می کرد. خانواده طاهباز در چهار سال گذشته توصیه های دولت انگلیس را دنبال کرده و با رسانه ها صحبت نکرده اند تا «هیچ مذاکره ای را به خطر نیندازند». از آنجایی که ویدا طاهباز در تهران گیر کرده بود، آنها در وضعیت پیچیده تری نسبت به ریچارد رتکلیف قرار داشتند.
رکسان یک برادر و یک خواهر دارد. او می گوید: «بزرگترین نگرانی ما این بود که چون تنها خانواده غیرعمومی بودیم، فراموش می شدیم. آنها می گفتند، نه، نه. آنها قطعاً در معامله هستند.»
وضعیت طاهباز به دلیل سه ملیتی بودن او پیچیده است. او دارای پاسپورت آمریکایی و ایرانی و همچنین پاسپورت انگلیسی خود است. پیش از این، دولت بریتانیا دو بار پیش از این به این خانواده گفته بود که ممکن است معامله ای امکان پذیر باشد که طی آن طاهباز از زندان آزاد شود، اما برخلاف دیگران، در ایران نگهداری شود.
روکسان میگوید: «ما به شدت با این رویکرد مخالفت کردیم. ما کاملاً مطمئن بودیم که اگر آنها این کار را انجام دهند، به محض اینکه بقیه به خانه برگردند، او را دوباره به زندان خواهند انداخت. و این دقیقاً همان چیزی است که اتفاق افتاد.»
طاهباز با وقوع این معامله از زندان بدنام اوین آزاد شد. او 48 ساعت بعد به آنجا بازگردانده شد.
چهار وزیر خارجه بر این پرونده نظارت داشته اند: بوریس جانسون، جرمی هانت، دومینیک راب و تراس. خانواده احساس کردند که هانت همدلی مناسبی از خود نشان می دهد. آنها مستقیماً از تراس از دسامبر چیزی نشنیدهاند، زمانی که رکسان میگوید، “او اطمینان شخصی داد که پدرم پشت سر نخواهد ماند.”
طاهباز به مدت یک دهه در پروژههای حفاظت از حیوانات در ایران کار میکرد که در سال 2018 دستگیر شد. رکسان به یاد میآورد: «مادر من به تازگی به آنجا رفته بود تا با او همراهی کند. او یک کارآفرین است. او شروع به توسعه املاک تجاری کرد. و سپس، زمانی که تا حدی بازنشسته شد، بنیاد میراث حیات وحش ایرانی را تأسیس کرد. این یک پروژه پرشور بود که برای نظارت بر گونه های در حال انقراض کار می کرد.
مقامات ایرانی طاهباز را به همراه هشت تن دیگر از همکاران بنیاد میراث بازداشت کردند. این گروه پس از ردیابی گونه ها با دوربین به جاسوسی متهم شدند. یک کمیته دولتی بریتانیا هیچ مدرکی برای حمایت از این ادعا پیدا نکرد. طاهباز در نوامبر 2019 به اتهام «ارتباط با دولت دشمن آمریکا» به 10 سال زندان محکوم شد.
روکسان میگوید: «وزارت خارجه به ما گفته است که ایرانیها به این نتیجه رسیدهاند که پدر من آمریکایی است. از جایی که ما نشسته ایم، این در اختیار ایران نیست که بگوید. او در لندن، در بیمارستان هامرسمیت، یک مایل بالاتر از اینجا به دنیا آمد. او از چهار سالگی در بریتانیا به مدرسه رفت و تنها پس از آن به دانشگاه در ایالات متحده رفت. مامان من [also tri-national] از زمان ازدواجشان پاسپورت بریتانیایی دارد [nearly 40 years ago]”
رکسان نمی تواند به خود اجازه دهد فکر کند که دولت بریتانیا پدرش را رها کرده است تا عناوین سریع و مثبت را به دست آورد. اما با این حال، لحن پیروزمندانه پیام های وزارت خارجه به سختی قابل قبول بود. او میگوید: «آنها بیانیههای علنی میدادند و به خود در مورد مذاکرات ماهرانهشان تبریک میگفتند. “و ما فکر می کردیم: ببخشید؟”
او در 48 ساعتی که پدرش بیرون از زندان بود نتوانست به درستی با پدرش صحبت کند. او همیشه نگهبانان را همراه خود داشت. هر ساعتی که می گذشت فکر می کردیم او را می برند. اواخر همان هفته، دوباره او را از زندان بیرون آوردند، این بار فقط برای 24 ساعت. آن موقع بود که تصمیم گرفت اعتصاب غذا کند، چون دیگر طاقت نداشت.»
پس از نه روز، خانواده طاهباز را متقاعد کردند که شروع به خوردن کند. او قبلاً از سلامتی آسیبپذیر برخوردار بود و در دهه گذشته از دو سرطان مختلف جان سالم به در برد که باعث شد او نیاز به نظارت و درمان منظم داشته باشد. این تنها یکی از دلایلی است که رکسانا فکر کردن به او را در زندان سخت می یابد. آیا او می داند که او در چه شرایطی نگهداری می شود؟
او می گوید: «او سعی می کند در مورد آن صحبت نکند. فکر میکنم او از این واقعیت آگاه است که هنوز پدر ماست. او این فرصت را پیدا می کند که برای حدود دو دقیقه تماس بگیرد، خیلی به ندرت. و سپس او همیشه می گوید: “دوستت دارم. دلم برات تنگ شده. بگو تو زندگیت چه خبره؟ در محل کار چه خبر است؟ آیا می توانم به شما راهنمایی کنم؟
او همیشه این گونه پدر بوده است. مامانم همیشه چراغ اتاق بود. و پدرم همیشه بسیار خونسرد و آرام بود.»
و او هرگز نمی داند چه زمانی تماس می گیرد؟
“گاهی اوقات مادرم می تواند ما را به هم وصل کند [on speaker] و گاهی اوقات او نمی تواند من همه را با “سندرم تلفن فانتوم” دیوانه می کنم. اگر شب از خواب بیدار شوم و تلفنم روشن شود، به این فکر می کنم که “خدای من، دلم برایش تنگ شده بود؟” تلفنم را همه جا می برم، به باشگاه، حمام.»
رکسان می گوید، تا زمانی که آن زندگی را سپری نکرده باشید، نمی توانید تصور کنید که هر روز چگونه است: «ریچارد [Ratcliffe] بهترین گفت: ما همه بخشی از باشگاهی هستیم که هیچ کس نمی خواهد عضو آن باشد. مامانم خیلی با نازنین صمیمی شد، چون وقتی نازنین با مرخصی از زندان خارج شد، با هم وقت می گذروندن. او برای مامان من بسیار عالی بود. و ریچارد، از این طرف، همیشه چراغ راهنما برای ما بود. وقتی بعد از رسیدن نازنین به خانه کنفرانس مطبوعاتی خود را انجام دادند، شب قبل به من زنگ زدند و گفتند، ما از شما دعوت می کنیم که بیایید و بیانیه بدهید، زیرا درست نیست، چه اتفاقی افتاده است.
رکسان با برادر و خواهرش و خاله ها و عموهایش صحبت کرد. ما یک رأی خانوادگی گرفتیم – همه چیز توسط کمیته انجام می شود – و اساساً تصمیم گرفتیم که اگر اکنون علنی نشویم، پدرم هرگز بیرون نخواهد آمد.»
او تمام آن شب را بیدار ماند و یک بیانیه تهیه کرد و “سبدی از اعصاب بود، زیرا من هرگز سخنران عمومی نبودم”. در دو هفته پس از آن، او نزدیک به 50 مصاحبه خبری انجام داد. او با ترس از گفتن حرف اشتباه زندگی می کند.
“بدترین چیز این است که لحظه ای که از خواب بیدار می شوید، همیشه کمی شکسته اید. حتی اگر روز تولد باشد، برای احساس هر خوشبختی احساس گناه میکنید.»
روکسان در حالی که کمپین خود را ادامه می دهد به عنوان مشاور تجاری به کار خود ادامه داده است. او می گوید: «روزهایی هست که من فقط درمانده هستم. “دوست پسر من باهوش است. او خواهد گفت: “چه می خواهی بخوری؟ آیا می خواهید حمام کنید؟ شما یک نوشیدنی می خواهید؟ من آنجا می نشینم و می گویم: “نمی دانم”.
سپس، در بقیه زمانها، او میگوید: «وقتی بچهای زیر ماشین است و مادر قدرت بلند کردن آن را پیدا میکند، احساس میکنی مثل آن ترشح آدرنالین است. و تو فکر می کنی: تا کی باید اینقدر قوی باشم؟»
عفو بین الملل طاهباز را «زندانی عقیدتی» معرفی کرده است. پس از صحبت ما، روکسان جلسه ای برای بحث در مورد پیشرفت کمپین آنها برگزار می کند و از دولت می خواهد تا برنامه های خود را برای آزادی او به خانواده اعلام کند. برخلاف تولیپ صدیق، نماینده حزب کارگر، که به شدت برای زاغری-رتکلیف مبارزات انتخاباتی انجام داد، فلیسیتی بوکان، نماینده محافظه کار رکسانا، در راستای وزارت امور خارجه به سکوت توصیه می کند.
«از ابتدا، تماس هفتگی با خانواده یا ایمیلی وجود داشت. اما از زمانی که دو نسخه دیگر منتشر شدند، تنها بهروزرسانی ما این است: «ما در حال کار روی همه چیز در بالاترین سطوح هستیم». “این دیگر کافی نیست.”
را مشاهده کننده برای اظهار نظر با دفتر بوکان تماس گرفت، اما پاسخی دریافت نکرد.
این خانواده همچنان از حمایت نازنین زاغری-رتکلیف برخوردار بوده است، که سرنوشت طاهباز را هنگام ملاقات با نخست وزیر در خیابان داونینگ مطرح کرد.
او در پرداخت بدهی تاریخی 400 میلیون پوندی به ایران برای تسهیل آزادی دو زندانی دیگر، نگران است که دولت انگلیس دست خود را بازی کرده باشد. «حالا چه چیزی برای پدرم باقی مانده است؟ حرکت بعدی چیست؟ زیرا این یک لحظه مات به نظر می رسید.
و دو ماه بعد ما هنوز در کنار هم نشسته ایم و منتظریم.
این خبر از خبرگزاری های بین المللی معتبر گردآوری شده است و سایت اخبار روز ایران و جهان آبان نیوز صرفا نمایش دهنده است. آبان نیوز در راستای موازین و قوانین جمهوری اسلامی ایران فعالیت میکند لذا چنانچه این خبر را شایسته ویرایش و یا حذف میدانید، در صفحه تماس با ما گزارش کنید.